web 2.0

Tuesday, May 13, 2014

عوامل سقوط کوه گیلویه و بویر احمد بعد از صفویه

چکیده: در این تحقیق اگر چه بیشتر توجه به دوران صفویه بویژه بعد از به قدرت رسیدن شاه عباس وتأثیر آن در کوه گیلویه میباشد که با فروپاشی صفویه ومقایسۀ آن با نظامی گری افشاریه وانتقال سیستم بیمار بی توجهی به ایلات و طوایف و بزرگان دارای پایگاه مردمی به زندیه موجب شد نتیجه این بی برنامگی ها حاکمیت قاجار متأتر از سیستم استپ نشینی مغولان وتیموریان وحاکمیت خانخانی در ایران گردید. اما قبل از ورود به بحث لازم می دانم شمه ای از وضعیت کوه گیلویه وبویر احمد بخشی از همان بهبهان وکوه گیلویه(ارگا) یا ارجان و نمادهای هویت ملی ومذهبی قبل وبعد از اسلام در این ناحیه معرفی کنم تا وضعیت این ناحیه قبل از صفویه بهتر وبیشتر روشن شود.
کلمات کلیدی: قومیت، ، نظامی گری، مهاجرت، سنت استپی، خانخانی

قوميت‏ها و فراز و فرود: (گذری برحواث استان ازورود اسلام تا صفویه) حوادث متعدد بعد از اسلام مثل خوارج در دورۀ امویان اگر چه تأثیر زیادی در این استان داشته و ویرانی بار آورده اند اما نتوانستند بافت قومی وقبیله ای وهویت ملی را از بین ببرند زیرا در پناه کوهها، دره ها، فرهنگ غنی و قوی فارسی مهاجمان را در خود هضم کردند و در کنار رودخانه های جاری و قلاع از مام و میهن خود دفاع کردند و هویت ملی، قومی و فرهنگی را به ما انتقال دادند. در پایان سلسلۀ اموی مناطق زیر کوه ارجان میدان تاخت و تاز مهاجمین عرب از دجله تا فارس و خراسان شدند و حتی مناطقی مثل کره و ایغارین (زیز) در تیول (اقطاع) خاندان عربی قاسم عجلی قرار گرفت. اما خاندانهای ایرانی مثل روزبه المهر جان و گیلویه [13 میرک حسینی محمد همان ص400]بخش وسیعی را در اختیار گرفتند و در مقابل حملات اعراب مانع از تحول هویت فرهنگی خود شدند و آنان را در خویش هضم کردند تا جایی که امروز مدعیان عرب بودن خود را ایرانی و لر می دانند. این مهم، تأثیر بافت قومی و قبیله ای در حفظ هویت ملی است. زمان تحولات سیاسی نظامی استان در حمایت مهران الکردی از محمد ابن واصل حاکم فارس در مقابل یعقوب صفاری چشمگیر است. اگرچه با شکست محمد بن واصل و مهران الکردی عده ای کشته و گروهی به کوهها پناه بردند. اما یعقوب با استقرار در ارجان توانست با نزدیکی و اتحاد با عبیدالله الکردی قبایل ساکن در غرب استان تا رام هرمز را به حمایت خود جلب کند.[14] در ارجان اصلی ترین پایگاه خود در مقابل خلیفه عباسی و مدارا با زنگیان به مرکزیت بصره، ابله و مختاری، باعث تحولاتی در ساختار فکری اقوام نسبت به عباسیان شود. دوران بعد از صفاریان دیری نپائید زیرا سرداران گیلانی با هویت ایرانی و انتساب خود به ساسانیان از طریق اصفهان وکوه گیلویه وارد ارجان شدند و آن شهر را پایگاه قرار دادند تا از یکطرف در مقابل آل زیار مقاومت کنند و از طرف دیگر در مقابل خلفای عباسی از خود دفاع نمایند،که مهمتریت تأثیرات متقابل این حادثۀ تاریخ ساز به رهبری علی عماد الادوله را تا امروز بدنبال داشته است. چرا که حمایت اقوام ایرانی الاصل این استان در مقاومت او چنان مؤثر بود تا جایی که در نهایت از این پایگاه به نامه های ابو طالب علی ابن زید نوبندگانی پاسخ مثبت داد و سلسلۀ بویه را به اوج اقتدار رساند.[15] و در تمام دوران آل بویه از سال 320ه ق تا سقوط آنان بوسیلۀ سلجوقیان که ریشه در اختلافات درونی داشت ارگان(ارجان) مهمترین منطقۀ مورد نظر آنها بود آنچنانکه عضد الدوله دیلمی گفت: « فارس را به خاطر نامش و ارجان را برای در آمدش می خواهم » [16] و قلعه و قبر شاه فیروز دیلمی هنوز در آن خود نمایی می کنند. با فرو پاشی آل بویه نیز نام آنان هنوز بجا مانده است و یاد و نام شان تحت عنوان دشمن زیاری درکوه گیلویه و بختیاری همجوار این استان و منسوب به آنان باقی مانده است. بعد از سقوط آل بویه و سلطۀ سلجوقیان اگر چه طوایفی از ترکان وارد استان شدند و تأثیر زیادی در تحولات سیاسی و قومی استان داشتند، مانند سلغریان،[17]که از پایگاه کوه گیلویه استفاده و با سقوط سلجوقیان اتابکان فارس را تأسیس کردند و عامل تقویت خاندان فضلویه شدند که احتمالاً ریشه در اقوام شبانکاره داشتند و اتابکان لر را بوجود آوردند. [18] اقوام مختلف ایرانی و حتی اعراب حول این تکیه گاه جمع شدند و برگهای پر حادثۀ تاریخ استان را ورق زدند. از زمان صفاریان تا نیمه های اتابکان لر فرقه های مختلف ایرانی و غیر ایرانی باعث تأثیرات و تحولات زیادی شدند که مهمترین آنها زنگیان، خرمدینان، قرامطه و اسماعیلیان (السیاده) بودند.[19] فرقه هایی که موقعیت خاصی داشتند و از قلاع مهم ارجان استفاده کرده اند. حوادث و تحولات تاریخی و بافت قومی و قبیله ای دوران اتابکان لر در استان آنقدر زیاد می باشد تا جایی که اکثر نمادهای مذهبی و مفاخر دینی موجود در استان ریشه در تحولات این دوران دارد. هویت قومی و قبیله ای را به بهترین وجه با توجه به منابع تاریخی روشن می کنند. ایلات تشکیل دهندۀ نوئی در زمان قاجاریه از نسل اتابکان بودند که خود متشکل از زیلایی، دلاوری، امیرگپی، امیر و کمایی، دره موردی، شیخ عباسی، شیخ هابیلی وحتی صرامی و رئیس از حامیان نوئی بودند. درزمان حاکمیت تیموریان برایران اگر چه تیمور و فرزندانش سفرهایی در حاشیۀ این ناحیه داشتندکه عبارتند از : حرکت عمر شیخ به در خواست پدرش از شیراز به بغداد که در مسیرش قسمتی از شهر بهبهان را خراب کرد و در خرماتو چهار منزلی بغداد کشته شد.[20] سفر تیمور در سال 795ه ق از شوشتر به قلعه سفید که منزل به منزل مشخص است و در قلعه سفید بعد از شکست شاه منصور مظفری وارد شیراز شد.[21] حمله ابراهیم تیموری به ایذه و شکست و انقراض اتابکان لر[22]که در مسیر راه اصلی شیراز به ارجان و ایذه انجام گرفته است. هیچ کدام از حوادث فوق تأثیری در بافت اجتماعی و تغییرات قومی چشمگیری نداشته اند آنچه وقایع نگاران غیر شاهد وقایع که از نسلهای با فاصله و اغراقگوی استان در کتب خود آورده اند و بد تر از آن افرادی چون نور محمد مجیدی و یعقوب غفاری با دریافت سست و بی اساس و پایه ای از رمان غیر قابل استناد مارسل بریون فرانسوی و ترجمۀ ذبیح الله منصور نوشته باعث انحراف تاریخ استان و برداشتهای غلط شده اند [23]بعضاً با حقایق و واقعیات تاریخی بیش از یکصد سال فاصله دارند. تحول دیگری که می تواند ریشۀ خیلی از مسائل موجود در استان باشد تفکرات محمد مشعشع بنیانگذار مشعشعیه بود که فرزندش علی ادعای خدایی کرد و جهت حمله به کوه گیلویه تا مارون آمد ولی بر اثر گرمی هوا در حال حمام کردن در مارون بهبهان و یا دهدشت کشته شد.[25] 2- نمونه هایی از اماکن ملی ومذهبی یا مفاخر در استان، لازم است اشاره ای به مصداق‏های هویت سیاسی تمدنی و فرهنگی قبل و بعد از اسلام، داشته باشم که بی تناسب نیست و عبارتند از: الف قبل از اسلام، ب:بعد از اسلام الف: قبل از اسلام،1- معابد دوران ایلامی‏ که تحت عنوان جایگاه خدایان و یا نماد عبادت خدایان که همان پادشاهان بزرگ بودند وجود دارند. مثل: شیموت، منزت، شائولیکی، اوپور کوپاک، سیلم، سیلهو، آتارکیتا و ده‏ها نام به جا مانده از خدایان ایلامی‏ و «انشانی» که در سطح استان می‏باشند.]8 برقک، علی‏سینا، نقش سیاسی استان کوه‏گیلویه و بویراحمد در ادوار تاریخی، همایش دانشگاه آزاد گچساران، اردیبهشت 1376 [ 2- معابد و مراکز مذهبی دورۀ بعد از ایلامی ‏که بیشتر به دوره هخامنشی مربوط می‏شوند و به نام ایدیه (ایده‏ها) معابد مذهبی موجود بوده‏اند. 3- معابدی که بعد از فتوحات جنگی در قلاع ساخته می‏شد و در دوران مختلف هم به عنوان معبد و هم دژ، ارگ (قلعه) مورد استفاده سیاسی و مذهبی قرار می‏گرفتند. از جمله دژی که اژدهایی در آن موجب آزار و اذیت مردم می‏شد که به دستور کی‏خسرو آن اژدها کشته شد و قلعۀ مربوطه به کوشید و شیدکو مشهور و معروف گردید. در آن مکان، عبادتگاهی ساخته شد که به "دیر کوشید" معروف و در دوره‏های بعد از اسلام به "کنیسه المجوس"، مشهور گردید. 4- کنیسه المجوس، از مراکز مذهبی مربوط به دین زرتشتی می‏باشد مراکز ی که ریشه در دروۀ هخامنشی بویژه ساسانی دارد و در دورۀ اسلامی‏ هم به عنوان "کنسیه المجوس" و آتشکده‏های زردشتی و هم به ‏عنوان یاد و نام بانوان نمونۀ ایرانی در دوران حماسی و پهلوانی به ویژه زمان کی‏قباد، کی‏کاوس، کی‏خسرو، به اسم دختر رستم به نام گشسب(گشنسب)به معابد بانو گشه (گشسب) نامیده شده‏اند.]10برقک، علی‏سینا، نقش سیاسی استان همان [ 5- آتشکده‏ها: آتشکده‏ها(چهار طاقی)که بیشتر مربوط به دورۀ ساسانی می‏باشند. 6- موگرم (منجیر) بیانگر وجود مرکز مذهبی و حضور روحانیت (مغان) زرتشتی در آن مناطق بوده‏ است. 7- مغ مغستان (مغان و سه مغان) از دیگر مراکز زرتشتی نشین بوده‏اند که مغ یا مغان در آنجا کارهای مختلف مربوط به دین و مسائل (مذهبی و اعیاد) را انجام می‏دادند و بارزترین آنها سه مغان می‏باشند. هر یک از مغان این مکان، وظیفۀ خاصی را انجام می‏داد: اولی مسائل مذهبی؛ دومی‏ مسائل مربوط به حفظ آتش و آتشکده؛ و سومی‏ مسائل مربوط به جشن‏های مختلف؛ مثل: جشن صده، مهرگان، نوروز و غیره. 8- آذره (آدره) نیز به معنی آتش و آتشگاه است و بیشتر به نام آدرکان(آدرگان) معروف بوده‏اند. یک بار در هر سال در بهمن ماه، مراسمی در این مکان انجام می‏گرفت؛ 9- خیرآباد و خیروکده؛ خیربد یا ایربد و هیربد درخیرآباد و خرکده، با ریشه و بار فرهنگی خود، عامل حفظ و انتقال هویت تاریخی، ملی و دینی بوده‏اند. 10- موگ‏ها، مغ‏ها، آذرجوی‏ها و کمر بسته‏ها را نیز باید از جمله عوامل انتقال و پیوستگی هویت ملی و قدمت تاریخی استان دانست. 11- تکیه‏ها؛ که به معنی توقفگاه می‏باشند. این مکان‏ها که از جایگاه‏های دوران ساسانی و در دورۀ اسلامی‏ پذیرفته شده و کاربرد داشته‏اند. ب- بعد از اسلام، عباتند از:1- شاهسوار؛(اسواران) ای بسا شاهسون(شاه دوست صفوی) این شخصیت‏ها نیز می‏توانند فرماندهان هر منطقه و سواران دوران قبل از اسلام به ویژه ساسانی باشند مثل: شهسوار اسپر، شهسوار سپو، شهسوار دلی جی، شهسوار رود شور و غیره. 2- شاه (سلطان)؛ امروزه در بیشتر مناطق استان اماکن مقدسی با بارگاه‏های خاص وجود دارد که به نام شاه یا پادشاه مورد توجه مردم محل و مناطق مربوطه می‏باشند و مردم، خود را از اولاد آن‏ها می‏دانند. این گونه اماکن نیز، هم به قبل از اسلام و هم پس از آن، مربوط می‏باشند؛ مثل شاه قاسم، شاه مختار، شاه عسکر، شاه غالب، شاه عبدالله، شاه سید احمد، شاه مونگشت، شاه زینعلی، شاه محمود و سلطان محمد و امثال آن که در استان زیاد می‏باشند. 3- شاه زاده؛ این گونه اماکن و بارگاه‏ها نیز مربوط به قبل و بعد از اسلامند و معمولاً مرقد پادشاهان محلی و منطقه‏ای بوده‏اند. 4- دیرها؛ دیر مربوط به مسیحیت است که از مسیحیت به زرتشت به ویژه در زمان ساسانی نفوذ کرده ‏است. در این مکان‏ها، به فعالیت‏های مذهبی و بازرگانی می‏پرداختند و در ایران دورۀ ساسانی بیشترین پیشرفت را داشته‏اند؛ از جمله، زمان قباداول، شاپور دوم و خسرو پرویز را می‏توان ذکر کرد. به‏خصوص مرکزی مذهبی و تجاری با درآمد بالا به نام ریو اردشیر در ارگان موجود بوده ‏است؛ مانند: دیر الایوب و دیر العمر، 5- امام‏زاده‏ها؛ قداست این اماکن، بیشتر به خاطر انتساب آنها به ائمۀ معصومین بوده و به همین خاطر است که به امامزاده معروف شده‏اند. مانند: امام زاده علی (ع)، سید جمال‏الدین (ع)، سید محمود (محمید) (ع) 6- ابو یا بابا: از رهبران فرقۀ اسماعیلیه که به عنوان بابا و ابو بوده‏اند. مثل: ابوحمزه ارجانی. 7- بارگاه علماء قرون اولیه؛ مانند قاضی و شاعر و اندیشمند ارجانی که مدت زیادی قاضی شوشتر بوده ‏است و اشعار زیادی به عربی دارد؛ و نیز بابا احمد و ملک پیر احمد. 8- امیرها؛ بعد از رشد و نمو اتابکان فارس و در پناه و حمایت آنها، امرای فضلویه (اتابکان لر)، در موقعیتی به نام لر بزرگ برابر با موقعیت استان کوه‏گیلویه و بویراحمد و بختیاری و قسمتی از خوزستان به قدرت رسیدند. مانند جمال‏الدین عمر لاله‏پا، جمال‏الدین عمر لاله‏پا، امیر حسین شهریار، امیر حسن، امیر ولی، امیر حاضر، امیر هجیر، امیر صفدر، امیر حیدر و غیره، شهدا (کشتگان) این جنگ‏های داخلی و خارجی به چهار دسته تقسیم می‏شوند: 1- سید که از اولاد ائمه 2- عقیلی که از اولاد عقیل بن ابوطالب مثل عمادالدین یونس؛ 3-‏ هاشمی ‏که در مجموع از اولاد ‏هاشم - چه عباسی 4- ایرانی که از وابستگان به ترکان ساکن و امرای لر و فارس بودند؛ 9- پیرها؛ پیر بیشتر به افراد صاحب علم و دارای نفوذ کلام و حتی حکیم و معلم گفته می‏شد که به عنوان پیر طریقت و مرشد و یا صاحب تجربه و حکمت بوده‏ و به پیر مشهور شده‏اند. مثل: پیر حسن، پیر حسین، پیر محمود، پیر علی، و غیره. ضمن اینکه در دورۀ تیموریان و بعد از آنها عموماً فرماندهان و افراد ذی‏نفوذ ترکمانان، به نام پیر معرفی می‏شدند. 10- غازیان (فرماندهان)؛ این گروه، فرماندهان نظامی ‏دوران بعد از اسلام هستند و حتی ممکن است ریشه در قبل از اسلام نیز داشته باشند. مثل: پیر غازی. 11- پیر بلدک‏ها؛ اینان سردستۀ قاصدان و مأموران نواحی سردسیری بودند که به خاطر مشکلات مربوط به فصول سرد در بعضی مناطق، جهت راهنمایی مسافران و کاروان‏ها ساکن بوده‏اند. مثل: پیر بلدک در تنگاری دشت روم 12- قدمگاه‏ها: قدمگاه، محل توقف شخصیت‏های سیاسی و مذهبی در مسیر حرکتشان بوده است که معمولاً برای مدت زمانی، در آنجا استراحت می‏کردند و سپس به راه خود ادامه می‏دادند. مانند قدمگاه امام رضا (ع) در ارجان 13- قلندرها؛رشد فرقه‏هایی مثل صوفی‏گری و سالکی و قلندری، در دورۀ صفویه مثل: حاجی قلندر، 14- مراکز مربوط به پیران و بزرگان فرقۀ مشعشعیه؛ که بعضاً تا مارون پیشروی داشته‏اند؛ مثل علی مشعشع، مدعی خدایی، فرزند محمد مشعشع، مدعی پیامبری، که در کنار رود مارون به وسیله مخالفانش کشته شد.]17 ] 15- گذشته از مواردی که گفته شد سیاست دولت‏ها به ویژه صفویه که برای قداست بخشیدن به شهدای خود و تقویت روحیۀ نظامی‏گری تا برای عملیات بعدی آماده باشند. به ساخت مرقد و بارگاه بزرگان و متنفذین کرده ‏اند. 16- شخصیت‏هایی که مدرسه و حوزۀ علمیه داشتند و مریدان و شاگردان و شاید خود در گوشۀ مدرسه قبری ساخته و بعداً به امام‏زاده معروف شده‏اند؛ مثل امامزاده ابراهیم در دهدشت، 17- ضامن ها، مثل قدمگاهها احتمالاً ازتوقفگاههای امام رضا (ع)می باشند. ج- بحران هویت موارد فوق هر یک به نوبۀ خود، قاصدان هویت ملی، مذهبی و ارزش‎های مقاومت و دفاع برای نسل‏های بعد از خود هستند. عدم توجه به آنها موجب نابودی ارزش‏ها و هویت ملی، قومی ‏و مذهبی می‏شود. متأسفانه در دوران ما به شیوه‏های مختلف، این آثار و میراث گران‏بهای فرهنگی، مورد بی‏مهری قرار گرفته و نابود شده ا‏ند. این بی‏مهری ها عبارتند از: حرص و طمع عده‏ای فرصت‏طلب و دنیاپرست برای به دست آوردن دفینه‏های تاریخی و باستانی. عدم توجه به حفظ و حراست از میراث فرهنگی و شناسایی آنها و معرفی به نسل‏های بعد.عدم اعتقاد عملی گروه و گروه‏هایی به اماکن مقدس مذهبی که شرایط لازم برای سارقین دفینه‏های موجود در قبور آنها مهیا و مناسب بوده ‏است. عدم آگاهی نسل‏ها از اهمیت مراکز تاریخی و باستانی میراث گران‏بهای تاریخیمی باشد. خصومت و شتند، مناطق مختلف، متناسب با استعداد‏هايشان، در راستاي اهداف حاکمان صفوي جهت می‏‏يابند. در کوه گيلويه، به ويژه امور مربوط به بازرگاني، تقويت می‏‏شود. بازسازي راه‏ها و نظارت بر آنها که شايد وظيفۀ قبايل هر منطقه بوده است، امنيت که به دشمنی با حمله به پادشاهان باعث عدم توجه به آثار آنها و موجبات استفاده یا سوء استفاده‏ را فراهم نموده ‏است. عدم اجرای رسالت مراکز مربوط به انتقال میراث تاریخی، فرهنگی، و منطقه‏ای به نحو اکمل؛ مثل آموزش و پرورش، ارشاد اسلامی، میراث فرهنگی و گردشگری در سطح کشوری و استانی که خود باعث ناآگاهی از هویت تاریخی نسل‏ها می‏شود و عواقب خطرناکی را به دنبال خواهد داشت. 3- کوه گیلویه دردورۀ صفوی، درسال 907 هجری قمری شاه اسماعيل صفوي به ياري هفت ايل قزلباش، موفق می‏‏شود بر ترکمانان چيره شده و خود را شاه ايران بنامد]7 حسن پيرنيا، عباس اقبال آشتياني، تاريخ ايران، از آغاز تا انقراض قاجاريه، تهران: انتشارات آزاد، 1380، ص808-807 ، و بیشترین تحولات مثبت و منفی، مذهبی و غیر مذهبی در استان در همین دوره است. اگر چه طوایف ترک نژادی مثل ایل افشار و آغاجری و زنگنه در استان ساکن شدند و توانستند با ایجاد پیوند با بافت قومی و قبیله ای بومی استان به موفقیتهایی برسند و تحولاتی را بوجود آورند. هر چند بعضی از بی توجهی ها باعث شد که افراد شیاد مانند صفی میرزا دروغین و ملا هدایت الله آرندی مسائلی را بوجود آورند که باعث ضربه به منطقه و اقوام و طوایف شود. شاید خیلی از مناطق مثل کی یلان در این دوران متحمل آسیبهایی گردید و همچنین شورشهای ترکان که از حمایت ایلات ریشه دار بومی برخوردار بود. اما با به قدرت رسیدن شاه عباس وحاکمیت الله وردی خان بر فارس وضمیمه شدن کوه گیلویه به آن که خرمن عمر قایدان در آن سوخت و باعث تبعید به جاهای دیگر مانند نجف آباد، ده بید و لامرد فارس شدند.[26 ] و پس از يک آشفتگي طولاني در اوضاع داخلي ايران، با قدرت گرفتن شاه عباس اول، کشور رو به نظم و پيشرفت می‏‏نهد. در اين دوره کوه گيلويه، واسطۀ ميان پايتخت و بنادر جنوب است. جاده‏هايي که از کوه گيلويه گذشته و بنادر را به اصفهان متصل می‏‏کنند، دوباره براي تجارت مورد استفاده قرار می‏‏گيرند و با توجه صفويه به ايجاد نظم، توليد و تجارت و ميلي که به شبيه‏سازي پادشاهي بزرگ ساسانيان داوسيلۀ نيروهاي نظامی‏‏ تأمين می‏‏شد، استراحت گاه‏هاي مناسب براي کاروان‏ها و پرورش چهارپايان باربر، همه از لزومات بازرگاني سالم و خوب است. در دهدشت مرکز بلاد‏شاپور، جايي که بر ويرانه‏هاي آن دهدشت جدید بنا شده‏است، تنها در بخشي از شهر پيشين به وسعت چند ده هکتار که از تهاجم شهرنشيني امروز ايمن مانده است، می‏‏توان تماشاگر سه کاروانسرا و پنج حمام، از اين دوره بود. علاوه بر آن، بازار‏ها، مساجد و مدارس علميه‏اي که دو تا از آنها هنوز از زير خاک سرک می‏‏کشند، بيانگر توسعۀ اقتصادي، فرهنگي و علمی ‏‏منطقه‏اند. مراکز شهري و روستايي مشابه در سراسر کوه گيلويه در اين توسعه سهيم بوده‏اند. شهر دلياسير، تنها، نمونه‏اي از شهر‏هاي آن دوره است که محمد ميرک حسيني آن را مجمعي از قوم‏هاي لر، افشاري و ترک می‏‏يابد.]8 [ و بعد حاکمیت امامقلی خان اقوام گوناگون منطقه را براي رسيدن به توسعه، هماهنگ کردند. با امنيتي که به وسيلۀ اين پادشاه وحاکمانش برقرار می‏ شد و توجهي که آنان به توسعۀ جامع کشور داشتند، اقتصاد رونق پيدا کرده و زمينۀ توسعۀ همه جانبه فراهم ‏‏گردید . احتمالاً اقوام مختلف، وظايف مختلفي مختص به خود را به عهده می‏‏گرفته‏اند. گروه‏هاي اجتماعي در انجام وظايفشان، براي رسيدن به هدفي مشترک يعني توسعه و ترقي که براي آن جهت داده شده‏اند، خود را داراي مناسباتي با يکديگر می‏‏يابند. کشاورزي به صورت باغ‏هاي وسيع ميوه و دامپروري به واسطۀ چراگاه‏هاي مناسب، در سايۀ امنيت و هماهنگي حاکم شکوفا می‏‏شود و در پي آن صنايع مرتبط ايجاد و تقويت می‏‏گردد اما پس از شکست شاه سلطان حسين در مقابل محمود افغان و فروپاشي پادشاهي صفوي، اين نظام هماهنگ تا مدتي در مقابل تهاجم خارجي مقاومت می‏‏کند. اما در اثر آشفتگي‏هاي پس از صفوي و نبود حاکميت توانمند و پايدار، سست و سست‏تر می‏‏شود تا بالاخره در زير ضربات سنگين بي نظمی ‏‏و بي برنامگي افشاریه، زندیه و قاجاريه، چنان از هم می‏‏پاشد که اکنون تنها، قصۀ بالندگي‏هايش را در کتاب‏ها می‏‏خوانيم و از بسياري از آن شهر‏ها و باغ‏ها ديگر اثري نيست. 4-کوه گیلویه در دورۀ افشاریه وزندیه: مهمترین تحولات مصیبت بار تاریخ استان که منجر به کوچ ایلات گردید مربوط به دوران افشاریه است زیرا ضعف و ناتوانی حکومت مرکزی و آشفتگي پس از صفويه، بي‏برنامگي حاکمان بعدي و ناتواني آنان در هماهنگ ساختن اقوام مختلف، موجب پيدايش اختلاف بين گروه‏هاي اجتماعي می‏‏شود. احزاب، اصناف وگروه‏هاي قومی‏‏ مختلف براي منافع شخصي خود، به جان هم ‏‏افتادند. همکاري جاي خود را به عصبيت می‏‏دهد. احزاب و اصناف که نشانه‏هاي مدنيت و توسعه هستند، نابود گشته، منطقه از رونق می‏‏افتد. اختلافات قومی‏‏ و منطقه‏اي، جنگ و خون‏ريزي، نا امني و فقر را به دنبال می‏‏آورد. اينچنين، قبايل، پراکنده و ضعيف گشته و مردماني که زماني در اوج قله‏هاي پيشرفت بودند به زودي به باديه نشيناني گله‏چران و گاه راهزن بدل می‏‏گردند در نتیجه، عدم مدیریت صحیح و عدم اعتماد بعد از فروپاشی صفویه باعث شد که عواملی چون قوم و نژاد، بی توجهی به اعتبار خاندانهای حاکم و قابل اعتماد مردم و نهایتاً نظامی گری نادری به اضافۀ شیوۀ ادارۀ مملکت بوسیلۀ قاجار بخصوص در کوه گیلویه وبهبهان و متأثر از سنت استپ نشینی وخانخانی بازمانده از ایلخانان مغولی در تناقض با مدرنیته را می توان عامل همۀ عقب ماندگیهای بعد از صفویه تا کنون دانست. فرضیه هایی که با تمایلات آزادی قبایل بعد از سقوط صفویه و ضعف دولت مرکزی منجر به تقویت روحیۀ قبیله ای گردید که نظامی گری دوران افشاریه و رشد روحیۀ آزادیهای متأثر از استپ نشینی بجا مانده از سلجوقیان، مغولان، و ایلات قزلباش صفوی بی تأثیر نبوده است بنا براین فرضیات و با توجه به سبک مدیریت صفوی تا قاجار دوران بعد از صفویه تا کنون و عوامل و دلایل مهم تأثیر گذار، تحت عنوان قومیت، فرهنگ، نظامی گری و سنت قبیله ای ودر نهایت مدرنیته مورد بررسی قرار می گیرد. با مدیریت نادر شاه افشار و قدرت کشورگشایی او مشخص میشود که طوایف و تیره های مختلف را با تدبیر و ایجاد زمینه های اجتماعی، اقتصادی و مشغول به کار میتوان کنترل کرد نه با شمشیر و قوۀ قهریه که خود درس عبرتی است تا بدانیم که گذشته براستی چراغ راه آینده است. آنچنانکه امام علی (ع) به مالک میفرماید: « تاریخ بدان جهت خواندنی و عزیز است که از پیشینیان سخن میگوید و معایبشان آشکار می کند و فضایل آنان را تقریر نماید تو این نکات را باید از گفتار علمای مصر استفاده کنی و تاریخ گذشتگان را به دیدۀ عبرت بنگری» نادر در سختگیری و برخورد با طوایف و قبایل و مهاجرت اجباری نتوانست سوء مدیریت خود را با شمشیر پوشش دهد مساله ای که قبل از او نه شمشیر که تدبیر و رعایت حقوق طوایف باعث شد تا مراکز شهری و روستایی زیادی به رونق برسند و طوایف و تیره های مختلف در اکثر نقاط استان با تعامل به پیشرفت رسیدند و با هم زندگی کردند. «جانشینان نادر که همواره از شوکت و سطوت او غمگین و مانند بید لرزان و هراسان و بی تمکین بودند به مجرد خالی دیدن صحنه، هر کدام به ترکتازی و خودسری پرداختند و رأیت جاه و جلال برداشته با یکدیگر بنای اتفاق و خصومت و نفاق نهاده، شور و غوغای جداگانه در انفس و آفاق انداختند.»[9] "طوایف و ایلات از کرد و لر و پارس و عرب و ترک و مغول، تاتار و ترکمان که اغلب در فرهنگ ملی ایرانی مستحیل شده بودند ولی خصلتهای عمدۀ جنگجویی و غارتگری و ترک تازی را از دست نداده به خصوص در ایام ضعف حکومت مرکزی مایه های اساسی بحرانها بودند."[10] "نمونه های بی شماری میتوان نام برد که برجسته و نیرومندترین آنان محمد حسن خان قاجار، کریم خان زند، علی مردان خان بختیاری بودند.[11] نفوذ ایلات و عشایر و اثرات حیات کوه نشینی و نفوذ بلندی بر پستی در برابر مدنیت و فرهنگ ایرانی و مؤدب آداب سازی چوب بدستان مغرور و عیان گردید. توده های عادی ایران که قرنها خود همواره یک نوع وابستگی به مرکز قدرت داشتند، قطب های مسلط جوامع ایرانی، اگر در درون حبابهای نفوذ خود، درگیریهای فاحشی پیدا نمیکردند و به اقتضای زور آزمایی و کسب توانایی بیشتر و یا تنازع بقاء که گهگاه ضروری مینموده به مبارزه با هم نمی پرداختند و طبیعتاً در چنین مواردی به فکر بهره کشی از زیردستان و وابستگان عادی خود نمی افتادند، ترقی راگسترش می دادند. به ندرت امکان داشته است که در میان مردم کوچه و بازار، مدعیانی بیابند و یا حد اقل بازخواست کنندگانی داشته باشند که در اصول و مقررات حاکم و (حدود روابط عامر و ماموری) پرس و جویی بکنند ! در شرایطی که موقعیت ها و عنوانها را نه بر اساس لیاقت که بر پایۀ زور و شمشیر اشغال میکردند و روابط اهل شمشیر بر ضوابط خردمندان پیشی گرفت و متأسفانه ظهور مدعیان متعدد و افراد جاه طلب و سبک مغز و بی پایه موجب شد تا نه تنها، ماجراجویان و فتنه انگیزان داخلی به حریم حقوقی تودۀ بی دست و پا و بی دفاع دست تعدی گشایند بلکه از آن بدتر چاه های ویل مطامع همسایگان تجاوزکار و فرصت طلب است که به حکم مطلق های ذهن زور و حق اقویا دست به تاراج و تطاول میزنند و بساط حیات و نوامیس ارجمند انسانی را در هم می پیچند. از نکات تأسف انگیز این عصر، که باید مخلوق همان بی انتظامی و در هم ریختگی اش شمرد، و البته در عمق وجود خویش دلایل دیگری نیز میتواند داشته باشد گسستگی و از هم پاشیدگی نظامات اخلاقی جوامع ایرانی است. بعنوان یک حقیقت دردناک، میتوان پذیرفت که وقتی مردم آنقدر جور و اعتساف را از طبقات زیردست خویش مینگرند، و آنهمه کشتارهای انسانی، کله مناره سازی، چشم درآوری، گوش بری، کتک زنی، ناموس ربایی و مظالم متعدد دیگر را هر روز و هر ماه و هر سال علانیه می بینند، بر کم اعتباری و پوچ شدن فضایل اخلاقی آگاهی می یابند، و اینکه کسی در بند دیگری نیست و آنچه حاکم است قانون جنگل است و بس، چشم دل خلق را فرا میگیرد. میرزا مهدی خان منشی در تاریخ جهان گشا مینویسد: "عمال ممالک را که در محکمۀ حساب حاضر میکردند بی اندیشۀ روز حساب به مقام موخذۀ ایام اخذ و عمل درآمده، بدون اینکه از جانب احدی تقریر حکایتی یا ادعای شکایتی شده باشد، آن جماعت که در ولایات دستی بلکه ناخنی هم نداشتند که قفای سر توانند خارید، از پا بر فلک کشیده، ناخن به در میکردند. بیگناهان بی دست و پا گشته، هر کدام ده و بیست الف که هر الفی پنج هزار تومان بوده باشد، از دست چوب با قلم های شکسته به پای خود می نوشتند. این دفعه ضرب و تعذیب را بر ایشان شدیدتر میکردند تا عوام و دستیاران خود را به قلم دهند، ایشان نیز ناچار آنچه از خویش و بیگانه و همشهری و دور و نزدیک و ترک و تاجیک را دیده یا ندیده اسمش را شنیده بودند، شریک خود به قلم میدادند." از صدمات جبران ناپذیری که جنگهای مداوم ایجاد میکنند، یکی هم همین تنزل ارزشهای اجتماعی است، به عبارت روشنتر، وقتی که مردم، هر روز شاهد کشتارها و فجایع بی دلیلند و گرامی ترین موجودات خویش را در مهد فنا می بینند، دیگر نمیتوان از آنها متوقع بود که به بی فایدگی اعتبارات توجه نکنند و زخمهای مهیبی را که هرج و مرج بر پیکرشان وارد ساخته فراموش کنند و کسی را بر کسی ابقا نباید ! سردارانی به قید قسمهای سخت، به مردی اطمینان میدهند که سر بر خط و فرمانش گذارند و جز ارادۀ او مشی و تدبیری نپذیرند، و به اندک مدتی دیده میشود که همان سوگندخواران پا بر روی تعهدات خویش می نهند، ضمانت های اخلاقی و وجدانی را به دور می افکنند و ولی نعمت و صاحب اختیار خود را از تخت به زیر می کشند. به این هم ابقا نمیکنند که به سرنگونی اش رضا داده باشند، بلکه حتماً کورش میسازند و بر نعمت بی نظیر حیات محرومش می گردانند که همه عبرت زا و تأسف افزاست ! «دعوت دینی بدون عصبیت انجام نمی یابد» [این تعصبات به این شکل تجلی می یابد که] هرگاه امور طبیعی کشورداری چون خودکامه گی( حکومت مطلق) ناز نعمت و تجمل و آرامش استحکام یابد دولت به سرآشیب سا لخوردگی و فرتوتی روی می آورد زیرا نخست تا هنگامی که بزرگی و سیادت در میان دسته ای از این قبیلۀ مشترک است و همه یکسان برای آن می کوشند همت آنان در غلبه بر بیگانه و دفاع از مرز و بوم خویش به منزلۀ یگانه راههای ایشان در سربلندی و نیروی حمایت آنان خواهد بود و هدف و مقصد آنان عزت و ارجمندی میباشد. چنانکه مرگ را در بنیان نهادن کاخ بزرگواری برایشان گوارا خواهد ساخت و جان سپاری را بر تباهی آن ترجیح خواهند داد. لیکن هرگاه یکی از آنان فرمانروای مطلق گردد، عصبیت دیگران را سرکوب سازد و تمام عصبیت را رام خود میکند و همۀ ثروت ها و اموال را به خود اختصاص میدهد در نتیجه دیگران در امر ارجمندی ، مناعت، زبونی و ناتوانی نشان میدهند و غلبه جویی ایشان به سستی مبدل میشود و به خواری و بندگی خو میگیرند آنگاه به نسل دوم و سوم خلل وارد میشود و از قدرت و شکوه آن کاسته میشود زیرا تباهی عصبیت به علت از میان رفتن روح دلاوری و جنگاوری در مردم سبب میشود که دولت رو به ضعف و سالخوردگی بگذارد و مقتضیات طبیعی کشورداری یعنی ناز و نعمت و تجمل خواهی به صورت عادت در میان دولتیان میشود و هزینه ها بالا میرود و خوشگذرانی به نسل های آینده انتقال و مخارج سپاهیان بیشتر میشود و ثروت های زیادی را به سپاهیان اختصاص میدهند که در صورت گرفتن یا استمرار این وضعیت دچار زبونی و ناتوانی پادشاهان و حاکمان میشود و استمرار آن قدرت حاکمان را می کاهد و آن وقت همسایگان یا قبایل و گروههای زیر دست آن گستاخ میشوند. خداوند نابودی و انقراض را که بر آفریدگان خود مقدر کرده اعلام میفرماید. گذشته از این تجمل خواهی و نازپروردگی برای مردم تباهی آور است و انواع بدیها و فرومایه گی ها و عادات زشت پدید می آورد. و راحت طلبی که در آنان رسوخ خواهد کرد خوبی خشونت را در آنها از بین میبرد و بعضی از دولت مردان خشونتگران جدیدی را حاکم میکنند تا بقاء خود را حفظ کنند در غیر این صورت از بین میروند ). شه مست و جهان خراب و دشمن پس و پیش پیداست کز این میان چه بر خواهدخاست [ اینها همه از عوامل فشار برمردم وجنگهای داخلی ویا فرار از وحشی گری حاکمان می شود و] در این زمان در هیچ کشور دیگر جهان، اعم از شرقی و غربی، طرح « مطامح ملی »آسان نبوده است، هنوز ملت ها تشکل اجتماعی خاص را که نمایندۀ طرز فکر مشترک ملی و ادراک تاریخ و ضرورت های قطعی آن و رسم های حیات جمعی باشد چندان درک نکرده و الزاماً به ضرورت داشتن فرهنگ ملی، که علی القاعده منتهی به داشتن اقتصاد ملی، ارتش ملی، موسیقی ملی، زبان ملی، خط ملی و ... میگردد اهتمام آگاهانه ای نشان نمیدادند.[شعبانی رضا تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه،جلد اول چاپ دوم1365شمسی (ص130) ] بنابراین از اندیشه های ملی و میهنی و وظایف خویش اعتنا نمی ورزیدند بلکه با تأسف، زمینه های اشتراک نظر و وحدت عقیدتی چون تعالیم دینی مورد عمل قرار نمیگرفت تا در بحرانها مدد رسان انفاس بماند و آنان را به رعایت احترامات انسانی و حفظ حدود و ثغور ملی وادار کند. خودخواهی ها و حرص و آز های مردم فرصت طلب و حادثه جوست که رهبری آنها را به عهده میگیرد و مطامع بی پایانشان را در هر برخورد و پیشامدی نشان میدهد و این جای تأثر است که به دلیل درماندگی های اخلاقی فوق العادۀ توده ها مجالی برای نمایاندن افکار و اعتقادات و آئین های مذهبی و ملی باقی نمانده و جایی که قدرت، تنها فرمانروای قاطع و بی گذشت بود، فرصتی برای نمایاندن آرمانهایی که سابقۀ طولانی در ایران داشت بجا نمی نهاد. [ شعبانی رضا ه پیشین (ص 131 )، ] توجه نادر به نظامی گری و فشار بر مردم باعث شورشها و آسیب های داخلی گردید و علت اکثر این شورشها تن ندادن مردم به اقتدار مهیب نادری و ایستادگی در برابر خرد شدن و از دست دادن هویت قهرمانی، شناخته شدۀ خویش است. نهایتاً هر کدام دست آویزی بهرۀ خود می ساختند و تحت عنوانهای « طرفداری از صفویان»، « حفظ استقلال ایلی و قبیله ای»، « پاسداری از شعائر و نوامیس دینی و مذهبی» به مبارزه برخاسته اند.[ شعبانی رضا ه پیشین ( ص 173 )، ] حادثۀ درویش عباس در کوه گیلویه ومحمد بلوچ حاکم دست نشاندۀ خودش یکی ازآنها می باشد. در این دوره به کرات برای ولایات از جمله کوه گیلویه والی تعیین شده [شعبانی رضا ه پیشین ( ص 202 ،236،237،240،242 )، ] که خود نشان از شورش و آشوب است و در همین زمان است که با به قدرت رسیدن بگ ها و از بین بردن بزرگان« کی» موجبان سقوط بعضی طوایف و مهاجرت اقوام چهارده گانۀ ممسنی را بوجود آوردند و باعث خرابی راهها، اقتصاد و عمران و آبادی شدند که عامل اصلی آنها« توجه نادر به نظامیان و پاداشهای نقدی و جنسی بسیار بوده است» [35 شعبانی رضا ه پیشین ( ص 283 )، ] تجارت به علت واگذاری به سربازان و یا شراکت تجار با نیروهای نظامی و شاه بعنوان اردو بازاری که آنان را خوشبخت ترین سوداگران ایرانی شمرده اند. این میراث بی برنامه گی از افشاریه به زند رسید تا بالاخره در زير ضربات سنگين بي نظمی ‏‏و بي برنامگي قاجاريه، چنان از هم می‏‏پاشد که اکنون تنها، قصۀ بالندگي‏هايش را در کتاب‏ها می‏‏خوانيم و ديگر از بسياري از آن شهر‏ها و باغ‏ها اثري نيست. در دورۀ زندیه نه تنها به ترمیم خرابیها و اختلافات بوجود آمده از افشاریه نپرداخت بلکه کریم خان خود با چند حمله به کوه گیلویه و بهبهان و از بین بردن خانواده های تأثیر گذار در بهبهان موجب شد کینه ها ی میان ایلات وطوایف دوچندان گردد. چرا که در این سفرها با حاکمیت بعضی خانواده های زیر نظر خانهای زند بویژه هیبت الله خان باوی و کله منار ساختن از مردم در کنار رود خیر آباد در سال 1173قمری تخم کینه و نفرت از زندیه را در دل ایلات و بزرگان طوایف کاشتند و حتی کینۀ آنها را نسبت به هم دو چندان کرد که خود از جمله عوامل عدم حمایت ایلات و طوایف کوه گیلویه وبویر احمد به خاندان زند در زمان حملۀ قاجاریه به شیراز می باشد. 5- کوه گیلویه در دورۀ قاجار تا کنون با توجه به قومیت قدیم وجدید، این میراث به قاجاریه انتقال یافت که با سوء مدیریت و نظام خان خانی برای وصول مالیات در بین مردم اختلاف انداختند و حوادث خونینی را باعث شدند. حوادثی که اشاره به پاره ای از آنها برای آشنایی نسل جوان خالی از لطف نیست و قطعاً مفید و باعث عبرت خواهد بود. مانند: اختلاف میان برائی و بویر احمد با احکام خانی برای حفظ قدرت خود نه با مدیریت که با اختلاف؛ استفاده از اختلافات میان نوئی و اتحاد بویر احمد و دشمن زیاری و طیبی؛ حوادث مربوط به شکرالله خان نوری و نوئی در تنگ بیرزا که باعث فقر و فرار عده ای شد؛ حوادث مربوط به ایل باوی با حمایت دولت با بویر احمد در طسوج که خود حوادث زیادی را به دنبال داشت. اختلاف انداختن ایلات با حکم خانی و فقر و بدبختیهای ناشی از آن تا کورکردن خوانین را می توان ذکر کرد. حاکمیت بختیاریها و سوء استفاده های آنها و رؤسای طوایف؛. تقسیمات مناطق میان خانهای جدید که با حکم خانی دورۀ قجری خود را مالک جان و مال و همه چیز مردم مناطق می دانستند مثل بویر احمد سردسیر وگرمسیر و یا علیا و سفلی و همینطور بهمئی وطیبی؛ در این زمان قبایل و طوایف با پیوندهایی دسته بندیهایی را بوجود آوردند که یکی از آنها باعث شد آغا و کی گیوی بوجود آید و منجر به جنگ میان آنها و دشتموری (طوایف تامرادی و تاس احمدی و شکرالله خان ) شد که با کمک قشون دولتی به فرماندهی بختیاریها به نام کردکیها انجام و در قلعۀ مهد تعدادی از بزرگان کی (کی گیوی) و آغایی را به توپ بسته و از بین بردند. دسته بندی که با نام آغاوکی گیوی و دشت موری ریشه بسیاری از مشکلات استان شد اگر چه امروزه همۀ طوایف از ترک و غیر ترک و حتی ایلات چرامی و نوئی خود را منفک از بویر احمد نمی دانند اما زنگار های تعصب آلود ایلات گاهی مشکل آفرین و موجب افسوس خواهد شد. زیرا در دورۀ قاجار حاکميت مناطق، در ازاي بيشترين مبلغ پيشنهادي اشراف قجري، به آنان واگذار می‏‏شد. وظيفۀ حاکم منطقه، دادن مبلغ تعيين شده براي اين مدت به حکومت مرکزي، فرستادن نيرو‏هاي جنگي از مردم منطقۀ تحت حکومتش براي جنگ‏ها و فرونشاندن شورش‏هاي احتمالي بود. حاکمان تلاش داشتند در مدت حکومتشان مبلغي را که به حکومت مرکزي می‏‏دادند دوباره به دست آورند و تا حد ممکن، دارايي خود را در اين مدت بالا ببرند تا بتوانند پس از پايان اين دوره، حاکميت منطقۀ پر‏ درآمد‏تري را به دست آورند. روشن است که منبع اين درآمد، مردم منطقۀ تحت حکومت آنان بودند. . حاکمان، افرادي را مامور گرفتن ماليات از مردم می‏‏کردند و به آنان مقام خان‏ می‏‏دادند. خان‏ها به تصرف در جان و مال مردم مجاز بودند. آنچه بر عهدۀ ايشان بود، مقياس کوچک‏تري از همان وظيفه‏اي بود که اربابانشان داشتند. حاکمان اغلب نسبت به حال مردم خود بي‏توجه بوده و تنها در انديشۀ منافع خويش بودند. خان‏ها دارايي‏هاي مردم را تصاحب کرده و گاه به دارايي‏هاي مناطق همجوار خود نيز دست‏اندازي می‏‏کردند. قاجاریه که نظام حکومتيش از ساختار ايلي فراتر نمی‏‏رفت، با تفرقه‏افکني بين قبايل و ضعيف نگه داشتن آنها، بقاي خود را تأمين می‏‏کرد. يکي از اين نمونه‏ها، تشویق کردن ايل‏هاي بويراحمدي، طيبي و دشمن زياري در مقابل ايل نويي قدرت اول منطقه بوده است که می‏‏رفت تا به تحديدي براي قاجار بدل گردد. در پي آن، چون ايل بويراحمد در نبود نوئي‏ها قدرت می‏‏گيرد، ايل باوي را در مقابل آنان علم می‏‏کند. بلاد‏شاپور بارها شاهد اين رويداد‏ها است. اوراق سفرنامه‏هاي کساني که از اين منطقه گذر کرده‏اند، از اخبارچنين اسف‏باری پر شده ‏است.در چنين شرايطي است که افراد و گروه‏ها در فرياد‏هاي دادخواهانۀ خود، بدون اينکه متوجه علت اصلي، يعني ضعف مديريت و نظارت باشند، قوميت را نشانه رفته و به قوم‏گرايي اعتراض می‏‏کنند. به دنبال آن، مديران ضعيف نيز ناآگاهانه در اين سخن هم‏داستان شده، بر گروه‏هاي قومی‏‏حمله می‏‏برند. اين در حالي است که قوميت، خود طعمۀ آشفتگي‏هاي سياسي و اجتماعي شده‏است. عصبيت‏هاي حزبي و اختلافات سليقه‏اي که به شکل‏هاي مختلف، از جمله کارشکني در پروژه‏هاي عمراني - چون جادۀ سرفارياب به ياسوج، جادۀ اصفهان، جادۀ لنده به سرآسياب و ممبي، جادۀ لکک به باغملک، جادۀ اسپندون(اسفندون) به الا، آب دهدشت، پتروشيمی ‏‏و سيمان سپو نمايان می‏‏گردند، مواردي است که از اختلافات در بين قوميت‏هاي ضعيف شده‏اي که در معرض حملۀ مدرنيته در هنگام ضعف مديريت قرار دارند، بسيار خطرناک‏تر است. در اين دوران حتي شاهد موارد بسياري از سوء استفادۀ احزاب از قوميت‏ها هستيم. بدين ترتيب با ورود مدرنيته در اين اوضاع آشفته، قوميت‏ها می‏‏روند تا با مرگشان ما را از فوايد وجود خود محروم سازند. اين، تراژدي مرگ قوميت‏هاست. بي‏گمان اگر امروز ابن‏خلدون زنده می‏‏بود، در فهرست آسيب‏هاي اجتماعي ناشي از ضعف مديريت، آنجا که از بيکاري، خودکشي، فقر، تکدي‏گري، دزدي و ... نام می‏‏برد. اکنون در دوران مدرنيته، در شرايطي قرار گرفته و از کشور‏هاي پيشرفته فاصلۀ بسيار داريم. بي‏نظمي‏ها در دهه‏هاي گذشته و به بيان بهتر صده‏هاي نزديک، ما را از تنظيم برنامۀ جامعي که راهنماي پيشرفت به سوي توسعۀ روز افزون باشد محروم ساخته است. در اين شرايط به جاي مطالعۀ دقيق عوامل رشد نيافتگي و شرايط لازم براي پيشرفت و به جاي اينکه براي رسيدن به اهداف خود، هزينه کرده و زيربناهاي لازم را آماده سازيم، می‏‏خواهيم ره صد ساله را يک‏ شبه بپيمائيم. بدين ترتيب بدون اينکه متوجه باشيم، زمان و امکاناتي را که می‏‏توان به کمک آنها مسير پيشرفت را بهتر، سريع‏تر و ايمن‏تر طي کنيم از دست می دهیم. از جمله، قوميت‏ و فرهنگ که لازم به تعریف می باشند. هویت قومی به اصالت تمدنی، ملی، نژادی، هر ملت، کشور، و اقوام ساکن در یک موقعیت سیاسی و جغرافیایی خاص مربوط می شود. فرهنگ: آداب، رسوم و سنن حا کم بر هر قوم، ملت و یا جامعه ای است که از طریق آموزه‏های ملی و مذهبی حاکم برآن ملت و قوم به نسلهای بعدی انتقال یافته و ارزشهای پذیرفته شدۀ آنها می باشند. در جوامع سنتي، خانواده زيرمجموعۀ گروه (تش)، تش زيرمجموعۀ گروه بزرگ‏تر تيره، تيره زيرمجموعۀ طايفه و طايفه زيرمجموعۀ ايل وایل زیر مجموعۀ قبيله است. ايلهاي مختلف احتمالاً داراي نژاد‏هاي مختلف هستند. که ریشه در خلقت انسان از دیدگاه قرآن و همچنین افسانه های موجود تمدنها و کشورها، خاص میان رودان و ایلام دارند. تقسيمات کوچک‏تر در ايل با توجه به اعتبار ويژه‏اي که يک مرد در ايل به دست می‏‏آورد، انجام می‏‏گيرد. متناسب با اعتباري که کسب می‏‏شود، فرد داراي طايفه، تيره و تش می‏‏گردد. در اين جوامع، خانواده زيرگروه تش است. تش مجموعه‏اي از چند خانواده است که با هم بستگي خوني پدري درجۀ اول دارند و نسب همۀ آنها به بزرگ تش می‏‏رسد. گروه اجتماعي تش اولين نهادي است که داراي نقش سياسي می‏‏باشد؛ شورا و بزرگ (ريش‏سفيد) دارد و در تيرۀ خود داراي نماينده است و وظايف سياسي، در آن آشکار می‏‏شود. این چنین تقسیماتی برپایۀ زندگی استپ نشینی بیشتر دیده می شود که ریشه درمهاجرت یا تهاجم ترکان و مغولان به ایران دارد( کتاب درسی حاجیان)این شیوۀ زندگی اگر چه مورد توجه دیوانسالاران ایرانی از بعد حملۀ اعراب تا دورۀ اول حاکمیت صفویه نبوده است اما مجبور به تبعیت از حاکمان بودند و فقط به نسبت شرایط زمانی توانستند تغیّر یا اصلاحاتی بوجود آورند اما متأسفانه همین روند در زمان بعد از صفویه تا پایان قاجار مجدداً احیاء گردید با سقوط قاجار و به قدرت رسیدن رضاخان و تغیّر نگرش غرب بویژه انگلیس به ایران است که با پيدايش مدرنيته، مشاغل و مسئوليت‏هاي جديد به وجود می‏‏آيد. وابستگي حياتي افراد به آب و خاک مشترک کم شده و افراد توانايي می ‏‏يابند که در مکاني کوچک و مستقل، قدرتي اقتصادي و به دنبال آن اجتماعي و سياسي به دست آورند. به همين دليل با توزيع نا هماهنگ آگاهي‏ها و امکانات در جاهاي گوناگون شهري و منطقه‏اي به ويژه در آغاز چنين گسترشي ميان گروه‏هاي اجتماعي، شکاف پديد می‏‏آيد. هرچه اين رشد سريع‏تر باشد، شکاف عميق‏تر می‏‏گردد. تنها گروه قومی‏‏ که تا حدي از اين رويداد ايمن می‏‏ماند، تش است. به واسطۀ از بين رفتن وابستگي‏هاي مشترک و پيدايش اختلاف اقتصادي بين تش هاي مختلف يک تيره و تيره هاي يک طايفه و ... که اختلاف فرهنگي، اجتماعي و سياسي را نيز در پي دارد، روابط درون‏گروهي سست شده و گروه‏ها از هم می‏‏پاشند. دولت‏ها به خصوص در آغاز در مديريت اين پديدۀ نو، يعني مدرنيته فرو می‏‏مانند. اجتماع در پي از دست دادن گروه‏هاي قومی ‏‏يکپارچۀ خود، به دنبال يافتن گروه‏هاي جديد می‏‏رود. شورا‏ها، احزاب و ... را به وجود می‏‏آورند. تشي که به واسطۀ نسب مرد، هستي می‏‏يابد، با تشي که به واسطۀ نسب زن، هستي می‏‏يابد، متحد شده تا شايد بخشي از قدرت از دست رفتۀ خود را باز‏يابند. ما اين گروه جديد را با نام تش جديد ياد می‏‏کنيم. در کشور‏هاي غير‏صنعتي و عقب‏مانده، مصاديق مدرنيته، وارداتي هستند. چون سرعت واردات بسيار بيش‏تر از سرعت نوآوري و توليد است، اختلاف اقتصادي و ... سريع‏تر به وجود می‏‏آيد. نظام اجتماعي به‏سرعت رو به دگرگوني می‏‏رود. اين دگرگوني سريع و هدايت‏ نشده، در مناطق مختلف نيز با شدت‏هاي متفاوتي صورت می‏‏پذيرد. به طوري که در مناطق مختلف يک کشور، می‏‏توان مراحل مختلفي از اين دگرگوني را با هم مشاهده کرد. به اين ترتيب در حالي که در مناطقي، گروه‏هاي قومی‏‏جامعه هنوز مانند گذشته وجود دارند، در مناطق ديگر، جامعه ظاهر مدرن به خود گرفته است تلفیق دو قومیت قدیم و جدید با ابزارهای مدنیت چنان دشوار است که تلفیق نظام شاهنشاهی و برقراری دموکراسی دشوار می باشد آنچنانکه تفکرات صوفیگری و شریعت با قدرت پادشاهان و توجه به عقل و تدبیر دشوار بوده و می باشد. در چنین شرایطی که دیدگاه شریعت و اندیشه های اسطوره ای رنگ می بازند و حاکمیتها نمی توانند با قدرت شمشیر در میادین خارجی و داخلی پیروز شوند دست به تزویر زده و با ساختن کرامات و نسبهای جعلی نه به اصلاح امور که برای چند صباحی مُسَکن تزریق می کنند که زود برملا و باعث نا کارآمدی می شود. که خود حاملان هویت ملی و دینی پیشینیان ما هستند. هر کدام از ما برای معرفی هویت استان به نسل‏‏ها باید رسالت خود را انجام داده شخصیت‏های ملی استانی و تأثیرگذار در ایجاد این هویت را به نسل‏ها معرفی تا مصداق شعر زیر نباشیم که شاعرگفته است: بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد ناتواني در مديريت جامعه موجب می‏‏شود جامعه در شرايط بي‏ثباتي قرار گيرد. که در آن، گروه‏هاي اجتماعي، اصناف، احزاب و گروه‏هاي قومي، براي بقاي خود، به حق ديگران نيز تجاوز ‏‏کنند. قوم‏گرايي همچون حزب‏گرايي و صنف‏گرايي، به جاي توجه متعادل به قوم، به تعصب قومی ‏‏بدل می‏‏گردد. در کشور‏هاي سنتي و در حال گذر، در چنين شرايطي، در بين گروه‏هاي اجتماعي، گروه‏هاي قومی ‏‏بيش از بقيه مورد توجهند. به همين دليل، خودخواهي، عصبيت و دست‏اندازي اين گروه‏ها، بيش از بقيۀ گروه‏هاي اجتماعي به چشم می‏‏خورد. مهمترین ریشه های تأثیر گذار در نزاعهای اجتماعی در میان طوایف قدیم(سنتی) و جدید زادۀ مدرنیته و احزاب وعوامل تأثیر گذار در نهادها ی اجتماعی مؤثر در ادارات روشن شود، آیا بی کاری جوانان وگرایش به مواد و بی بند باریهای اخلاقی است که بعضاً نزاعهای اجتماعی در میان طوایف را سبب شده اند گرچه رفورمهای باز دارنده ای مثل شوراهای حل اختلاف بوجود آمده تا با کد خدامنشی و ریش سفیدی نزاعها را حل کنند. اما خود مرکز آشکار بی عدالتی و تبعیض و دو شغلی عده ای در قومیت و دسته بندی طوایف جدید است در حالیکه فارغ التحصیلان نیازمند شغل و پول تو جیبی می باشندکه پرداختن به آن و پرونده های انحرافی در دادگاهها که بعضاً چندین جلسه علی را به جای خدا خواست یا شاهد را به جای متهم احضار می کنند و قاضی متوجه اصل موضوع نمی شود. همچنین در اجحافاف و بی عدالتی دیگر ادارات و دستگاهها مواردی وجود دارد که هر کدام خود موضوع مقاله ای وهمایشی را زیر نظر مراکز علمی و پژوهشی و در فضایی کاملاً مساعد می طلبد تا بیماریها به بهترین وجه معاینه شوند و علل بیماریها کشف و داروی مناسب بیمار تجویز شود و شاهد شکوفایی به جای نزاعهای بین قبایل و طوایف ناشی از مهاجرت و عدم مهاجرت قدیم و جدید نباشیم و امر به معروف و نهی از منکر نه رفورمی که واقعی و برای همه اجرایی باشد و در تمام سطوح طوایف و ادارات و فرد فرد احقاق حق انسانها انجام پذیرد و شاهد پر بار شدن درخت تنومند پیشرفت و سعادت باسیم نه با توجیه و هزینه کردن ارزشها و ابزار زور طوایف جدید شاهد افتادن درخت تنومند باشیم و بعد از افتادن متوجه شویم که از درون دچار کرم خوردگی مفاسد اخلاقی و انحطاط باورهای قومی قدیم و جدید شده و در شکل نزاعهای محلی و روستایی با تعصبات قومی قدیم و جدید افتاده است. معتقدم که راه کار نجات قومیتهای قدیم و جدید در جلوگیری از نزاعها در رعایت عملی عدالت و احقاق حق همۀ انسانهای ساکن استان خواهد بود که با رفع تبعیض و بی عدالتی و توجه به فرازهای نامه امام علی(ع)به مالک اشتر به آن خواهیم رسید. بنابر این گزیده ای از آن را که شامل حال تمامی مردم و طوایف قدیم و جدید و نهادها و دست اندر کاران استان می شود تذکر می دهم امید است که پند گیریم و بکار بندیم ، آنچنانکه امام می فرماید: ای مالک انصاف و عدل سر لوحۀ بر نامه حکومت است. از خشم ملت بترس که نمونه ای از خشم خداوند قهار است همیشه مقربان و نزدیکان خود را فدای مصلحت عموم کن زیرا ویژگان هر چه از تو برنجند هرگز با رنجش توده قابل مقایسه نیست، چاپلوسان ثنا گو را از خود دورکن زیرا آن ناکسان همیشه طالب نعمت وآسایشند و در روز سختی تو را به چنگ بلا سپارند همیشه با توده باش با شادی آنها شاد شو و در اندوهشان شرکت کن، ای مالک فراموش مکن که تو مالکی و پدرت حارث و چون او از این جهان می روی، هر چه خود را فعال و مصر را وسیع می یابی چشم به کشور وسیع تر ایزد متعال بگشا....مبادا به مناعت تکبر در همانندگان خویش که روزی چند رعیت و زیر دست تواند بنگری و خود را از پایۀ بندگی فراتر افراشته خیال خدایی در خاطر پروری باخبر باش که آفریدگار تواند سرکشان متکبر را زود در هم شکسته و گردن فرازان را سخت به گردن در اندازد. هرگز از اَسرار محرمانۀ رعیت آن چه را که مربوط به مصالح کشور نیست دخالت مده بر کشف راز مردم حریص مباش زیرا وظیفۀ تو قوانین اجتماع و انتظام مسائل معاشرت در میان ملت است تا آن حدود که آشکار است. باید اغراض شخصی و هدفهای خصوصی را ترک گویی، در هر زمان چون فرماندار نوین زمام امور را بدست گیرد. گروهی اوباش فرصت را غنیمت شمارند واز بیگانگی حاکم استفاده کنند ومقاصد شخصی خود رابصورت مصالح اجتماعی جلوه دهند ودشمنان خویش را دشمنان توده معرفی کنند این پست فطرتان که گرد حاکم جدید سعایت وسخن چینی حلقه می زنند می خواهند که قدرت حکومت را آلت اجرای هدفهای شخصی خود نمایند در این موقع وظیفۀ حکمران فعال آن است که فتنه انگیزان را از خود بدور دارد ودر دعاوی توده با منتهای دقت بازجویی وداوری کند. تو را با استفاده از اندیشۀ خیر اندیشان و عناصر صالح وصیت می کنم، تبادل افکار رادر صورتی که از مغزهای بزرگ و قلوب پاک تراوش کند در حال کشور تأثیری بسزا ست. با بخیل مشورت مکن، با آزمندان همنشین مباش، در میان خردمندان قوم وزیران کار آزموده ولایق انتخاب کن، افسران سپاه را از خانواده های نجیب و دودمانهای با شرافت و اصیل انتخاب کن مخصوصاً تاریخ پیشینیان و اجداد فرماندهان سپاه باید دقت و رسیدگی شود تا مبادا آلوده نژادان و پست فطرتان به مقام سرداری رسند و موقعیتهای حساس را اشغال کنند، آری ناموس، توارث و نژاد در روحیات اشخاص تأثیری بسزا دارد و تربیت خانوادگی شالودۀ پرورشها است، برآن افسر اعتماد کن که نجیب و پرهیزگار است چشم طمع بمال کسی ندوخته و دست هرزه بدامن کسی نینداخته است و شجاع و صبور است در مقابل طوفان حوادث همچون کوهی پولادین ایستادگی و مقاومت می کند وای بر تو و مصر و ملت اگر سربازان و سپاهیانش گرسنه و بینوا باشد، زیرا به آسانی آنها را می توان فریفت، در مورد قضات آیا دقت می شود که دانشمند و با تقوا با حوصله و خونسرد، قوت قلب، و به قدرت بیان آراسته باشد و نیکو سخن گوید و فراموشکار نباشد. از طرز سلوک حکام با رعیت غافل مباش و شخصاً رسیدگی کن و بازرسان بفرست تا رفتار حاکم را مخفیانه مراقبت و گزارش کنند. دقت در دزدی و خیانت، عدالتخانه، حق مردم، بزرگترین عوامل دزدی و خیانت در حکومت ها عدم اطمینان و سستی اعتماد بر مبنای حکومت است. داوطلبان خدمات دولتی قوی و چاپلوس و خود آرایند بیشتر ظاهری آراسته و باطنی از فضائل تهی دارند گندم می نمایند ولی جو می فروشند. ویران باد آن عدالت خانه که اعتماد و دادخواه ضعیف بر پاک دامنی قضات استوار نباشد و هنگام دادخواهی همچون بیمناکان بریده و نادرست سخن بگوید. از آن دادگاه و از آن ملت تا رستخیز خوشنود نیستم و پروردگارم نیز خوشنود مباد. تقدیس نمی کنم آن توده را که حق مستمندان از نیرومندان بازنگیرد. ای مالک وقتی به اشتباه پای از حدود حق بیرون گذاری و ملت از لغزش تو آگاه شوند بر خطای خود اعتراف کن و بی پروا از جامعه پوزش بخواه، این عمل مصریان را حقگو و پرهیزگار بار می آورد و در انتظام امور مملکت ترا یاری وکمک میدهد و مردم یقین می کنند که لغزش از هر که صادر شود ناپسند و قبیح است و از زشتی آن آگاه و حتی المقدور از آن بر کنار خواهد ماند. شما ای حکومتها چه گمان می کنید ؟آن شمشیر که به کمرتان بستیم وآن کرسی که به افتخار شماگذاشتیم برای آن نیست که خون مردم بریزید و دسترنج بیچارگان بخورید. بهترین فرصتی که شیطان با تو خلوت میکند آن موقع است که جامۀ نخوت وتکبر پوشی و از نفس خویش خرسند و شاداب گردی، پادشاه که با تکبر بر اصل نخوت و جبروت مقام سلطنت بسیاری از معایب خود را ندیده می انگارد و همی پندارد که دیگران بر نقایص اوآگاه نیستند اما روزی فرا رسد که پرده درِ روزگار پرده از عیوب تاجدار بر دارد و در انظار دوست و دشمن خوار و خفیفش سازد، بر نفس خویش مسلط باش و زمام عقل و اراده را بدست هرزه گر مسپار دست نگه دار و زبان در اختیارگیر، ای مالک از ریختن خونهای نا حق سخت بر حذر باش، هیچ ستمی بقدر خونی که بناسزا بر خاک ریخته شود نزد خدا بزرگ و خشم آور نیست در روز رستاخیز نخستین محاکمه ای که در محضر عدل الهی پیش می آید موضوع خونهایی است که برزمین ریخته شده است. قرآن می فرماید هر کس که انسانی را بیگناه بکشد آنچنانست که عموم فرزندان آدم را کشته باشد.

No comments:

Post a Comment