web 2.0

Wednesday, May 14, 2014

چگونگی تصرف دربند پارس بوسیلۀ اسکندرمقدونی

چکیده: آگاهی های کنونی دربارۀ دربند پارس وچگونگی تصرف آن بوسیلۀ اسکندر و شکست سردار پر آوازۀ ایران چنان برای وارثان این سرزمین مهم بوده است که هر کس به نسبت علاقه و وجود جایگاهی در منطقۀ خویش این حادثه را به منطقۀ خود نسبت داده است. بنا براین چون استمرار و بقاع هر
کلمات کلیدی: اسکندر، اوکسیان، دربند پارس، آریو برزن

مقدمه: الف: در بند پارس یکی از مهمترین مناطقی بود که در آخرین روزهای حیات سیاسی هخامنشی در آنجا مقابل حملۀ اسکندر مقاومت انجام گرفته است و تا کنون تحقیقات جامع با اتکاء به منابع تاریخی در این منطقه انجام نگرفته است. لذا در چارچوب این تحقیق، اسناد و منابع کشوری به حفظ اسطوره ها و مفاخر ملی و مذهبی و انسانهایی است که از مام میهن با فدا کردن جان خود دفاع کرده اند، لازم است. بخاطر ارج گذاشتن به اقدام این انسانهای نمونه از یکطرف و اثرات تربیتی که در نسلهای بعد بویژه نسل امروز جامعه و کشور ایران دارد به این مهم پرداخته شود زیرا هجوم اسکندر مقدونی به سرزمین ایران نه تنها در عرصۀ سیاسی، بلکه در حیطۀ فرهنگی و شهری(تمدنی) ایرانیان نیز تحولی عمیق و ماندگار ایجاد و تا جایی پیش رفت که تمامی قرون قبل از میلاد ایران بویژه شوشان و پارس را تحت تأثیرخود قرار داد. به همین خاطرلازم است چگونگی حملۀ اسکندر و دفاع آریو برزن سر دار، دلیر ایرانی مورد بررسی دقیق قرار گیرد و جایگاه این دفاع شناخته و به مناقشات پایان داد شود و قدر سردار رشید ایران را گرامی داشته به نسل های ایرانی معرفی کرد. در تشریح این مسأله اسکندر بعد از تصرف شوش پایتخت زمستانۀ هخامنشی وتوقفی چند با سپاهیان خود شوش را ترک کرده، پس از چهار روز به رود پاسی تیگریس رسید. «ماداتس» حاکم اوکسیان در مقابل او ایستاد و شکست خورد. پس از شکست ماداتس و تصرف اوکسیان کوه، اسکندر سپاه خود را به دو بخش کرد. سپاه سنگین اسلحه را از راه دشت روانه نموده و خود با گروهی از سواره نظام راهی، کوهستانی را در پیش گرفت که از دربند پارس می گذشت. آریوبرزن سردار هخامنشی فرماندۀ بخشی از ناوگان دریایی ایران و حاکم پارس پایین برای دفاع از کشور، دربند پارس تنگه ای میان شوشان و پارس را برگزیده بود. مورخان این محل را دروازۀ پارس و شوش و یا مرز میان شوشان و پارس نوشته اند. محل واقعی دربند پارس میان مورخین و محققین مورد مناقشه می باشد. در کتب تاریخی و همچنین مقالاتی که در این زمینه نوشته شده است مناطقی مانند تنگ راک، تنگ تکاب، تنگ لیرکک(ترو)، تنگ بیرزا(پیرزال)، تنگ تامرادی، تنگ گجستان، تنگاری، تنگ بل حیات و حتی یقۀ سنگر را به عنوان دربند پارس آورده اند. چندگانگی و سستی نظریه های افراد احساسی مناطق خاص، نگارنده را بر آن داشت که به جُستجو و شناسایی«دروازه های پارس » همت گمارد. در این راستا منابع مکتوب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و از مناطق احتمالی بازدید به عمل آمد. با مقایسۀ این منابع چگونگی مبارزۀ سردار ایرانی و شکست اولیۀ اسکندر و در نهایت خیانت چوپانی در معرفی راه میان بر، اسکندر توانست قلاع محل استقرار نیروهای آریو برزن را در محاصره قرار داده با استفاده از اصل غافلگیری وی را شکست و با خیانت حاکم و خزانه دار شهر پارس به شهر رسیده آن را تصرف وغارت کند. دورۀ هخامنشی مورد بررسی و مطالعه قرار می گیرد. ب: تحقیقات انجام شدۀ گذشته به صورت کلی بوده و غالب آنها در پایان سقوط هخامنشی اشاره به در بند پارس و مقاومت آریو برزن کرده اند یا حدسهایی در مورد تنگه های میان ایذه در خوزستان تا دشت ارژن فارس زده اند. هیچ کدام از آن تحقیقات در چارچوب روشمند و استدلالی با هدف شناخت تحولات تاریخی دورۀ هخامنشی بمنظور شناسایی تنگه و اهمیت کار آریو برزن انجام نگرفته است. بنا براین نیاز است گزارشهای بجا ماندۀ منابع تاریخی و جغرافیایی مورد سنجش دقیق قرار گرفته بررسی شوند. نگارنده در تحقیق حاضر تلاش دارد تا با تحلیل بر پایۀ منابع تاریخی و جغرافیایی افق های روشنی را بکار گیرد و روشهای استفاده از مدارک و اسناد منطقۀ مهم و سردار پر آوازۀ پارسی را مورد سنجش قرار داده . با این روش و تکیه بر منابع و با اتکاء بر مطالعات تاریخی و شواهد میدانی به حقایق و واقعیتهای تاریخی رسیده، ابهامات را از بین برد. دراین تحقیق در صدد است تا چشم اندازی روشن از دوره های تاریخی قبل از هخامنشی بویژه حملۀ اسکندر از شوش تا دربند پارس و دفاع آریو برزن را فراهم سازد. در واقع هدف از یکطرف نشان دادن اهمیت منابع تاریخی و جغرافیایی و چگونگی تحلیل این منابع است و از طرف دیگر به کمک منابع جغرافیایی سیر تغییر و تحولات مناطق را بررسی و افق های تاریخی دربند پارس را در چارچوب تحلیلها روشن کند. به دلیل تطبیق نشانه های داده شده در منابع و همچنین بررسی های میدانی است که به عنوان سند در آرشیو مدارک طبقه بندی شده در اختیار سازمان ها و متولیان آن نظیر ، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم و سازمان میراث فرهنگی قرار گیرد. لذا جمع آوری منابع تاریخی، منطبق با منابع جغرافیایی و تطبیق نامها در گذر زمان در این تحقیق می تواند به عنوان پایه و اصل موضوع پژوهش برای این موضوع و سایر پژوهشگران و مراکز مربوطه، مورد استناد و استفاده واقع شود. در این پژوهش روشن می شود که قدیمی ترین آثاری که در آن از دربند پارس و شوشان، نام برده اند کتب مورخین و جغرافیدانان یونانی چون آریان و بطلمیوس به نقل از نئار خوس فرماندۀ ناوگان دریایی اسکندر در برگشت از هند به شوش می باشند و بعد از آن افرادی چون استرابو و دیودور سیسیلی رومی، مسیر و موانع اسکندر از شوش تا دربند پارس را آورده اند که ترجمۀ آنها به صورت مستقل، یا در کتب تاریخی آمده است. وقتی حسن پیرنیا در تاریخ ایران باستان این واقعه را به نقل از مورخین یونانی و رومی تشریح می کرد. سردار اسعد بختیاری گفته است باید کوه گیلویه باشد. بارون دوبُده سیاح و نایب اول سفارت روس در تهران بعد از قتل گریبایدوف و عضو انجمن سلطنتی جغرافیای لندن، مشغول به تحصیل در رشتۀ تاریخ باستانی مشرق زمین در انگلستان در سفرنامۀ لرستان و خوزستان، با استفاده از منابع تاریخی و جغرافیایی و تطبیق مناطق و رودخانه ها با تغیرات آنها در گذر زمان به کمک منابع جغرافیایی اسلامی پرداخته است و با استناد به آرین، کنیتوس کورسیوس، استرابو و منابع جغرافیایی چون ابن خردادبه، مقدسی، اصطخری و دیگران مسیر اسکندر و موانع را بررسی و حدسهایی زده است. رضا جوکار قنواتی درکتاب خود شناسنامۀ بهبهان، تنگ تکاب را درۀ مرگ و زندگی آورده است. احمد اقتداری در تاریخ خوزستان کوه گیلویه و ممسنی، با سر درگمی میان دره های لنده، دهدشت، سرفاریاب، ساورز، از تنگ گجستان تا تامرادی و تنگاری و حتی قلعه سفید و بل حیات حدس هایی زده است. آقایان مجیدی، غفاری و عده ای دیگر به نسبت علاقه مندی به حوادث مناطق یا تحت تأثیر مردم مناطق سعی در رضایت آنها داشته، این حادثۀ تاریخی را نیز با محلهای مورد نظر آنها منطبق کرده اند. افرادی نیز به استناد داده های کتب فوق مقاله نوشته اند. آخرین مقاله را آقایان چوبینه و شاه قاسمی دبیران باز نشستۀ آموزش و پرورش ممسنی نوشته و در بند پارس را یقۀ سنگر معرفی کرده اند. در شمارۀ بعدی این فصلنامه نقدی بر آن نوشته شد. آقای خفری به دفاع از مقالۀ چوبینه و شاقاسمی و محل سکونت خود بابامیدان و یقۀ سنگر به اصطلاح نقدی بر آن نقد نوشتند(فراسو،1387،59-55 ) و به جای دفاع از محل مورد نظر چوبینه و شاه قاسمی سر از تنگ تامرادی، گجستان و تنگاری در آوردند. لذا لازم است به دربند پارس با دقت بیشتری توجه کرده مناطق را ارزیابی و با هم مقایسه نمود و با برطرف کردن ابهامات خدمتی به تاریخ، مردم و نسلهای آینده انجام و در بند پارس محل دفاع آریوبرزن را روشمند شنا سایی و معرفی کرد. آنطور که از اسم دربند پارس پیداست باید مرز و رودی به ایالت پارس با ایالت غربی آن شوشان باشد که طی دوران قبل از هخامنشی وحتی بعد از آن می توان این مهم را بررسی و شناسایی کرد. زیرا در تمامی دوران ایلام قدیم تا دوران اسلامی حدود مرزی ایالات شوشان و انشان، شوشان و پارس(خوزستان و فارس) مشخص می باشد. مدارک تاریخی و جغرافیایی از دوره های تاریخی نشان دهندۀ کنشهای اجتماعی و حوادث تاریخی در مرزهای انشان و ایلام(سوزیان) یا پارس و شوشیان(سوزیان)یا غربی ترین کورۀ پارس(ارگان قباد) و خوزستان بوده اند. لذا دربند به معنی ورود یا دروازۀ ورود، را با ید در مرز و نه در عمق پارس جستجو کرد. یکی از شاخص ترین معیار برای شناسایی دربند پارس راه رسیدن به اصفهان و همدان است. که مطلعین به اسکندر خبر داده اند بنا براین باید مشخص شود، این راه در کنار کدام یک از دربندهای مورد نظر مورخین و مقاله نویسان می باشد. زیرا شناسایی آن به تنهایی می تواند پایانی به همۀ نظریات سست و جوابی صحیح به یکی از مهمترین سؤالات تاریخی باشد. معیار دیگر شناسایی دربند وجود رود اُوراُتیس که از معبد اُتیس(مقدس) سرچشمه گرفته است و اسکندر برای برخورد با آریو برزن از آن گذشت. شناسایی این رود و معبد نیز دربند پارس را روشن و مشخص کرده، ردی برهمۀ نظریان سست و احساسی می باشد. 1– روزگار پیش از هخامنشی انشان سرزمینی باستانی است، شامل کوه و دشت. مرکز آن در تل ملیان فارس بود. لکن مناطق کوهستانی غربی تر و مناطق ساحلی، چون بوشهر را نیز شامل می شد. در مقابل انشان، ایالت دوم ایلام که اهمیت ویژه ای داشت و همواره در کتیبه ها نام آن پس از انشان می آمد، شوشان بود که تا نخستین برآمدگی های مشرف به دشت خوزستان را شامل می شد. آنچنان که از منابع بر می آید، فرهنگی که در شوشان ساری بود، رامهرمز را که در واقع ادامۀ دشت شوشان است و نیز دشت ایذه بلندی های مشرف به دشت را در بر می گرفت. در مورد حدود باختری انشان یعنی هیدالی در نزدیکی بهبهان مناقشه ای وجود ندارد. بنابر آنچه گفته شد و البته مورد اختلاف نیست، تا پیش از هخامنشیان، می توان ایلام را متشکل از دو ایالت اصلی انشان و شوشان و دو ایالت تابع به نام سیماش و ورهشی که در اکثر موارد ادغام در انشان و شوشان بودند دانست. شوشان، شامل دشت خوزستان بود. انشان نیز ایالت خاوری، به مرکزیت تل ملیان، را شامل می شد که تا ساحل ادامه می یافت و ناحیۀ کوهستانی که در باختر، تا هیدالی حوالی بهبهان کنونی و چنانکه منطقی به نظر می رسد و یافته ها نشان می دهند، سرزمین های کوهستانی شمال آن از جمله نواحی شمال و شرق کوه گیلویه بوده است. شواهد گویای آن است که انشان از سوی غرب، لااقل تا رود مارون ادامه یافته و این رود به نام کارند (کابنت) مرز دو ایالت انشان و شوشان بوده است. در سراسر این دوران، سخنی از پارس نیست. لکن از شهری نام برده می شود که کلید گشایش ایلام و انشان خوانده شده است. به عبارتی، این شهر یک شهر مرزی میان ایلام و انشان بوده و آن را دروازۀ ورود به هرکدام از دو ایالت دانسته اند. موقعیت این شهر دقیقاً مشخص نشده است. در دو سدۀ پیش از ظهور هخامنشی که حکومت ایلام رو به زوال رفت. سپس در زیر سم اسبان آشوری در خاک مدفون و از صحنۀ سیاسی روزگار محو شد، هخامنشیان کم‏کم در تاریک روشن تاریخ پدیدار گشتند و در بخشی از انشان با نامی که در کتیبه های آشوری به صورت پارسوماش آمده بود، حضور یافتند. گیرشمن« پارسوماش را مسجد سلیمان معرفی کرده بود. با این گمان که گسترۀ ایلام یعنی شوشان و انشان از دشت خوزستان و کوه های مشرف بر آن فراتر نمی رفت.» [ دلایل وی برای ارائۀ این فرضیه بسیار شکننده بود. و قتی تل ملیان در بیضاء فارس کشف شد و گسترۀ بسیار وسیع سلطنت ایلام آشکارگردید. حدس اولیۀ گیرشمن در مورد جایگاه پارسوماش، زیر سؤال رفت و مردود شد. بعد از هخامنشی سرزمین کوهستانی الیمائی و همسایۀ شوشان و انشان در بخش هایی، خلاء میان مرزهای باختری انشان و خاوری شوشان را پر کرد و بار دیگر در دوره های سلوکی و اشکانی، نقش ویژه ای در تاریخ ایران باستان به عهده گرفت.] 2– نظری بر صعود تا سقوط هخامنشی، بعضی مورخین نظریاتی در مورد مهاجرت پارسها داده اند که صرفاً با توجه به کلمۀ پارسوا در کتیبه های آشوریان در سالهای 844تا 864 وهمچنین پارسوماش691 در خلوله می باشد و بر همین اساس آورده اند: در حدود 700 ق.م پارسیان در پارسوماش در کو ه‏های فرعی سلسله جبال بختیاری در شرق شوشتر ناحیۀ واقع در دو سوی ساحل کارون نزدیک انحنای بزرگ این شط پیش از آنکه به سوی جنوب بر گردد مستقر شدند و نخستین بار در زمان هوبان – ایمنه 692-688 ق.م نام پارسیان (پارسوماش) به میان آمد. (گیرشمن،1390، 125) و چیش پش (675-640ق.م) پسر و جانشین هخامنش، پیشتر پادشاه شهر انشان، ناحیه مزبور را تا شمال شرقی پارسوماش اشغال کرده بود. در مقابل قدرت منحط ایلام وی مقتدرتر شد، و ایالت پارسه(فارس) کنونی را به حکومت خود منظم ساخت و پس از مرگ وی پادشاهی پارسیان عبارت بود از ایالت پارسوماش که انشان و پارسه نیز بدان افزوده شده بود. او قلمرو خود را بین دو پسرش آریارمنه(640-590ق م) وکورش اول (640-600ق.م) شاه بزرگ پارسوماش تقسیم کرد.» [باید دقت کرد که نظر گیرشمن زمانی است که شهر وایالت انشان را بلد نبود و احساس می کرد انشان و ایلام در محدودۀ دو رود کرخه و کارون و از مارون تا دجله بوده است. که امروز دیگر این نظریه ها ارزش خود را ازدست داده اند] کوروش پدربزرگ کورش کبیرهنگامی که آشوربانی پال پادشاه آشور ایلام را از صحنۀ روزگار محو کرد و تا باشت (باشیمو) پیش رفت، در هیدالی (بهبهان) با وی نشست و وفاداري خود را اعلام کرد. لوحۀ ارشامه نیز آورده است:« آریارمنه بر پرسید نیز حکومت می کرد و کمبوجیه اول پادشاه پارسوماش، انشان و شاید نیز پارسه با دختر استیاگس پادشاه ماد ازدواج کرد.» تصوری که باعث شده تا گیرشمن بر اساس کلمۀ پارسوا در کتیبه های آشوری سالهای 844و836 ق.م و پارسوماش 691 ق.م در خلوله در بعضی قسمت‏ها دچار اشتباه شود و مهاجرتی ذهنی از دریاچۀ وان تا بختیاری را برای پارسیان در نظر بگیرد. گیرشمن با تصور اشتباه خود از پارسوماش در خلوله باعث شد تا اقتداری پارسوماش را بختیاری بداند و بنویسد:« انشان را در قسمت پارس انزان و در قسمت بختیاری انشان می گفتند.» حتی محقق گرانقدری مثل دکتر امان‏الهی نیز بر اساس پارسوماش گیرشمن اشتباه کرده و نوشته است:« خاستگاه هخامنشیان نه در پارس بلکه در بختیاری بوده است.» کوروش بزرگ پس از فتح بابل ادعا می کند که اجدادش، شاهان انشان بوده اند و شواهد نیز حاکی از آن است که چیش پش جد دوم کوروش بزرگ، بخش باختری سرزمین تحت حکومتش، انشان را به پسر بزرگش کوروش اول، جد کوروش بزرگ و شاخۀ اول هخامنشی، واگذار می کند و پسر کوچکترش آرایارمنه، جد داریوش، شاخۀ دوم هخامنشی، فرماندار و حاکم مرزهای خاوری با ماد می شود. پس از کوروش، نام انشان در نوشته های هخامنشی به سرعت محو می شود. به زودی در کتیبه های داریوش بزرگ می بینیم که دیگر همسایۀ شوشان، انشان نیست؛ بلکه پارس است. به این ترتیب سرزمینی که در سراسر دورۀ ایلامی با نام انشان شناخته می شد، با ظهور حاکمان جدید، نام دودمانی آنان را به خود گرفت. انشانی که زمانی از حدود رود مارون آغاز می شد و به خاوران گسترش می یافت، اکنون پارسی بود که از کرمان، یزد، بنادر و جزایر خلیج فارس تا بخش هایی از اصفهان گسترده بود. بلاخره جانشیان کمبوجیه از داریوش اول تا داریوش سوم دورانی از جنگ و صلح را داشتند که براثر تصرف دولت شهرهای یونانی بوسیلۀ اسکندر بعنوان وارث یونان به سوی ایران حرکت کرد و با تصرف مراکز مهم و ایالات تابع ایران وارد بابل شد و در نهایت شوش را تصرف کرد و برای تصرف مرکز اقتدار ایران تخت جمشید راهی پارس شد. 3– حرکت اسکندر از شوش تا دربند پارس، در مورد نام مکان ها در روزگار واپسین شاهنشاهی هخامنشی، تنها به آثار یونانی بسنده می کنیم. که آورده اند: چهار روز طول می کشد تا سپاه اسکندر از شوش به رود پاسی تیگر برسد. بنا بر اوصاف یونانیان، پژوهشگران پذیرفته اند که پاسی تیگر همان کارون است. سپاه، از رود عبور کرده و وارد سرزمین اوکسیان شد. از توصیف یونانیان بر می آید که اوکسیان ایالتی بوده است که از دشت آغاز شده و شامل کوهستان نیز می گردید. یونانیان می نویسند که پاسی تیگر[ کارون] از کوه های این ایالت می آید. سپاه اسکندر موفق می شود مَدَتس را در دژ اوکسیان در کنار شهر اصلی آن بر روی اولین برآمدگی های پس از دشت به تسلیم وا دارد. در راه، اکسیان های کوهستان را به اطاعت وا می دارد. پس از آن، سپاه خویش را به دو قسمت کرده، بخش سنگین اسلحه را از جادۀ اصلی جلگه راهی پاسارگاد می کند و خود در کوه های اوکسیان به سوی پاسارگاد به راه می افتد و پس از سه روز مسافت، به مرز پارس می رسد. استرابو در سفر خود، سرچشمۀ خواسپس (کرخه) را نیز سرزمین اوکسیان می داند. به این ترتیب، اوکسیان بخش های شمال شرق تا کوه های شمال دشت شوشان را شامل می شده است و غربی ترین قسمت پارس را در ساحل بزرگترین رودخانه ای به نام اُراتیس نامیده نام برده است. که در فاصلۀ میان کارون وشیرین(زهره) قرار دارد. چون کار مورخ در دنیای امروز دیگر بر پایۀ نقالی، قصه گویی و سنت گرایی نیست و مهمترین اهمیت مورخ گزینش وگزارش دقیق و حساب شده در مورد وقایع است تا زبان گویا و باز گو کنندۀ راستین گذشته باشد و با صفات، راستگویی، حقیقت جویی، عدالت خواهی، دانش گسترده، اندیشه وتفکر، و مراحل کارخود به نگارش رسیده حوادث تاریخی را به رشتۀ تحریر درآورد. چرا که بدون توجه به ارکان تاریخ (زمان ومکان)وترتیب زمانی(کرنولوژی) باعث تحریف تاریخ می شود. لذا در این قسمت مطالب را بر اساس ترتیب زمانی و با تکیه برجغرافیا رکن و بستر تاریخ و اسناد تاریخی مورخین آورده شاید درسی باشد برای من و دیگران تا مثل آن دسته از نویسندگان که بخاطر توجیه احساسات خود نسبت به یک منطقۀ خاص که شاهد واقعه ایی کوچک در تاریخ معاصر بوده است. چهار صد تا هفتصد صفحه را سیاه نکرد، یا چندین جلد در مورد اماکن مقدسه ننوشت و مفاخر ملی و مذهبی را گنگ و نا مفهوم تر نکرده بلکه با دقت به منابع و اسناد و تفکر در آنها متوجه این حقیقت شویم که پس تیگر همان کارون است و اوکسیان دشت وکوه، شوشتر و محدودۀ کارون تا ایذه و مال امیر بوده است. شهر و قلعۀ مهم اوکسیان در کو هستان واقع در کارون تا ایذه (مال امیر) و آثار آن از جمله قلعه تل و توله بوده است. لازم است بدانند که اوکسیان همان (اوژ، هوز، خوز، اوز، سوز) نامی است که یونانیها به مردم سوزیان(خوزستان) امروزی می گفتند. حال با توجه به ترتیب زمانی و موقعیت جغرافیایی انشان و پارس به چگونگی تشکیل هخامنشی و خاستگاه آن، و حرکت اسکندر از شوش تا در بند پارس و آریو برزن در زیر پرداخته تا حقایق روشن شود. اوکسیان کجاست؟ استرابو می نویسد: « رود خوآسپس (کرخه) که از میان شهر شوش می گذرد و از سر زمین اوکسی ها سر چشمه می گیرد. سر زمینی کو هستانی که میان شوش و پارس را فرا گرفته است. راهی سخت و دشوار دارد. انبوهی از دره های تنگ و باریک و سنگلاخ، نه تنها گذر از آنجا دشوار است. بلکه زیستگاه و پناهگاه راهزنانی، چنان بلند آوازه است که حتی، شاهان، هنگامی که می خواهند فاصلۀ میان شوش و پارس را طی کنند به آنها باج و حق عبور می پردازند. به هنگام گذر از قلمرو اوکسی، در همسایگی خاک پارس، چندین گردنۀ باریک دیگر وجود دارد. چون اسکندر به قصد کسب اطلاع از نواحی با اهمیت پارس و خزاینی که پارسیان در طول مدت دراز سیادت بر آسیا در آن نقاط جمع آوری کرده بودند وارد پارس شد. از دروازه های پارس و این گردنه ها عبور کرد. از چند رودخانه، که در این سر زمین جاری بود و به خلیج فارس می ریخت، گذشت. پس از رود خواسپس(کرخه) به رود کو پراتاس(دز) و پاسی تیگریس(کارون) می رسیم که این دومی از سرزمین اوکسی ها سر چشمه می گیرد. رودی نیز هست به نام سیروس که از پارس پائین در همسایگی پاسارگادا می گذرد شاه اسم این رود را برخود پذیرفت و اسم خودش را از اگراداتوس به سیروس مبدل ساخت. اسکندر در نزدیکی پرسپولیس از رود اراکسس(کر) گذشت. غربی ترین قسمت پارس را در ساحل بزرگترین رودخانه که اُراتیس نامیده اند. پس تیگر، از راه خشکی دو هزار استادیا با اُراتیس فاصله دارد.» [ لازم به توضیح است که غربی ترین شاخۀ رودمارون اگراداد(داتوس) که از غرب دلی مهرگان سرچشمه می گیرد و با آب اُروۀ تنگ اُروه همان اُروا دورۀ ایلامی و اُراتیس مورد نظر یونانیان در شمال دژ کوه به مارون (اگراداد) می ریزد و تعدادی از مورخین و سیاحان غربی رود مارون را به نام این قسمت اُراتیس آورده اند.] و «کسانی که از شوش به درون پارس سفر می کنند از اوکسیان می گذرند و سرزمین آلیمائی همسایۀ شوش است که بیشتر سنگلاخ بوده و محل اقامتگاه دزدان مسلح است.» پیرنیا به نقل از مورخین یونانی آورده می نویسد: اسکندر پس از ترک شوش چهار روز راه پیمود به رود پاسی تیگرس رسید. یونانی ها نوشته اند که سر چشمۀ این رود در کو هستان اوکسیان واقع در طرفین این رود بمسافت پنجاه استاد پر از جنگل است. این رود، چون از بلندی ها به پستی ها می ریزد، آبشارهائی بوجود می آورد و بعد داخل جلگه شده ملایم حرکت میکند و عمق آن چنان است، که قابل کشتی رانی است و پس از آن به خلیج فارس میریزد و پارسی های قدیم این رود را پس تیگر یعنی پس دجله می نامیدند چنانکه داریوش در کتیبه بیستون دجله را تیگر نوشته ، اگر چه دیودور اسم این رود را تیگر نوشته ولی از روایت آرین و کنت کورث معلوم است، که اشتباه کرده و پس تیگر صحیح است. «در پایان سال 331ق م اسکندر شوش را ترک کرد و در رأس ارتش خود، با استفاده از جاده ای که در الواح پرسپولیس معروف است و شماری از متون عصر هلنی نیز به آن اشاره کرده اند راه پارس را در پیش گرفت و دیودور می نویسد: که برای رفتن از شوش به پرسپولیس از طریق این جاده 24 روز وقت ضرورت داشت لیکن نظام انتقال صدا به صورتی بر قرار شده بود که پیام ها به سرعت از پرسپولیس به شوش میرسید در این منطقه بود که اسکندر با نخستین پایداری و مخالفت نظامی بر خوردکرد. یکی از خویشاوندان داریوش سوم به نام مَ دَتس در این منطقه قلعه ای در اختیار داشت که به تصرف در آمد. بعد پادشاه مقدونی شخصاً به کوهستان حمله برد و با اوکسی ین های کو هستان بر خورد کرد. بعضی محققین مانند آندره آس اوکسیان را یونانی شدۀ خوزیان می دانند.» کنت کورث آورده است: اسکندر تواناتر از هر زمان دیگر، در پایان سال 331ق م جاده پارس را در پیش گرفت، و با دو مخالفت بر خورد کرد. در مدخل اوکسیان ناگزیر شد به دژی که فرماندهی آن را، مَ دَ تس و ولایت اوکسیان در همسایگی شوش واقع است و تا مدخل پارس امتداد می یابد و بین آن و سوزیان (خوزستان)معبری تنگ است. بر عهده داشت و در برابر شاه بزرگ سوگند یاد کرده بود که تا آخرین لحظه در برابر سردار مقدونی پایداری می کند. حمله ور شد و دیودور و آرین آورده اند بعد از تسلیم دژ، م دتس، بازماندگان از مرگ رستند و سر زمین اوکسیان، معاف از پرداخت خراج اعلام و به سوشیان ملحق شد.[لازم است گفته شود که منظور سوشیان همان شوشان کنار کارون در حدود سی کیلومتری شمال ایذه است که قبر دانیال بزرگ (کبیر) و مسجد سلیمان بزرگ در کنار آن می باشند چیزی که باعث اشتباه خیلی از موخین و باستان شناسان و اقتباس کننده گان از آنها شده وشوشیان را شوش ودانیال کوچک را دانیال بزرگ دانسته ومعرفی کرده اند.] اسکندر بعد از آنکه پر منیون را با بار و بنه و قسمت اعظم ارتش از طریق جادۀ بزرگ به پرسپولیس اعزام داشت، و اکسیان های کو هستان را مطیع ساخت و بر آنها خراج بست به دروازه های پرسیک رسید. و با آریو برزنس روبرو شد. آرین به وضوح در میان اوکسی ین ها، دو گروه را مشخص می کند: گروه اول در دشت و دامنه سکونت دارند و گذرگاه های این منطقه، راه عبور مسافرانی است که از سوشیان به پارس می آیند. [دقیقا برابر شوشتر تا ارتفاعاتی که میان دشت شوشتر و ایذه می باشد] کنت کورث می نویسد: که سر زمین اوکسی ین ها با شوش هم مرز است و تا حوالی پارس پیش می رود. دیودور توضیح می دهد که سر زمین پارس از آن سوی اکسی ین آغاز می شود. یعنی ازمنطقه ای که قلعۀ تحت فرمان م دتس بر آن مشرف و ناظر است. [کارون تا ایذه] این محل زیر فرمان یک ساتراپ پارسی است و اهالی آن تابع و مطیع او بودند.کنت کورث تصریح می کند که اسکندر اهالی را به حال خود گذاشت تا به کشت و زرع بپردازند و از خراج معاف باشند بعد پادشاه قوم اوکسی ین را در ساتراپ نشین شوش متحد ساخت. کنت کورث و آرین آورده اند: احتمال دارد، اوکسی ین قبل از تصمیم اسکندر یک منطقۀ زیر استان خاص بوده که حکومت آن به م دتس سپرده شده بود. این پیوند به سادگی صورت گرفته است به خصوص از این جهت که تحت تأثیر ایلامی بوده است و عنوان دروازه های شوش را دیودور به آن داده است و به صورت عمومی تر به دروازه های پارسی معروف شده است این مطلب را روشن تر می کند. روابط کهن میان اوکسی ین و شوش را می توان از فرماندهی مشترک ساتراپ شوش بر واحدهای نظامی شوش و واحدهای اوکسی ین در یافت. گروه دوم، اوکسی ین های کوهستان و مردمان کوه نشین اند که اسکندر ناگزیر شد علیه آنان به لشکر کشی اقدام کند و از این طریق آنان را به اطاعت وا دارد. آرین چنین آورده است: اما آنهایی که اوکسی ین های کوه نشین نام داشتند رعیت پارسیان نبودند و در این او ضاع و احوال نمایندگانی به نزد اسکندر اعزام داشتند و به او اعلام کردند که اوکسی ین ها نخواهند گذاشت او با سپاهیانش وارد پارس شوند مگر آنکه آنچه از شاه پارس حق عبور می گرفته اند از او نیز دریافت کنند. اسکندر، نمایندگان را با این فرمان باز گرداندکه در گردنه ای که به گمان ایشان، در دست داشتن آن ، کلید ورود به سر زمین پارس است، حضور یابند تا در آنجا آنچه لازم است از او نیز دریافت کنند. شکست و قتل عام اوکسی ین ها این بود آن هدیۀ افتخاری که این مردمان از اسکندر دریافت کردند و سر انجام نیز به زحمت توانستند آنچه را که از اسکندر تقاضا کردند، یعنی نگهداری سرزمین شان از طریق پرداخت خراج سالانه به سر دار مقدونی، به دست آورند... این خراج عبارت بود از هر سال 100راس اسب، 500 چارپای بار کش و 30 هزار گوسفند، زیرا اوکسین ها نه پول دارند نه زمین قابل کشت و زرع و اکثریت مردم منطقه چوپان و گله دارند. «دوبده ضمن اینکه منطقۀ اوکسی ین را میان سوزیان و پارس در خاور پاسی تیگرس(کارون) و باختر اُروآتیس می داند به نقل از کنیتوس کورتیوس تعداد روزها و چگونگی استفاده از راهنمایان را در گرفتن شهر نیز مشخص می کند و شرح و توصیف اوکسین ها و چگونگی تصرف آن را مفصل تر آورده است.» [اوکسی ین در خاور رود پاسی تیگرس (کارون) می باشدکه دشت آن برابر خاور شوشتر تا کوه ها و تنگه های منطقۀ مال امیر است و کوهستان آن برابر با مال امیربود.] اسکندر پس از مطیع کردن اوکسیان قشون خود را بدو قسمت کرد پارمن ین را از راه جلگه (یعنی از راه رام هرمز و بهبهان کنونی) به طرف پارس فرستاد و خود با سپاهیان سبک اسلحه راه کوهستانی را، که به درون پارس امتداد می یابد، پیش گرفت، زیرا می خواست قوه ای، که پارسیها در این راه تدارک کرده بودند، در پشت مقدونیها سالم نماند در اینجا اسکندر غارت کنان پیش رفت، تا روز سوم وارد پارس شد و روز پنجم به دربند پارس رسید. تا اینجا113میل یا تقریبا31فرسنگ راه پیموده بود. که بعضی آن را دروازۀ پارس و بعضی دروازۀ شوش می دانند.(دوبده، همان،467و471) کنیتوس کورتیوس می نویسد: پس از اینکه اسکندر به پارمنیون فرمان داد تا از منطقۀ غیر کو هستانی حرکت کند خودش با قوای سبک اسلحه راه کوهستان را که به صورت رشته ارتفاع و مداومی تا پارس ممتد است در پیش گرفت. پس از آنکه تمام این ناحیه را غارت کرد. در سومین روز حرکت به پارس رسید و در پنجمین روز به معابر پیلا سوزیدا وارد شد.(دوبده، همان، 471) بر اساس ترجمۀ شوسه از زبان آرین به زبان فرانسه اسکندراز راه بزرگ غیر کوهستانی بار و بنه و سواره نظام تالی و سواره نظام هم پیمان وغیر مقدونی وگروههای مسلح به سلاح سنگین را تحت فرماندهی پارمنیون به ایران(پارس)فرستاد و خود به همراه پیاده نظام مقدونی و سواره نظام گارد شاهی و راهنمایان و آگریانها و کمانداران به سرعت از طریق کوهستان پیش رفت و به نقل از کور تیوس در روز سوم به پارس رسید. این موضوع کاملاً پاسخگوی مسافت مال امیر تا کردستان(مارون)است که سرحد میان خوزستان و پارس است و بیست سه یا بیست چهار فرسنگ است و در پنجمین روز به معابر پیلا سو زیدا وارد شده است. [اگرچه دوبده آورده است مدت دوروز از کردستان تا تنگه را عوامل زیرباعث شده است. اما در واقع یک روزبوده است زیرا روز پنجم روزحمله به معبر بوده است.] 1- خستگی سربازانی که بعد از سه روز راهپیمایی نیاز به استراحت داشتند.2 - به انتظار قوایش ماند تا پیش از نفوذ به عمق کو هستان طرح حمله به تخت جمشید را بریزد. [باید اضافه کردکه یکی از اهداف اسکندر آنطور که پیرنیا آورده است سالم نماندن قوای پارسها در پشت مقدونیها بود که در مسیر او در قلعه های باغملک، پتک از پایتختهای ایلام نوین بود، ماغر، سولک سولوکه(شالولیکی) پایتخت دوران آلیمائی، فهله گاه تشان، ارجان، و به ویژه قلعه های خائیز و شاه فیروز در دو طرف تنگه و مشرف بر خود گذرگاه و کوشید (جص) و برزیون در دو طرف مارون و مشرف بر تنگه و راه اصلي که امروز زیر آب رفته و جاده ها و شهر هیدالی (ارجان)که فرماندهی این قلعه ها به عهدۀ آریو برزن بود و حاضر به کنار آمدن با اسکندر نبوده است و آنطور که مورخین اشاره به راهنمایان در سپاه اسکندر کرده اند با آگاهی از توان آریوبرزن و جهت جلو گیری از حملات سپاهش به یونانیان اسکندر با سپاه سبک اسلحه در این مسیر قرار گرفته بود ولی چون آریوبرزن راه او را سد کرد وی ضمن رفع خستگی و مشورت با فرماندهان مدت یک روز به دیپلماسی با آریوبرزن پرداخته است و روز پنجم روز حمله به تنگه می باشدکه مجبور به عقب نشینی شده است. درواقع اسکندر از اوکسیان تا دربند با توقف یک روزه چهار روز آمده است که با روز حمله پنج روز شده است.] اما نقل قول بارون دوبده از ظفرنامه شرف الدین چاپ تاشکند. تیمور همین مسیر را « از شنبه غرۀ جمادی الاولی دررام هرمز تا دوشنبه دهم جمادی الاولی در نوبندگان به قلعه سفید طی کرده است.» شامی نوشته است:« اولین روز جمادی الاولی در رام هرمز نزول فرمود. دومین روز در آب فایی(فارسی)سومین روز جایزان در صحرای زهره (زمره) چهارمین روز از آب کردستان، پنجمین روزآب شیرین، ششم از گچ هوس خان بیدک، روز هفتم چولاهه، روز هشتم از باشت و از آب شعب عبور به مال امیر نزول فرمود. روز نهم از رود جاودان (خاوران) و در صحرای نوبندگان فرود آمد. روز دهم از نوبندگان راهی قلعه سفید شد.» مقایسه ای که وضعیت عبور سپاه کشور گشایان از شوشتر تا دربند پارس در کنار رودخانۀ مارون مشخص تر می کند. 4- در بند پارس محل دفاع آریوبرزن در برابر اسکندر !؟ پیرنیا به نقل از مورخین یونانی و رومی آورده است: «در دروازۀ پارس( شوش) که نویسندگان اروپایی بیشتر به دروازۀ پارس می گویند. این محل معبری تنگ که از پارس به شوش هدایت می کند و چنانکه مورخین یونانی توصیف کرده اند باید کوه گیلویه باشد(سرداراسعد گفت اسم این معبر تنگ تکاب است) این موقع آریوبرزن رشید آنجا را اشغال کرده و منتظر بود که اسکندر با قشونش وارد معبر شود. تا جنگ را شروع کند و سردار مزبور در این تنگ دیواری ساخته بود و مانند دیگر در بندها دروازه ای داشت. وقتی یونانیان به جایی رسیدند که موافق مقصود سردار مزبور بود. پارسیها از بالاسنگهای بزرگ به زیر غلطانیدند که در میان مقدونیها می افتاد یا در راه به برآمدگی و سنگی دیگر برخورد و خرد شده و با قوتی حیرت آور در میان آنها می پراکند و گروهانی را پس از دیگری می خوابانید. همچنین مدافعین از هر طرف باران تیر وسنگ و فلاخن می باریدند. گرچه کوشیدند تا به پارسیان رسیده جنگ تن به تن کنند موفق نشدند تا آنجا که اسکندر غرق اندوه و شرم شد. چرا که می پنداشت که چون از دربند های کیلیکیه و سوریه بدون تلفات گذشته است از این دربند هم به آسانی خواهد گذشت. ولی حالا مجبور به عقب نشینی است و سپاهیان دم سپرهاشان را تنگ به هم چسبانده و روی سر گرفته و به قدر یک فرسنگ عقب نشستند. [دقیقا برابر با اصل تنگه که حالا دیوار سد مارون است تا غرب ارجان به سمت دو دانگه] وقتی اسکندر به جلگه بر گشت به شور پرداخت و آرستاندر غیبگوی خود را خواسته که چه باید کرد. چون نمی توانست جواب دهد گفت در غیر موقع نمی توان قربانی کرد. اسکندر مطلعین محل را خواسته و در مورد راهها تحقیقاتی کرد. راه بی خطر ماد به پارس را به او گفتند [راه ارجان به اصفهان و ماد مسیر ناصر خسرو قبادیانی] دید در صورت پذیرش این راه کشتگان مقدونی بی دفن خواهند ماند. حال آنکه در موقع جنگ مهمترین وظیفه خاک سپاری کشته گان است. اسکندر اسرا را خواسته و تحقیقاتی کرد. یکی از آنها که به زبان پارسی و یونانی حرف می زدگفت: خیال از کوهستان به پارس رفتن بیهوده است. زیرا جز کوره راهی که از جنگل می گذرد راهی نیست که بوسیلۀ درختان بزرگ و شاخ و برگهای به هم پیچیده بکلی مسدود است. از او پرسید شنیده ای یا دیده ای گفت چوپانم و یک بار در لیکیه بوسیلۀ پارسیها و حال به دست سپاهیان تو، که اسکندر با نام لیکیه به یاد خواب غیبگو افتاد که به کمک یک نفر اهل لیکیه وارد پارس خواهد شد. امیدوار شد و وعده ها به او داد وگفت راهی پیدا کن که ما را به مقصود برساند. اول امتناع کرد ولی بعد گفت از این راه افراد مسلح نمی توانند بگذرند ولی بعد راضی شد که از کوره راهی قشون اسکندر را بجائی برساند که پشت ایرانیها را بگیرد. اسکندر کراتر و پیاده نظام تحت فرمان او، و سپاهی که مل آگر فرمان می داد و هزار نفر سوار و تیر انداز به حفاظت اردو گذاشت و دستور داد وسعت اردو را به همان حال حفظ و عدۀ آتشها را شب زیاد کنند، تا خارجیها تصور کنند که من در اردو هستم. اگر آریو برزن خبر یافت که من از بیراهه می روم و قسمتی از قشون خود را مأمورکرد راه را بر من سد کنند تو باید او را بتر سانی تا خطر بزرگتری را حس کند و به تو بپردازد هر گاه از حرکت من آگاه نشد و او را فریب دادم همینکه اضطراب خارجیها را دانستید. بی درنگ به طرف معبری که ما تخلیه کرده ایم برو، راه باز خواهد بود و آریو برزن به من خواهد پرداخت. در پاس سوم شب اسکندر در میان سکوت و خاموشی کامل به طرف کوره راه باریک که اسیر لیکیایی نشان داده بود با سپاه سبک اسلحه رفت و آذوقۀ سه روز راه را با خود داشت. علاوه بر اشکالات راه ، باد برفی زیاد از کو هستانهای همجوار در اینجا جمع کرده بود و مقدونیها در برف فرو می رفتند. شب و نا آشنا به راه و راهنمایی که صداقتش معلوم نیست. اگر از غفلت مستحفظین استفاده و فرار کند تمام قشون مانند حیوانات سبع راه پس و پیش نداشته بدام می افتند. بنا بر این قشون او به مویی بسته بود. یعنی به درستی قول راهنما آویخته بود بالاخره پس از مجاهدات زیاد مقدونیها به قلۀ کوه رسیدند . از آنجا از طرف راست راهی بود که به اردوی آریوبرزن هدایت می کرد. در این محل اسکندر فیلوتاس وسنوس را با آمین تاس پولی پرخن و عده ای از پیاده نظام سبک اسلحه گذاشت و بعد به سواران امر کرد، که از اسرا بلدهایی برداشته در جستجوی چرا گاههای خوب قدم به قدم پیش روند خود اسکندر با اسلحه دارها و دسته ای که آژما نام داشت راهی را پیش گرفت که خیلی سخت و دور تراز دیدبانان و قراولان دشمن بود. تا روز دیگر حوالی ظهر سپاه اسکندر فقط نصف راه را پیموده بود، ولی بقیۀ راه آنقدر دشوار و سخت نبود. چون سپاهیان خسته و فرسوده بودند فرمان توقف داده غذایی صرف و رفع خستگی کنند. بعد در پاس دوم شب قشون به راه افتاد و بی اشکال راه خود را پیمود. ولی در جایی که سراشیبی کوه خرد خرد کم می شد و مقدونیها به درۀ عمیقی رسیدند که از سیلها آبی زیاد در آنجا جمع شده بود. علاوه بر این اشکال شاخ و برگ درختان چنان در هم دویده بود که عبور محال به نظر می آمد. در این موقع یأس شدید به مقدونیها مستولی گشت و نزدیک بود گریه کنند. تاریکی بی حد اطراف آنها را فرو گرفته و درختان چنان سدی از بالا ساخته بود. که روشنایی ستاره گان هم به این محل نمی رسید. و بادهای شدید سر درختان را به هم می زد و صدای موحشی اطرافشان طنین می انداخت. روز رسید و از وحشت مقدونیها کاست، و توانستند از دره دور زده بگذرند. بعد مقدونیها بالا رفته به قلۀ کوه رسیدند. و با قراولانی از سپاه پارس بر خوردند. پارسیها بی درنگ حمله بردند. بعضی مقاومت و بعضی فرار کردند. و بر اثر چکا چاک اسلحه و ضجه و نالۀ افتادگان و مجروحین و فرار قسمتی که می خواستند به اردوی اصلی ملحق شوند. صدای همهمه و غوغا برخاست وکراتر چون این صداها را شنید به طرف معبر تنگ شتافت. بدین ترتیب به سبب راهنمایی یک اسیر لیکیانی پارسیها دیدند که از هر طرف اسلحۀ مقدونیها می درخشد. و هر آن در اطراف آنها بر مخاطرات می افزاید. معلوم بود که محصور شده اند. با این وجود تسلیم نشدند وجدالی کردند که خاطرۀ آن در تاریخ باقی ماند. نبرد دلیران سخت بود و پافشاری پارسیها به حدی بود که مردان غیر مسلح حمله به مقدونیها کرده آنها را می گرفتند و با سنگینی خود به زیر می کشیدند. در این احوال آریو برزن با چهل نفر سوار و پنج هزار پیاده خود را بی پروا به سپاه مقدونی زده عدۀ زیاد از دشمن بکشت و تلفات زیادی هم داد، ولی موفق شد که از میان سپاه مقدونی بگذرد، یعنی از محاصره بیرون جست. او چنین کرد، تا به کمک پایتخت بشتابد. و آنرا قبل از رسیدن مقدونیها اشغال کند ولی قشونی که اسکندر با آمین تاس، فیلوتاس وسنوس از راه جلگه بطرف پارس فرستاده بود[باید گفت بعد از شب اول وکمین اول] از اجرای قصد او مانع گردید که مامور بود بر رودی که از دخول او به پارس مانع است پلی بسازند. در این وقت او در موقعی پر مخاطره واقع شد که به شهر نمی توانست وارد شود و قشون مقدونی نیز او را تعقیب می کرد. آریو برزن راضی نشد تسلیم شود و از جان گذشته خود را به صفوف مقدونی زد و چندان جنگید تا بالاخره شرافتمندانه خود و رفقایش بخاک افتادند. اسکندر پس از آنکه آریو برزن(آری برزن) را با سپاه او قلع و قمع کرد، دیگر مانعی در پیش نداشت و می توانست بزودی بتخت جمشید در آید. ولی چون خندقها و دره هائی در سر راه داشت، از ترس اینکه در اینجا قشون او دچار اشکالات جدیدی گردد امر کرد با تأنی حرکت کنند. در این احوال نامه ای از تیری داد خزانه دار تخت جمشید به او رسید که نوشته بود، چون اهالی خبر یافته اندکه اسکندر بزودی وارد خواهد شد، می خواهند خزانه را غارت کنند و بنا بر این باید عجله کند تا زودتر وارد شود. اسکندر با وجود خستگیهای عبور از دربند پارس پیاده نظام را عقب گذاشت و با سواره نظام حرکت کرد و تمام شب را راه رفته در طلیعۀ صبح به رود آراکس رسید.» «آریوبرزنس با لشکر سواره نظام خود به کوهستان گریخت و کنت کورث تصریح می کند که او شتاب داشت تا قبل از دیگران به پرسپولیس پایتخت کشور برسد، لیکن پادگان شهر مانع ورود او شد و او بعد از آن در یک نبرد بر ضد مقدونیها به هلاکت رسید. در این فاصله اسکندر از تیری دتس نگهبان دارایی های شاهانه و به قول دیودور صاحب اختیار شهر نامه ای دریافت که درآن تیری دتس وعده داده بود شهر را به او واگذار کند.» [لازم می دانم اشاره کنم که اسکندر بعد از کشته شدن آریوبرزن دیگر نیاز نداشت به همراه سپاه سنگین اسلحه راه طولانی ممسنی را در پیش گیرد. بنا براین از طریق جاده های هیدالی (ارجان) به تخت جمشید و به موازات رودخانه با چرا گاههای مناسب از کوه پات ، قلعه دختر و قلعه گل، پاتاوه کری، پل من رگی، پل زیرنا، به لوا یا از طریق قلعه گل ،پراشکفت ، تنگ براره (مسیر استاکلرتا اینجا)، لوا، زی زی ،(مسیر آیت الله جزایری) میان تنگان و چنار، صالحون، نعل اشکنان، تل خسروی، (مسیر محمد میرک حسینی) در دو مسیر اردکان یا کاکون به رود آراکسس(کر) رسیده، درست منطبق با نوشته های استرابو که بعد از] «آگرادتس(مارون)به آراکسس آورده است و اونسیس کر یتوس نا خدای کشتی نیارخوس اشاره به رودخانه ای می کندکه با هفت روز کشتی رانی به پاسارگادا می رسد. و شباهت سه رود سیتوگاد اونسیس کریتوس و سیتوگادوس پلینی و آگراداتس استرابو که هر سه کنار پاسارگادا می گذرند و به خلیج فارس می ریزند منطبق با مارون می باشد و تأیید کنندۀ پادگان ارگان (هیدالی) تحت فرمانروایی آریو بر زن می باشد. چون سپاه مقدونی در ساحل این رودخانه تا لوا می رفته و با پیمودن بقیۀ مسیر به تل خسروی رسیده مورخین یونانی نمی توانستند بفهمند که رود یاسوج سر شاخۀ مارون نیست و آن را به اشتباه آگراداتس(مارون) دانسته که استرابو اشاره دارد و با گذر از ارتفاعات یاسوج به رود آراکس (کر-کامفیروز )رسیده تخت جمشید را تصرف کردند. مسئله ای که توضیح کینتوس کورتیوس آن را تأیید میکند. بنا به گفتۀ او این فضا شامل رشته ارتفاعات صعب الحصولی بوده است که سربالایی های آن را جنگل فرا گرفته و قلل آن پوشیده از برف است. (از کوه پات تا یاسوج) و نشیبهای خاوریش به دره های تنگ و عمیق منتهی می شده است تصویر کاملاً مناسبی برای ارتفاعات اردکان که حوزۀ تاب و کام فیروز میان بهبهان و تخت جمشید را از هم جدا می کند» مردها به استثنای روایتی که کنت کورث از نبرد آنها با اسکندر در زمستان 331-330ق م در پاسارگاد نقل کرده است، چیز زیادی نمی دانیم ظاهراً هرودوت آنها را یکی از قبیله های چادرنشین پارسی معرفی کرده است و کنت کورث آنان را یک قوم یاغی و جنگجوی که روش زندگی آنها با پارسی ها شباهتی نداشته آورده است. و اسکندر پس از این که پارس را غارت و شهرهای زیاد مطیع کرد داخل ولایت مردها شد. این قوم از مردمان جنگی اند و عادات و اخلاقی دارند ورای این چیزهای سایر مردمان پارس، آنها در غارهایی که در کوه می کنند با عیال واطفالشان زندگی می کنند...» حد اقل دو پل ارتباطی ارجان به تخت جمشید یکی نزدیک بی بی زلیخای پا قله و دیگری در پاتاوه مشهور به پل شاه نشین بهترین سند می باشد. و بیش از شش انبار آذوقه (ایرمتم) در درون فردوس های دورۀ هخامنشی به ویژه داریوش در این استان شناسایی و عکسبرداری کرده ام که در چندین مقاله بر تر در همایشها آورده ام و قلعه ها و شهرکها و قبر هایی از پادشاهان اولیۀ هخامنشی نیز در این استان و خاص شهر ستان می باشد که همه را با آدرس منابع دست اول و جستجو در کوهها پیدا کرده ام از جمله راه محل عبور ناصر خسرو قبادیانی همه رابا پیاده روی در کوهها وبر اساس نشانه های ناصر خسرو ودیگران پیدا و عکسبرداری کرده ام که در رابطه با راه ماد آمده است و از کتاب، کتابخانه وفیش برداری بسنده نکرده ام بلکه آنها را با آثار تطبیق داده و منتج به نتیجه شده ام. 5- اهمیت مناطق میان میداود عبارتند از، الف- [ از ديدگاه جامعه شناسي نمي توان تصور كرد كه دوپايتخت ايلام نوين سه كه تا آخرين روز هاي حيات سياسي ايلام معروف ومشهور بودند.يعني مدكتو(پتك)و هيدالي (محدودۀ نزديك به ارگان) در زمان حاكميت هخامنشيان خالي از سكنه بوده واز رونق افتاده اند. ونسبت به تقسيمات سياسي ايلام وسلوكي غافل بود چرا كه اگر محققين به اين مهم توجه كرده باشند حاكمان اياپيرمرز هيدالي تاشوش دست نشانده ايلام بود. ب، باسقوط هخامنشيان وتشكيل دولت سلوكيان اگر چه مردم آليمائي حامي آنتيوخوس بودند اما در زمان آنتيوخوس سوم مستقل شدند وبا پايتختي سلوكه (سولك)به حيات سياسي خود ادامه دادند. ج- از نظر جغرافيايي سه قوم ونژاد در سه موقعيت جغرافيايي شما ل شوش تا در بند پارس در زمان سلوكيان ساكن بودند كسه ايها در شمال شوش ومرز بابل منطبق باايلام امروزي بودند اوكسيانها در شرق رود كرخه وبيشتر به سمت كارون تا حدود باغملك وشايد تپه هاي ميان ميداود وباغملك بودند. آليمائي ها از ميداود تا مارون و به مركزيت سلوكه ساکن بوده اند كه در شرايط اقتدار حتي شوش را تصرف كرده وسكه زده اند.] 6- تجزیه وتحلیل و اهمیت دربند پارس وچگونگی تصرف آن بوسیلۀاسکندرمقدونی، 1- اسكندر صبح روز پنجم به دربند وارد مي شود دربندي كه از نقطۀ ورودي تا نقطۀ خروجي حدود شش كيلومتر مي باشد و در ميان صخره هاي دوكوه خائيز وبديل قرار گرفته است. در ابتداي تنگه وبرآمدگيهاي دوكوه خائيز وبديل دوقلعه مشرف بر ورودي تنگه كه احتمالاً داراي درب بود، هنوز خود نمايي مي كنند و آثارشان هر محققي را به تفكر وا میدارد. 2- شهرهاي دامنۀ دو كوه بديل وخانيز، و شرايط مساعد و مناسب بالاي دوكوه براي استقرار مردم شهر ها به آنجا و مصون ماندن از غارت وكشتار است كه در دوران قد يم كاملاً رعايت مي شد و در بالاي دوكوه دره ها و دليها يی وجود داشت تا خود و احشامشان را از ديد وخطر دشمن محفوظ دارند و بيش از صد هكتارزمين در بالاي هریک بوده که در ادوار مختلف زير كشت ديم انگور وانجير بوده وهنوز آثار آبخيز داري آن مشخص است بویژه خائیز با بيش از دوازده تنگه وچشمه وغارهايي به عمق چهارصد مترمي رسد و مي توان در هرتنگه ايلي را جا ي داد. درقسمت خروجي تنگ كه اكنون محل احداث سدمي باشد ودربالاي آن دوقلعه يكي در كوه خائيز ويكي در كوه بديل ومسلط بر اين نقطه از تنگه وجوداشت وآثارشان هنوز موجود وبه نام قلعه دختر( خائيز) وشاه فيروز موجود مي باشند ودر صورت توانايي عبور از اين نقطه وارد بر منطقۀ پشت تنگ تكاب مي شدند كه قبل از ايجاد سد روستا وپاسگاه تنگ تكاب بود واز همه طرف جز مسير رود محدود ومحصور به كوههاي گچي وصعب العبور بود. دربالاي اين منطقه ودر دو طرف رودخانه دوقلۀ خداآفرين بود كه قلعه هاي گنبد (گچ، جص)متعلق به دورۀ هخامنشي ودر سمت چپ و در ميان كوه بديل و رودخانه قلعه برزيون شبيه جص و مسلط بر منطقه بود و در صورت عبور نيروها از تنگه در اين قسمت نيز گرفتار مي شدند مسيري كه استاكلر از بهبهان تا قلعه جص را دوازده ساعت پيموده است. احتمالاً زماني كه نيروهاي اسكندر به دروازه رسيدند نيروهاي آريوبرزن با دستورات قبلي ممانعت به عمل نياوردند و زماني كه جلوداران به نقطۀ تنگ خروجي محل امروزي سد رسيدند به دستور فرماندهان و با هما هنگي و اصل غافل گيري، با غلطاندن سنگ و ديگر وسايل جنگي به آنها حمله كرده اند. مردم مستقر در بالاي كوههاي خائيز و بديل به راهنمايي نظاميان طول بيش از شش كيلومتري ورودي تا خروجي را گرفته و با غطاندن و پرتاب سنگ وضعيت هول انگيزي را ايجاد كردند و باعث وحشت و شكست و عقب نشيني آنها شدند. 3- نزديك ترين راه به تخت جمشيد در حاشيۀ رود مارون تا سر چنار بود که باعبور از تنگ تکاب به منطقۀ پارسوماش (بلادشاپور)مي رسيد و با عبور از كوه پات، قلعه دختر،قلعه گل، از دو مسير من رگي و پر اشكفت و بید انجير وارد دم لوا ب مي شد و ازطریق زي زي، من تنگون، زنگوا ، سرچنار ،چنار، دم چنار، چيتو، صالحون عبور می کرد از كنار شهر كالوس به نعل اشكنان و تل خسروي مي رسید واز دو راه كاكون و يا اردكان به كامفيروز و رود كر رسيده به استخر وتخت جمشيد مي رفتند. 4- اسكندر بعد از شكست و عقب نشيني به مسافت يك فرسنگ (شش كيلومتر وشايد بيشتر چون تا جاي امن مسافت بيشتر ميشود غيبگوي خودرا خواست واز او سؤال كرد كه جواب قانع كننده نشنيد. اسكندر مطلعين را خواست واز آنها در موردراه عبور از منطقه پرسيد آنها گفتند راهي است كه به ماد مي رود ويژگي تنگ تكاب كه هيچ يك از مناطق ديگر ندارند. لازم است بدانيم كه اين راه فقط در كنارۀ چپ تنگ تكاب مي گذرد. راهي كه در غرب تنگ تكاب واز شهر ارگان شروع مي شد وبا عبور از سولك، تنگ كپ، تنگ ايك واسپندون به ليرو مي رسيد واز شمشير بريده به كلوار، بارز ودر لردگان دوشاخه مي شد يكي از پلارد، آب ملخ و پادنا به كامفيروز، استخر وتخت جمشيد مي رسيد وديگري از لردگان واصفهان مي گذشت وبه همدان مي رسيد. اسكندر بعد از آگاهي از اين راه گفت نمي شود از كشته گان گذشت وسعي كرد از طريق اُسرا جوياي راه ديگري شود ودر ميان اسرا اسير ليكيا يي گفت فكر عبور از كوهستان وبه پارس رسيدن را از سر خود دور كنيد. اسكندر پرسيد تو خبر داري، وي گفت من اهل ليكيه مي باشم ودو باراسير شده ام يك باربوسيلۀ پارس ويكباربه وسيلۀ شما واز راه ميان بر خبر داد.لازم است متوجه اين حقيقت شويم كه اسير ليكيايي از مردم ليكك نام به جامانده از منطقۀ وابسته به معبد سالوليكي ايلاميان وتنگ سولك (سروك)بوده است كه اكثراً آن را با ليكيه اشتباه گرفته اند. 5- راه ميان بر، در شرق دو دانگه و از طريق شمال غربي بالنگستان به سوي كفش كنان و قلعۀ برزيون بوده است. در این منطقه است كه مورخين اشاره کرده نوشته اند قراولان آريوبرزن در سمت راست يا بهتر گفت شرق آنان قرار داشتند دقيقاً اشاره به قلعه برزيون است واسكندر آمين تاس و... وگروهش را قرار داد ودستور پيداكردن چراگاه داده است درصورتي كه اسكندر موفق شود راه طولاني تري راپيموده پشت آريوبرزن قرار گيرد مي توانند از طريق گدار ناركون با عبور از رود آگراداتس ( مارون) راه را بر آريوبرزن بسته وپشت سرش قرار گرفته به اسكندر كمك كنند. اشتباهي كه مورخين باعث شده ونوشته اند كه آمين تاس از طريق جلگه ماموريت داشت پلي بر رود بندد لذا جا دارد توصيه كنم محققين وكارشناسان محترم بيشتر دقت كنند.تا باعث خلط مبحث نشود. ودر قسمت شمالي شهرك وليعصر در شرق كي كاوسي وگردنۀ ميان كي كاوسي وغرب وشمال غربي دژكوه حركت كرده است تا ضمن بستن تمامي راههاي گريز از پشت قلعه هاي پارسيان با تصرف مناطق مسكوني آريوبرزن را در محاصره كامل قرار دهد. در پایان روز اول درشب دوم در ارتفاعات میان کفش کنان تا یکی شدن اُروه به مارون اسكندر با مشكلات برف روبرو شده است كه خود در سال هشتاد وشش اين ناحيه تا قلعۀ شاه فيروز و برزيون را مورد بازديد قرار داده تصوير گرفته ام ودر مقالۀ در جستجوي نشانه ها آورده و چندين سال تعقيب كرده عكس گرفتم، این مسیر تاكوههاي بد يل وخائيز چندين روز سفيد پوش بودند. حتي زمستان كم باراني مثل سال 87 هم زمان با آخر سال ميلادي و اوايل سال جديد چندين روز كوههاي فوق پوشيده از برف بودند وتمامي منطقۀ لنده سفيد پوش شده بودكه در لنده باعث تعجب همگان شد. اسكندر بعد از عبور از گردنه وبه خاطر خستگي وگرسنگي نيروها دستور توقف واستراحت داده است ومنتظر تاريكي مانده تا از ديد ساكنان محدودۀ اروه تا لنده وايدنك مخفي بماند ودر نيمه شب با عبور از سرازيريهاي گردنۀ مشرف بر ايدنك ورود اُروه غربي ترين شاخۀ آگراداتس (مارون)ودره هاي آبي تا يكي شدن با مارون است كه بر اثر سختي دره ها وشاخه هاي درختان براثر باد به هم دچار ترس وحشت مي شود ولي روشني هوا آنان را از ترس ونا اميدي نجات دادوبا تصر ف مناطق پاقلعه وبي بي زليخايي و شايد دژكوه به سمت لير كوچك وبزرگ و سوق تا بوا، حرکت کرد وتمامي مناطق خر كيه تا فيلگاه را گرفته ومحاصره را كامل مي كند وتوصيف مورخين از حملات ايرانيان به يونانيها در همين مناطق بوده است. با اين محاصره مل آگر وكراتر از طريق تنگه حمله را آغاز كردند. آريوبرزن وقتي متوجه شد كه در محاصره قرار گرفته است سعي داشت از كنارۀ رودخانه عبور كند كه با سپاه آمين تاس كه قبلا در محدودۀ كفش كنان قرار گرفته ازطريق گدار ناركون پيش روي كرده بودند با آريوبرزن روبروشدندكه با شكست آنان توانست راه را باز كرده در مسير راه تخت جمشيد با جنگ وگريز مانع از حركت اسكندر شود كه طي جنگ وگريز كشته شد ونام نيكي از خود به جاگذاشت. 6- اگر بخواهيم بد بينانه به تاريخ نگاه كنيم واسناد ومدارك يوناني را قبول نكنيم بايد بگويم اسكندر شكست خورد و به شوش باز گشت و به همين خاطر در شوش دستور داد فرماندهان با دختران ايراني ازدواج كنند اما تاب شكست را نياورد و در بابل همۀ فرماندهان يوناني راكشت. اما درصورتي كه دچار اين توهم نشويم و به اسناد تاريخي يونانيها استنادكنيم با كشته شدن آريوبرزن اسكندر ديگر عجله اي در رسيدن به تخت جمشيد نمي بيند و دستور مي دهد كه با آرامش حركت كنند. كه نامۀ خزانه دار تخت جمشيد مي رسد. شايد زماني كه اسكندر به محدودۀ تل خسروي (بازرنگ )رسيده است. قراين، شواهد و برداشت نادرست مورخين اسكندر از مسير باعث شده است تا براثر عبور ازمسير رود مارون، لوا ، زي زي ، چنار، صالحون و تل خسروي نتوانند تشخيص دهند كه رود بشار به مارون مي ريزد يا به جايي ديگر و احساس كنند كه بعداز طي مسافتي كوهها را دور زده مارون را تشكيل داده است كه در توصيف رود آگراداتس(مارون)وكر از پارس بالا و پايين كه از كوههاي پاراتاكته سرچشمه مي گيرند كنيتوس كورسيوس بهترين توصيف راآورده است. 7- وقايع نگاران محلي و شهرستانهاي همجوار با توجه به دلايل مطرح شده نمي توانند ديگر بر پايۀ احساسات بر يقۀ سنگر، تنگ بل حيات، تنگ گجستان، تنگ تامرادي، تنگاري، تنگ راک و بیرزا تكيه داشته باشند. زيرايقۀ سنگر كه اصلاً تناسبي با تنگه ندارد و مدافعين آن خود در تشريح حملات اسكندر سراز تنگهای گجستان و تامرادي در آورده و متوجه مطالب مورخين نشده اند. تنگ بل حيات از محالات مي باشد و تنگهاي تامرادي و گجستان را دسته اي عنوان مي كنند كه مي خواهند حوادث بزرگ را با حوادث منطقه اي سالهای1309و1342تطبيق دهند. در مقايسه با دو تنگۀ استراتژيكي و مهم بيرزا و راك با يقۀ سنگر، بل حيات، گجستان، تامرادي و تنگاري مي توان گفت كه اين دو حد اقل امتياز طول تنگه را دارند. زیرا طول دو تنگه بين سه تا چهار كيلومتر است. اما دیگر شرایط وامتیازاتی را که تنگ تکاب دار ندارند. 8- براساس نوشته هاي همۀ مورخين تاكيد اسكندر به مل آگر وكراتر در روشن كردن آتش و احتمالاً هلهله و جابجايي نيروها فريب آريوبرزن بوده است با اين هدف كه در اغفال آريوبرزن پشت سر سپاه او قرار گيرد و او را در محاصرۀ كامل بگيرد شيوه اي كه همۀ سپاهيان در شرايط سخت به كار برده اند و تاريخ گواه موارد متعدد مي باشد و اگر با دقت چگونگی حملۀ اسکندر به دربند توجه شود متوجه حقایق زیادی می شویم که عبارتند از: - برگشت به جلگه در واقع با هیدالی(ارگان یا ارجان)تا حدود دو دانگه بوده است. 9- راهنما یان راه بی خطر از ماد به پارس را به او نشان دادند که همان راه ارجان (هیدالی)مسیرناصر خسرو قبادیانی است.که از طریق شمشیر بریده ، بارز، لردگان ، اصفهان به همدان می رسید. 10- امتناع اسیر لیکیایی وحتی ابراز اینکه افراد مسلح نمی توانند از آن عبور کنند بخاطراحساس ملی در عدم خیانت بوده است. اما با چه شیوه ای او را مجبور کرده اند معلوم است که با یک اسیر برای کسب اطلاعات چه می کنند. 11 - کوره راه مورد نظر راهی است که از شرق دو دانگه علیا(قنبری) وارد ارتفاعات کوه بدیل شده در شمال قلعه برزیون اسکندر به قلعه کوه بدیل و در محدوده کفش کنان (شهرک ولیعصر) رسیده است 12- راه سمت راست آنجا که به اردوی آریوبرزن می رسید از تشان به گدار نارکون بود 13- در همین قسمت اسکندر فیلو تاس وسینوس را با آمین تاس و پولی پرخین و عده ای از پیاده نظام سبک اسلحه گماشت و دستور پیدا کردن چرا گاه داد. 14- اسکندر با اسلحه دارها و دسته ای که آژما نام داشت راهی در پیش گر فت که سخت تر بود که اشاره ای است به راه دورتر در مسیر تنگ بجک به گردنه و منطقه مشرف به لنده رسیده و رفع خستگی وگرسنگی کردند. گردنه میان کی کاوسی و به سمت دره های اُرآتیس(اُروه) غربی ترین شاخه مارون که در شمال دژکوه به مارون می ریزد بوده است و به همین خاطر خیلی از مورخین مارون را اُراتیس نامیده اند در این قسمت است که برف وجود داشته است. 15- سرازیر شدن سپاه از گردنه و جایی که سراشیبی خرد خردکم می شد و به دره عمیق اُروه(اُراتیس) و مارون(اگراداد) رسیدند که سیلها بوسیله دو شاخه رودخانه و دره های دیگر آبی زیاد جمع کرده بود و برگ درختان و خش خش ترسناکشان باعث ترس اسکندر شده بود دره های اُروه و مارون می باشندکه توجه انسان را به درختان کنار بزرگ و رملک و بلوط این منطقه می اندازد. بعد از گذشت دوهزار وسیصد وده سال وتخریب آدمیان هنوز شاهد آنها می باشیم که در دل شب زمستان ترس و وحشت را بیشتر می کند. 16- ولی مقدونیها دره را دور زده به ارتفاعات رسیدند وشاید با تصر ف منطقۀ دژکوه به سوی بوا و فهلیان (فیلگه )آمده و پشت سپاه آریو برزن قرار گرفتند. در هر صورت چه از طریق پل بی زلیخایی و چه از طریق سوق یا قلعه دژ رفته باشند. تمامی مسیر های شرقی رود را تا فیلگه با مدافعین و ساکنان که دوش به دوش مردم می جنگیدند به تصرف در آوردند و سپاهی که در ابتدای تنگه بود نیز از آنجا حرکت کرده از هر طرف پارسیها در محاصره قرار گر فتند. این مناطق منطبق با توصیف پیرنیا در چگونگی کشته شدن مقدونیها و نهایتاً پیروزی آنها می باشد وچون آریو برزن حساس ترین ومهمترین وحتی نزدیکترین قلعه های مشرف برتنگه مثل شیدکوه(کوشید) یا همان گچ(جص) دوران ساسانی واسلامی که کنیسه المجوس در کنارش بوده است، تحت رهبری خود داشت وقتی متوجه محاصره شد که قلعۀ برزیون در مقابل گچ نیز به تصرف دشمن درآمده بود وبه سپاه دشمن حمله کرد. 17- در این زمان بود که آریوبرزن با حمله به دشمن وکشتن آنها و دادن تلفات حلقه محاصره را شکست و از سپاه مقدونی گذشت باید پذیرفت که سپاه اسکندر از مسیر سوق بواه و منطقه نظامی دره بواه تا خیروکده آمده به سوی فیلگاه رفته اند و آریوبر زن از طریق حاشیه رود خانه محاصره را شکست تا از طریق جاده شاهی ساحل رود که تا لوا می رفت بگذر د که با گروه فیلوتاس که اسکندر قبلا در سمت چپ آریوبرزن گذاشته بود برخورد کرد از این گروه هم گذشته ودر یک جنگ وگریز کشته شده است. بعد ازکشته شدن آریو برزن اسکندر دیگر عجله ای در رسیدن به پارس را نداشت تا اینکه نامۀ خزانه دار شهر پارس(تخت جمشید) به او می رسد و اسکندر بخاطر اینکه شهر بوسیلۀ مردم غارت نشود با سرعت رود آراکس(کر) گشته وارد تخت جمشید شد. اسکندر بعد از کشته شدن آریوبرزن دیگر نیاز نداشت راه طولانی ممسنی را در پیش گیرد زیرا آنطور که قبلاً آمده است. مسافت زیادی از راه را در تعقیب وجنگ وگریز با آریو برزن طی کرده ودر مسیری قرار گرفته که یکی از راههای اصلی ومیان بر به پارس(تخت جمشید) بود بنا براین از طریق جاده های هیدالی (ارجان) به تخت جمشید و به موازات رودخانه با چرا گاههای مناسب با گذر از ارتفاعات یاسوج به رود آراکس (کر-کامفیروز )رسیده تخت جمشید را تصرف کردند. مسئله ای که توضیح کینتوس کورتیوس آن را تأیید می کند. بنا به گفته او« این فضا شامل رشته ارتفاعات صعب الحصولی بوده است که سربالایی های آن را جنگل فرا گرفته و قلل آن پوشیده از برف است. [از کوه پات تا یاسوج] و نشیبهای خاوریش به دره های تنگ و عمیق منتهی می شده است تصویر کاملاً مناسبی برای ارتفاعات اردکان که حوزۀ تاب و کام فیروز میان بهبهان و تخت جمشید را از هم جدا می کند.» نتیجه گیری: با بررسی منابع تاریخی نزدیک به زمان حملۀ اسکندر ویا منابعی که محققینی چون پیر بریان نوشته اند به این نتیجه می رسیم که در ذهن و فکر اسکندر مرکز اقتدار هخامنشیان شهر پارس (تخت جمشید) شهری که برای اسکندر مهمتر از بابل، شوش و همدان بوده است و احساس می کرد تا زمانی که شهر پارس تصرف نشده است نمی تواند به عنوان یک کشور گشا ادعای پیروزی بر پارسها را داشته باشد و از طرفی تحریک مردم یونان بعد از تصرف سرزمینشان در حمله به ایران تصرف شهر پارس واحتمالاً آتش زدن آن به تلافی آتن بوده است. بنا براین وی بعد از فتح شوش و اخباری که از پارس می رسید تصمیم به تصرف آنجا گرفت و طبیعی است که مناسبترین و نزدیک ترین راه برای حمله به شهر پارس و تصرف آن از دامنه های زاگرس و حد واسط این کوه و خلیج پارس بوده است و بخوبی در مدت توقف در شوش اطلاعات مختلف در رابطه با رودخانه ها، گردنه ها و دربندهای میان شوش تا شهر پارس را کسب کرده بود و در این مسیر گاهی مغرورانه و با سرعت کمتر حرکت می کند.(از شوش تا اوکسیان)، اما مقاومت ماداتس حاکم اوکسیان و مردم کوهستان اوکسیان وی را بر آن داشت تا با احتیاط بیشتر به سوی شهر پارس حرکت کند و در این مسیر سپاه خود را به دو قسمت کرده و خود از راه میان بر و کوهستانی حرکت کرد تا موانع دفاعی در قلاع دامنه های کوههای از اوکسیان تا شهر پارس را از بین ببرد که در این مسیر و مرز شوشان و پارس با یکی از مقاوم ترین و غیر قابل سازش ترین سرداران ایرانی یعنی آریو برزن روبرو می شود بخوبی روشن است که توقف یک روزه را به دیپلماسی با آریو برزن سپری کرده است. اما با یأس از نتیجۀ این دیپلماسی تصمیم به حمله گرفته می شود. صبح روز پنجم طبق معمول عملیات شبانه در هر لشکر کشی و با خبر از این خطر که در صورت بی توجهی به این سردار نامدار با خطر حملات خطر ناک او از پهلو و از بین رفتن سپاهش خواهد شد. به همین خاطر به در بند حمله می کند و منجر به شکست و عقب نشینی شده می شود. اسکندر با شرمگین از شکست از یکطرف واجساد مانده سرداران وسربازانش در درون تنگه از طرف دیگر به فکر چاره می افتد و به کمک مطلعین از راه اصلی به سوی همدان آشنا شده ولی با احساس از رهایی اجساد سربازان که بدور از جوانمردی است و شاید جرأت و جسارت ایرانیها باعث حوادث بد تری خواهد شد به کمک چوپان لیککی از راه میان بر موفق به محاصرۀ قلاع نیروهای آریو برزن شده با غافلگیری قلعه ها ومناطق کمین نیروهای ایران موفق به محاصره وغافلگیری خود آریوبرزن شده که باوجود مقاومت وشکست صفوف دشمن اما در عملیات جنگ وگریز شکست وکشته می شود و با خیانت یک چوپان از یکسو و حاکم پارس و خزانه دار کاخ شاهی از سوی دیگر اسکندربعد از کشته شدن این سردار بزرگ با رسیدن نامۀ خزانه دار به او بسرعت راهی شهر پارس شده آن را تصرف می کند.

No comments:

Post a Comment