web 2.0

Thursday, October 29, 2009

نمودهای استان در متون و آثار تاریخی و سفرنامه‏ها

علی‏سینا برقک

کارشناس تاریخ

چکیده: پیش از این، توسط برخی نگارندگان، تاریخ استان کهگیلویه و بویراحمد، به تحریر در آمده و این نوشته‏ها، به‏عنوان منابع تاریخ استان، شناخته شده‏اند. نگاشته‏های یادشده، عموماً جز چند کلامی پیرامون تاریخ معاصر منطقه، چیز دیگری دربر ندارند. حال آنکه در این قسمت نیز، با استفاده از اطلاعات نادرست، زشتی‏ها را زیبایی و ننگ‏ها را افتخار جلوه داده، به بزرگ‏داشتن آنها پرداخته‏اند. نگارنده‏ی این مقاله، سالهاست در تلاش است تا پرده از این ناراستی‏ها بردارد و در کتابی که حاصل کار چند ساله است، حقیقت را به خواستاران آن بنمایاند. در این مقاله، با بهره‏گیری از برخی منابع دست اول و شناخته‏شده‏ی دنیای دانش، شمه‏ای از سرگذشت سرزمین دوست‏داشتنی خود را در برابر چشمانمان خواهیم دید. بر جستجوگران راستی و افتخار، آشکار خواهد گشت که باید افتخار و بالندگی را در زمانی پیشتر از تاریخ معاصر جستجو کرد و تاریخ معاصر این دیار، جز فقر اقتصادی و فرهنگی و نمودهای نادانی و بربریت، چیزی ندارد.

کلمات کلیدی: استان کهگیلویه و بویراحمد تاریخ روزگار باستان تا دوران معاصر تحریف تاریخ

1- مقدمه

استان کوه‏گیلویه و بویراحمد در ایران، همان موقعیتی را داراست که ایران در آسیا! این استان در جنوب‏غربی ایران واقع است. همچنانکه ایران همچون تنگه‏ای بوده که خاور و باختر خود را به هم، ربط می‏دهد، استان کوه‏گیلویه و بوبراحمد نیز پیونددهنده‏ی خاک‏های خاوری و باختری خود، یعنی سرزمین‏های عراق جنوبی و خوزستان با فارس و مرکز ایران، اصفهان است. به علاوه، این خاک کوهستانی با دره‏های عمیق، جایگاه مناسبی برای پیدایش و رشد تمدن‏های نخستینی و محلی ایمن برای تمدن‏های آسیب‏دیده و ناتوان‏شده‏ی روزگار کهن بوده است. همچنین، خاک این استان، گذرگاهی بود که کاروان‏های بازرگانی و نیروهای نظامی، ناگذیر، باید از آن گذر می‏کردند. از اینرو از روزگاران کهن، کشور‏داران، حاکمان و اقوامی که با این نواحی مرتبط بودند به این خاک، توجه داشتند. می‏توان رد پای انسان را از آغاز فرمانروایی انسان بر کره‏ی خاکی، در این استان کاوش کرد. در این مقاله، سخن، از همان روزگار نخستین، آغاز می‏گردد. در طول مقاله، از آغاز تا سیر به دوران معاصر، شاهد توجه حکومت‏ها به این منطقه و اهمیت آن خواهید بود.

2- دوره‏ی آغازین و روزگار باستان

استان کوه‏گیلویه و بویراحمد در گذر زمان به نام‏های مختلف دارای اهمیت، سیاسی، اجتمایی و امنیتی بوده است. آغاز حیات سیاسی- اجتمایی این استان برابر است با حیات سیاسی-اجتمایی ایرانشان (انشان) و ایلام. این استان پل ارتباطی دو ایالت مهم ایلام، «شوش» و «انشان» بود؛ قسمتی از آن، در ایالت انشان قرار داشت و قسمت دیگر در ایالت شوش. می‏توان گفت رود مارون در مرز میان دو ایالت قرار داشت.

در حدود دو هزار و هفتصد سال قبل از میلاد خاندانی در این موقعیت جغرافیایی به قدرت رسید که به نام بنیانگذار آن «پلی» نامیده شد. پایان آن سلسله با تهاجم بین‏النهرینی‏ها به ایلام هم­زمان بود. از حدود دو هزار و پانصد قبل از میلاد تا دو هزار قبل از میلاد، قریب پنج قرن، ایلام و به‏تبع آن این استان که در دو ایالت مهم ایلام قرار داشت به­وسیله­ی حاکمان بین‏النهرینی استقلال خود را از دست داد. منابع مکتوب سرزمین‏هایی را نام می‏برند که مورد تهاجم بین­النهرینی‏ها قرار گرفته‏اند که از آن ‏جمله‏، «آروا‏»، «اروه»‏، «شیموت»‏، «منزت»‏، «سیلم»‏، «سیلهو»‏، «باشیمو»‏، «شپو» (سپو‏)، «پلی»‏ و «شریهوم» می‏باشند و یا در مقابل حملات آنها از خود مقاومت نشان داده‏اند]1[.

استعمارگران بین‏النهرینی در این مدت برای برقراری امنیت جاده‏های تجاری و کنترل شورش‏های مردمی ‏دو اقدام اساسی انجام دادند: از یک طرف با تشکیل لژیون‏هایی متشکل از شوشی و ‏انشانی و حتی زندانیان سیاسی، تحت رهبری یک نجیب‏زاده و در گروه‏های پنج تا بیست و پنج نفره، سعی کردند هم شورش‏ها را خاموش کنند و هم کنترل راه‏های تجارتی تا انشان به‏خصوص سواحل دریا تا کرمان و هندوستان را در اختیار داشته باشند؛ از طرف دیگر با پیوندهای خانوادگی سعی در وابسته‏ ساختن ساکنان و حاکمان این دو ایالت به خود داشتند و به این ترتیب، تعدادی از پادشاهان بین‏النهرینی دختران خود را به ازدواج پادشاهان «انشان» باشیمو (باشت) و ایلام درآوردند]2[.

فشار سیاسی و عدم آزادی‏های دینی، باعث شد تا حضرت ابراهیم (ع) که به نقل از منابع مکتوب او و اجدادش در حد فاصل ایذه تا آرو سکونت داشتند بعد از آزار و اذیت حاکمان مجبور به مهاجرت شوند؛ حادثه‏ای که هم منابع مکتوب به آن اشاره دارند و هم آثار به‏جا مانده در این موقعیت جغرافیایی موید آن می‏باشند.

با وجود اقداماتی که به آنها اشاره شد، این فشارها مفید واقع نشد و سرانجام با اتحاد پادشاهان و مردم انشان و شیماش دوران ستمگری آنها پایان یافت. پادشاهان شیماش و انشان که استان کوه‏گیلویه و بویر‏احمد قسمتی از متصرفات دو ایالت بود با هم متحد شوند و با حملات خود به بین‏النهرین و شکست و تصرف آن سرزمین،‏ پادشاه حاکم بر بین‏النهرین را اسیر و به انشان تبعید کردند]3[. این پادشاهان، اغلب در مناطق کوهستانی از سیوند تا سرچشمه‏های چهار رود «کر»، «کارون»، «مارون» و شیرین (زهره) به‏خصوص کوه‏های این استان سکونت و استقرار داشتند‏.

با شروع قرن پانزدهم قبل از میلاد، بر اثر سلطه‏ی سکاها بر بین‏النهرین، مناطق جلگه‏ای خوزستان، استقلال خود را از دست دادند. در مناطق کوهستانی ایلام، منطبق با استان کوه‏گیلویه و بویر‏احمد، خاندانی به نام ایگه‏هالکیدها به قدرت رسیدند که بیشترین حوزه‏ی اقتدار آنها در مناطق کوهستانی شرق کارون و بیش از آن در دو طرف مارون و سرچشمه‏های کارون در این استان بود]4[. ایشان با عقد پیوندهای ازدواج با دختران پادشاهان کاسی، در زمان ضعف آنها به حاکمان کاسی بین‏النهرین حمله و مناطق جلگه‏ای را تا ساحل دریا به تصرف درآوردند. آثار مکشوف مربوط به کیدین هوتران در ساحل مارون در زمان حفر سد مارون و همچنین برخی از آثار تل قضیر در رامهرمز مربوط به این دوره می‏باشد.

اما با قدرت گرفتن خاندان «پاشی» در بین‏النهرین و تشکیل اولین سلسله‏ی دریایی تحت رهبری بخت‏النصر، مناطق ساحلی تا سواحل کرمان به تصرف آنها درآمد. در پی این احملات، ایگه‏هالکیدها منقرض گشته یا مجبور شدند به مناطق کوهستانی عقب­نشینی کرده تا در پناه دژهای خداآفرین بتوانند استقلال خود را حفظ کنند.

در این دوران، اتحادیه‏هایی از قبایل «پارسی»، «کورنگانی»، «ایلامی»، «انشانی» و حتی «سکایی» برای مبارزه با ستمگری‏های آشوریان تشکیل شد. یک‏چنین اتحادیه‏ای در سال 692 قبل از میلاد باعث شکست آشوریان در هلوله (خلوله‏) شد]5[‏. بسیاری از مورخین و باستان‏شناسان از جمله گیرشمن، بدون توجه به حضور سربازان اتحادیه و صرفاً به خاطر نام پارسوماش در این جنگ سیر مهاجرتی غیرمستندی برای پارسیان در نظر گرفته و باعث انحراف تاریخ در موضوع جایگاه پارسوماش و خاستگاه قبیله­ی پارس شده‏اند.

به دنبال این پیروزی و سیاست‏های متضاد حاکمان ایلام و آشور، موجبات انقراض ایلام نوین فراهم شد. در این میان، کورش دوم با از پارسوماش (کوه‏گیلویه)، با دوراندیشی، پس از پیشروی سردمداران آشوری تا باشیمو (باشت)، در هیدالی (ارجان) با آنها نشست و با اظهار تبعیت از آشور و فرستادن فرزندش اوروکو به عنوان ضامن اطمینان «آشور بانی پال»، پایه‏های امپراطوری هخامنشی را در فردای سقوط ایلام بنا نهاد]6[. کورش دوم در پارسوماش (کوه‏گیلویه‏) ضمن اتحاد خود با آشوریان بر اثر نیاز

پس از آن، مادها که برای گسترش حملات خود به آشور و جبهه‏ی غربی، می‏بایست از پشت سر خود و پارس‏ها مطمئن می‏شدند، به آنها نزدیک شدند. کوروش، پس از کشته‏شدن فرورتیش و به قدرت رسیدن هوخشتره، ماندانا دختر ایختیویگو­، نوه‏ی هوخشتره را به ازدواج پسرش کمبوجیه دوم درآورد.

پس از دوران حاکمیت کورش دوم بر خاستگاه هخامنشیان، «پارسوماش» (کوه‏گیلویه و بویراحمد)، نوه‏اش کورش سوم (کبیر) توانست با اتحاد ایلام و شکست ماد و بابل، امپراطوری بزرگ هخامنشی را به وجود آورد. بسیاری از نام‏های باستانی موجود در استان، به زمان حاکمیت چیش‏پش دوم تا کورش کبیر برمی‏گردد. از آن جمله‏اند: «قلعه­ی گیو»، «اوراندان» (آرند)، «فشیون» (فشین)، «قلات قلون»، «شاه بهمن»، «کمبوس»، «کالوس»، «ماندان»، «اسپنوی»، و ده‏ها قلعه و مکان دیگر]7[.

پس از کورش، در غیبت کمبوجیه­ی سوم، هنگامی که او برای گرفتن مصر، پایتخت را ترک گفته بود، گئومات مغ کودتا کرد. داریوش هخامنشی با به زیر کشیدن وی، به قدرت رسید.

در دوران هخامنشی، استان کوه­گیلویه و بویر­احمد به­ویژه کوه­گیلویه، به­خاطر اینکه خاستگاه شاخه­ی اول هخامنشی بود، اهمیت خاصی داشت. در روزگار پایانی پادشاهی هخامنشی، آریوبرزن ساتراپ این منطقه و فرمانده­ی نیروی دریایی، تنها ساتراپ و فرمانده­ای بود که بدون سازش با اسکندر تا جان در بدن داشت مقاومت کرد و نامی ‏نیک از خود به یادگار گذاشت]8[. این در حالی بود که فرماندهان و حاکمان زیادی از جمله حاکم پارس (تخت جمشید) با ارسال نامه‏هایی برای اسکندر، سرسپردگی خود را به وی اعلام کردند.

در زمان حاکمیت سلوکیان، موقعیت جغرافیایی استان کوه­گیلویه و بویراحمد به دو بخش تقسیم شده بود. مناطق بهمئی و طیبی‏نشین، جزو موقعیتی سیاسی قرار گرفتند که از زمان آنتیوخوس سوم، «اپیفانوس»]9[، به عنوان واحد سیاسی مستقلی به نام «آلیمائید» به مرکزیت سولک، تا پایان اشکانیان، به حیات سیاسی خود ادامه داد و به‏وسیله‏ی اردشیر بابکان منقرض گردید.

نا مناسب نیست که همین‏جا به وجه‏تسمیه‏ سولک بپردازم که عبارتند از:

1. سروک گرفته شده از نام سروگ جد دوم حضرت ابراهیم (ع) می‏باشد. به ‏این خاطر که جد دوم حضرت ابراهیم، «سروگ»]10[ در این سرزمین زندگی می‏کرد، قسمتی از این منطقه به نام او سروگ (سروک) نامیده شد.

2. سولک (سروک) گرفته شده از نام معابد در دوره ایلامیان به نام شالولیکی]11[ (شالوکیا) که به صورت مجزا «سولک» و «لیکی» (لیکک) آمده است.

3. سرو گرفته شده از «شرو» به معنی شاه و شروک یعنی شاه کوچک است و یا منسوب به شاه، که در دوره‏های بعد به صورت «سرو» (سروک) آمده است که بیانگر شاه کوچک و تابع می‏باشد و نیز معنی «منسوب به شاه» را می‏دهد؛ چه به معنی تابع و کوچک چه به معنی تابع و خزانه­دار و نخجیرگاه (شکارگاه).

4. سرو گرفته شده از نژاد سرو به­خصوص مردم قبرس می‏باشد. عده­ای از یونانیان خاص مردم سرو اروپایی و یونان و قبرس به­وسیله­ی پادشاهان هخامنشی ازجمله خشایارشاه اسیر و در ایران ساکن شدند. به خاطر سکونت آنهادر این منطقه، آن را سروک (گروه کوچکی از سروهای بزرگ) نامیدند که به معنی «منسوب به نژاد سرو» می‏باشد. ضمن اینکه دو منطقه­ی دیگر با همین نام، یکی در فیلگاه دهدشت و دیگری در یاسوج واقعند.

5. نام شهری است که به­وسیله­ی سلوکوس در کنار رود مارون ساخته شد. این شهر، به سلوکه مشهور بود و در وسط راه­های ارتباطی با شوش، تخت جمشید و هگمتانه قرار داشت.

6. سولک (سیلک)، زردی را گویند که به سبب آفتی بر غله­زار افتد و به زردی روی غله­زار هم آمده است ]12[.

7. دینکرد، با صراحت، پرستش «ایندر» indar (اندر)، از کماره­ی دیوان و دشمن اردیبهشت امشاسپند و «ساوول» (saval)، از کماره­ی دیوان و دشمن شهریور امشاسپند و اهریمن را، محکوم می‏کند. شاید «ساوولک» به معنی «دیو کوچک» نامیده شده است. باتوجه به مطلب فوق و در نظر گرفتن این واقعیت که ساسانیان مذهبی، مخالفین خود را دیو می­خواندند، شاه اشکانی را دیو (ساوول) و شاه اهواز و یا آلیمائید به مرکزیت سروک و یا شالولیکی را ساوولک به معنی دیو کوچک نامیده‏اند؛ چرا که شاه تابع و وابسته به امپراطوری اشکانی بود.

8. در دوره­ی اعراب، دسته­ای از اعراب مخالف خلیفه، راه کاروان­های مالیاتی را می‏بستند که به آنها صعلوک می‏گفتند. آنها به گفته­ی خود، سهمشان را از مالیات برمی‏داشتند. صعلوکان در دوره اسلامی‏ باتوجه به موقعیت کوهستانی منطقه و دژهای مستحکم و خاص دژ ناظر استفاده می‏کردند. مثل عبیدالله الکردی حاکم این منطقه در زمان درگیری یعقوب لیث صفاری و عباسیان و زنگیان که در ادامه، به آنها اشاره می‏شود.

9. سالک که معنی سوال­کننده نیز دارد اشاره به زیارتکنندگان خدایان ایلامی ‏در دوره‏های بعدی در این موقعیت جغرافیایی دارد. از آنها، با سالک و سوالیک هم یاد شده است.

10. سروک به معنی محل رویش سروهای کوچک است و مردم محل، به سرو، سول گویند و به همین خاطر این منطقه به سولک (سروک) مشهور شده است]13[.

11. سالوکان =سالوک (دزد) که فارسی صعلوک است و آنطور که سعدی در بوستان آورده است، به معنی درویش هم آمده است. برهان قاطع سالوک را دزد و راهزن می‏داند ولی باید فارسی صعلوک باشد که درویشان و تهی­دستان عرب را بدان نام خوانند و گروهی از فقرای عرب بودند که راهزنی می‏کردند و می‏گفتند ما حق خویش از قبل عطایای مسلمین برگیریم و هرچه راهزنی می‏کردند می‏گفتند سلطان را خبر کنید که فلان مبلغ­ها را صعلوکان گرفته­اند. المنجد گوید: «صعالیک العرب لصوصهم و فقرائهم» و از قضا سالوک نیز به همین معنی است و چنانکه صاحب برهان پنداشته دزد و خونی و رهزن نیستند بلکه فقرایی بودند که گردهم آمده و به نام اخذ حق خود از بیت­المال احیاناً به راهزنی و طغیان مشغول می‏شدند. ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان مقارن ضعف طاهریان می‏نویسد که در خراسان طایفه­ای اوباش به طغیان برخاستنه بودند]14[.

بخش دیگر منطقه، که در شرق و جنوب شرقی رود مارون و از ساحل دریا تا ارتفاعات دنا قرار داشت، جزیی از فارس بزرگ و دارای چند پادشاه وابسته بود. شاخص­ترین آنها پادشاهان بازرنگی، حاکم از بیضا تا کوه­گیلویه بودند و در دوره­ی اشکانی به صورت مستقل سکه می‏زدند و به خاطر مرز مشترک با آلیمائید از همدیگر تأثیر­ می­پذیرفتند.

سرزمین پارس که در دوره­ی هخامنشی اهمیت فراوانی داشت و ساتراپ محل از بین شاهزادگان انتخاب می‏شد. اقتدار این شاهزادگان در این خطه که مرکز روحانیت نیز بود، ادامه پیدا کرد و شاهزادگان پارس به­ نام بغدات­ها (فرادات‏ها) در طول دوره­ی سلوکی­ها و پارت­ها نیز فرمانروایی خود را ادامه دادند تا آنکه اردشیر بابکان که از این خاندان بود، شاهنشاهی پارت را برانداخت و خود موسس سلسله ساسانی گردید. ]15[ (تاریخ سکه از قدیم­ترین ازمنه تا دوره­ی ساسانیان جلد دوم تألیف ملک­زاده بیانی انتشارات دانشگاه تهران چاپ چهارم ص15و16).

یکی از مهمترین مناطقی که اردشیر بابکان از آن طریق به قدرت رسید استان کوه­گیلویه و بویراحمد بود که بخش وسیعی از آن جزو پادشاهی بازرنگیان بود. اردشیر بابکان که از طریق پادشاه بازرنگی، ارگبد استخر شده بود، با به­قدرت­رسیدن و ارتباط با دربار اشکانی متوجه ضعف آنها شده و با ارتباطی که با مغان داشت، توانست زمینه­ی قیامی ‏سیاسی را علیه پادشاهان کوچک، فراهم ساخته و از آن طریق و با کشتن پادشاه بازرنگی به کمک پدرش، راه را برای تشکیل پادشاهی بزرگ ساسانی، فراهم آورد. او با تصرف سرزمین پادشاهی بازرنگی که بخش وسیعی از استان کوه­گیلویه و بویراحمد را نیز شامل می‏شد، توانست در قسمت دیگر استان و در صحرای رامهرمز، میان رامهرمز و ارگان (بهبهان)، اردوان پنجم، پادشاه اشکانی را شکست داده و با تصرف مناطق تشان و سولک خود را شاهنشاه بخواند]16[.

در دوران ساسانیان، استان کوه­گیلویه و بویراحمد، به‏ویژه «بلاد شاپور»، به­خاطر عشق و علاقه­ی شاپور اول به آن، از جایگاه ویژه­ای برخوردار بود. مراکز مذهبی زیادی در این منطقه به دستور اردشیر بابکان ساخته شده بود که امروزه بیش از بیست مورد آن هنوز به شکل­های مختلف وجود دارد که در مقاله­ی دیگری از نگارنده به آن اشاره شده است.

3- دوره‏ی اسلامی تا پایان صفویه

در پایان دوران ساسانی، اعراب مسلمان از دو طریق به این استان حمله کردند. یکی از طریق بصره و خوزستان و دیگری از طریق دریا و توج و به این ترتیب، از دو طریق موجبات خسارات جانی و مالی و مهم­تر، تمدنی و فرهنگی را، فراهم آوردند. شهرهای مهمی ‏مثل «رامهرمز»]17[ و «ریو اردشیر» را کاملاً تخریب و «بلاد شاپور» و «ارگان» (ارجان) را تصرف و غارت کردند.

این استان پس از تصرف عرب­ها، یورش­های ویرانگرانه­ی زیادی را به­وسیله­ی آنها به خود دیده است. این ناحیه، یا بر اثر غارت و تصرف ثروت و مناطق مسکونی، به­دست عرب­ها دچار آسیب می­شد و یا به­خاطر اختلافات میان آنان، گرفتار صدمه و خسارت می­گردید. از جمله‏ی این تخریب­ها به­دست اعراب، می‏توان تعقیب خوارج به­وسیله­ی حاکمان اموی، خاص زمان «حجاج ابن یوسف» ذکر کرد. موقعیت کوهستانی این استان، جای خوبی برای پناه­گرفتن و یا راه گریز مناسبی برای رفتن به فارس و پس از آن، کرمان بود. آنها در برگشت نیز، از طریق فارس وارد اصفهان شده و از طریق استان کوه­گیلویه و بویراحمد به خوزستان برگشتند.

در زمان حکومت عباسیان، قسمت­هایی از این استان به­عنوان اقطاع به اعراب داده شد. از آن جمله «ایغارین» (زیز و بازرنگ)، به خاندان «ادریس ابن معقل عجلی»، پرورش­دهندگان ابومسلم خراسانی داده شد. در ادامه­ی حکومت عباسیان و با فوت ‏هارون‏الرشید و بروز اختلافات میان امین و مأمون، «ابودلف» (قاسم)، اقطاع­دار «ایغارین» و «گیلویه» سردار و حاکم قسمت دیگر استان که مرکزیت آن بیشتر در منطقه­ی سردسیری رون و مارگون به­ویژه شب­لیز و زیلایی بود، به حمایت از امین به جنگ مأمون رفتند. ایشان، از سپاهیان «طاهر ذوالیمینین» شکست خوردند و گیلویه کشته شد. قاسم به مرکز حکومت خود بازگشت و سکوت اختیار کرد. اگرچه به درخواست «طاهر» جواب مثبت نداد، ولی با پیروزی مأمون و دعوت همکاری از او به نامه­ی مأمون پاسخ داد و به حضورش رفت و تبعیت او را پذیرفت و همچنان حاکم و اقطاع­دار بخشی از استان بود. او در سال 226ه.ق فوت کرد و منطقه، در اختیار فرزندانش قرار گرفت]18[.

هم­زمان با حاکمیت خاندان عجلی در قسمت­هایی از استان، «یعقوب لیث صفاری» از طریق فارس به این استان حمله کرد. علت حمله، آن بود که «مهران­ الکردی»، حاکم قسمت­های سردسیری استان (یاسوج­)، «محمد ابن واصل»، حاکم فارس را در جنگ با یعقوب، حمایت کرده بود. سپاهیان ده هزار نفری استان در این نبرد، شکست خورده، عده­ای کشته و برخی اسیر شدند و تعدادی نیز، به کوه­ها پناه بردند. یعقوب، پس از تسخیر این استان، ارگان (ارجان) را به­عنوان مرکز استقرار خود قرار داد و بقیه­ی مناطق خوزستان را به تصرف درآورد. این حملات، پیامدهای پانزده ساله­ی میان عباسیان و صفاریان و زنگیان و شیطنت­های «عبیدالله الکردی»، حاکم مناطق بهمئی گرمسیر تا رامهرمز را به دنبال داشت. این وقایع، همچنانکه باعث ویرانی منطقه شد، بیانگر اهمیت استان نیز بوده است.

هنوز پیکر خسته­ی این استان، رنج ناشی از اختلافات بازماندگان چهار گروه فوق و مدعی قدرت را از یاد نبرده بود که نیروهای آل­بویه به رهبری «علی عمادالدله» بر اثر سوءنیت «مرداویج زیاری»، پس از تصرف اصفهان، راهی این استان شده، در ارگان (ارجان) مستقر گشتند. «علی»، ارگان را پایگاه خود قرار داد و با پشتیبانی «ابوطالب علی بن زید نوبندگانی»، حاکم نوبندگان (ممسنی)، فارس را تصرف کرده و به مخالفت با عباسیان پرداخت.

استان کوه­گیلویه به مرکزیت ارگان (ارجان)، چنان برای آل­بویه اهمیت داشت که «عضدالدوله» گفته است: «من فارس را به خاطر نامش و ارجان را به خاطر ثروتش می‏خواهم». دوران پس از عضدالدوله، این استان، شاهد اختلافات میان بازماندگان آل­بویه می‏باشد که بیشتر جنگ­های آنان میان رامهرمز و ارجان بوده و بعضاً مرز فارس و خوزستان را در این قسمت مشخص می‏کردند. با این توصیف، کافی است لحظه‏ای فکر کنیم و ببینیم که این‏همه فراز و فرود و درگیری‏هایی که جبهه­ی اصلی آنها در این استان بوده است، چه مشکلات و خسارات «تمدنی»، «انسانی» و مالی را برای این موقعیت جغرافیایی به‏همراه آورده­اند. می‏توان گوشه‏ای از آن‏همه ناامنی آل­بویه را در سفرنامه­ی «ناصرخسرو قبادیانی» دید که پس از رسیدن به مهرویان، در پناه افراد مسلح، وارد ارجان شده و با توصیف ارجان، از مسیر شمال غربی و در انتها، از لیراب و تنگ لیراب، عبور کرد و با دیدن سرچشمه­ی زیبای رود لیراب و شمشیر بریده، وارد لردگان و اصفهان شد]19[.

در پایان حاکمیت آل­بویه سلجوقیان در این استان حاکم شدند. بر اثر اختلافاتی که سلجوقیان با روم داشتند، نمی‏توانستند بر بخش‏هایی از کشور، از جمله فارس که این استان هم، جزئی از آن بود، تسلط کامل داشته باشند. همین امر موجب شد، فرقه­ی اسماعیلیه، مهمترین گروه تهدید‏کننده­ی حاکمیت سیاسی سلجوقیان در این استان، جایگاهی ویژه به­دست آورد. به‏ویژه، «ابوحمزه­ی کفشگر»، دومین شخصیت این فرقه پس از «حسن صبا»، اولین حاکم آن در ارجان، رابط میان فرقه­ی اسماعیلیه و خلفای فاطمی ‏مصر و اهل ارجان بود. به این دلیل، او مناطق مختلف را به­خوبی می‏شناخت.

در چنین شرایطی، از سوی سلجوقیان، حاکمی ‏برای فارس انتخاب شد که از مردم سرزمین­های میان فارس و خوزستان و به زبان بهتر، رامهرمز و ارجان و دارای سابقه‏ی حاکمیت سامره و عراق بود. او از برجسته­ترین اتابکان دوره سلجوقی بوده است. به­دنبال آن، «بوزابه»، جانشین حاکم فارس، به­دست سلجوقیان کشته شد و برادرزاده­اش، «سنقر ابن مودود»]20[ که خود و خانواده و قبیله­اش ساکن بلاد شاپور بودند، جانشین او شد. او و خانواده‏اش، در این منطقه، شهرک­هایی را تأسیس کردند که بعضاً هنوز به نام آنها به «سنقر آباد» (چنگلوا) مشهورند. آنان، سلسله‏ی اتابکان فارس را به­وجود آوردند. پس از تأسیس «اتابکان فارس» بود که در پناه آنها، «اتابکان لر» (امرای فضلویه) در موقعیت جغرافیایی استان کوه­گیلویه و بویراحمد تا قسمت­هایی از خوزستان و چهارمحال بختیاری، «لر بزرگ» را به وجود آوردند. ایشان، به مرکزیت ایذه توانستند حوادث سیاسی زیادی را به­وجود آورند و شرایط خاصی را سبب شوند. مرقد بیشتر کشته‏های این دوران به نام شاه و شاهزاده هنوز در استان مورد احترام می‏باشند.

در دوره­ی تیموریان، استان کوه­گیلویه و بویراحمد تا سال828ه.ق به­وسیله­ی بازماندگان اتابکان لر اداره می‏شد. در مورد وقایع این دوره، می‏توان به دو موضوع به صورت مختصر اشاره کرد تا هم راهنمای کار تاریخی باشد و هم، تحریفی که واقعه­نویسان، در تاریخ ایجاد کرده‏اند، اصلاح گردد. این دو موضوع عبارتند از:

1- سفر تیمور گورکانی؛ او در سال 795ه.ق از شوشتر تا قلعه­سفید ممسنی را در مدت دوازده روز طی کرد و با شکست شاه منصور مظفری وارد شیراز شد.

2- لشکرکشی پسران تیمور از شیراز به سمت عراق؛ یکی از آنها پس از رسیدن به ممسنی، به شیراز باز گشت. «عمر شیخ» که به­منظور حمایت از تیمور در حمله به عثمانی و به‏دستور او، راهی عراق بود، پس از عبور از ممسنی و رسیدن به بهبهان و غارت قسمتی از آن شهر به سوی بغداد حرکت کرد. وی در چهار منزلی بغداد در روستایی به نام خرماتو کشته شد. با رسیدن این خبر به تیمور، فرزندش را به نام «پیر محمد»، به جای او انتخاب کرد و خود، به سوی مقصدش حرکت کرد]21[.

«ابن بلخی» شاید اولین کسی است که نواحی مختلف استان را برابر موقعیت­های امروزی، به شرح زیر، تحت عنوان «کوره ارگان» و به مرکزیت «ارگان» (ارجان) نام برده است؛ آنها عبارتند از: «ارگان»، «فرزوک»، «گنبد ملغان»، «باشت»، «بلادشاپور»، «زیز»، «سیم‏سخت» و «بازرنگ»]22[.

با حاکمیت ترکمانان، گروه­هایی از ترکان وارد این استان شدند که با به­قدرت رسیدن صفویان ترک­نژاد و حمایت هفت ایل قزلباش، توجه و مهاجرت به این استان بیشتر شد. علت، آن بود که با انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت، استان کوه­گیلویه، مناسب­ترین و نزدیک­ترین راه میان پایتخت کشور و بنادر و جزایر بود. این امر، خود موجب شد شهرهای این استان، به‏ویژه دهدشت، مرکز حاکمان کوه­گیلویه و نیز بهبهان، به بهترین معماری زمان ساخته شود، راه­های سنگ­فرش تجدید و امنیت برقرار گردد و استان آباد شود که در مقاله‏ی دیگری از نگارنده به آن اشاره شده است. گوشه‏هایی از آبادی و زیبایی منطقه را «محمد میرک حسینی» در کتاب خود آورده است]23[.

4- دوره‏ی پس از صفویه

دوران پس از صفویان، دوران سقوط و زوال کوه­گیلویه و بهبهان است؛ زیرا از آن همه تجار دهدشتی که عامل و رابط میان مرکز کشور و هندوستان بودند دیگر خبری نیست، امنیت از بین رفته است. مهاجرت­های اجباری که بر اثر غارتگری­های الوار و اتراک ساکن در استان بود، باعث ویرانی بلاد گردید و میراث به جامانده به قاجاریه رسید که حتی حاکمانی مثل احتشام­السلطنه نیز نتوانستند این سیر قهقرایی را مانع شوند؛ تا جایی که از قاجاریه به پهلوی اول و دوم نیز کشیده شد. یاغیگری که خود، بزرگترین عامل عقب­ماندگی استان بود، با ناآشنایی نسبت به آرمان­های ملی، انسانی و اسلامی، ‏افتخار محسوب می‏شد. با این حال، وقایع‏نویسان بی­خبر از تاریخ، به آن بالیدند و باعث تحریف تاریخ استان شدند. نگارنده، در مقالات مختلف، به گوشه‏هایی از آنها اشاره کرده است]24[.

5- نتیجه‏گیری

در این مقاله، کوشیدیم تا هرچند کوتاه، گوشه‏هایی از تاریخ این استان را بنمایانیم. به‏کمک منابع، روشن شد که تاریخ این استان، به محدوده‏ی ناقدر معاصر محدود نمی‏شود و منابع معتبر دیگری نیز وجود دارد که واقعیت‏های دیگری را بازمی‏نمایانند. تاریخ این استان، به کهنسالی تاریخ بشری است. منابع معتبری وجود دارد که گوشه‏هایی شگرف از سرگذشت این خاک را آشکار می‏سازد. در این مقاله، از برخی، بهره گرفته شد. هرچند به خود منابع نپرداختیم، روشن شد که منابع تاریخ این استان، باید از آنچه در اندیشه‏ی مردم، نقش بسته است، متفاوت باشد و منابع، از تاریخ این خاک، حرف‏های زیادی برای گفتن دارند.

No comments:

Post a Comment