web 2.0

Monday, November 8, 2010

. اقدامات حاکمان قاجاری در ا ستان کوه گیلویه با توجه به اشعار سعدی

در مقا له مورخه 16و23مرداد ماه 87علل وعوامل جنگ تنگ تا مرادی و سیا ستهای سلسله قا جاریه متا ثر از سیا ستهای ا نگلیس نام برده شد و خوا نندگان در بطن علل وریشه های آن قرار گرفتند.
در این مقا له سعی شده ا ست ا عمال آنها با ا شعار سعدی شیرین سخن در صیرت پا د شا ها ن آورده شود تا هم عمق بی توجهی حکومت به اعمال حاکمان در ظلم به مردم مشخص شود و هم تذکر ی با شد به ما، در گرفتن در س از گذشته، سعدی در را بطه با دلواپسی پادشا هان به د نیا آورده است:. یکی از ملوک خراسان محمود سبکتکین را به خواب دید که جمله وجود او ریخته بود وخاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشمخانه همی گردید و نظر می کرد . سایر حکما از تاویل این فرو ما ند ند مگر درویشی که بجای آورد وگفت : هنوز نگران است که ملکش با دگران است ،
بس نا مور به زیر زمین دفن کرده ا ند کز هستیش به روی زمین براو نشان نماند
وان پیر لاشه را که سپردند زیر گل خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زنده است نام فرخ نوشین روان به خیر گر چه بسی گذشت که نوشین روان نماند
خیری کن ای فلان وغنیمت شمار عمر زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند
و عدم توجه حاکمان به نیازهای جامعه در شرایط خاص زمانی که معمولا باتوسل به قدرت وحفظ حاکمیت وگرفتن مالیات بدون توجه به توانایی مردم از آنها مي گرفتندکه بعضا منجر به شکنجه وحتی بردن دختران در عوض ما لیات مي شد وموجب فرار مردم ازفشارهای آنان و چپاول ایلات را در بر داشت . وسعدی آورده است :
کس نیاید به زیر سایه بوم ورهمای از جهان شود معدوم
مولا علی (ع )چه زیبا فرموده است : به جان خود سوگند یاد می کنم که درنبرد با کسا نی که با حق مخالفت می نمایند وبه تاریکی های گمراهی گام می نهند مدا هنه و مد ا ر ا نمی کنم و سستی نمی ورزم .
دورانی که خیا نت به نام دين و برپایه حسادت به شخصیتهایی بوده که حاکمان بی کفا یت به کمک یاران دنیا طلب وچاپلوس خود جهت رسیدن به قدرت ناپایدار دنیا کور کورا نه در تضعیف ونا بودی آنها تلاش میکرد ند که همان اقدامات باعث عقب ما ندن ایران از کا روان پیشرفت شد و سعدی گوید :
توا نم آنکه نیازارم ا ندرون کسی حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است
بمیر تا برهی ای حسود که این رنجی ست که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست
شوربختی حاکمان و مستبدان در ولایات وایالات وفشاربرسران ایلات که به سنت تبدیل شده بود وافراد ضعیف و ناتوان را با حکمی قدرت حقوقی میداد ند و با هر حربه ای برای و صول ما لیا ت وبه هر بها نه ای رقبای احتما لی خود را منزوی ویا زندانی ،تبعید، فراری، ونا بود می کردند وسعدی چه شیرین آورده است :
شوربختان به آرزو خواهند مقبلان را زوال نعمت وجاه
گر نبیند به روز شبپره چشم چشمه آفتاب راچه گناه
راست خواهی هزار چشم چنان کور بهتر که آفتاب سیاه
ظلم و جور حاکمان در شرایط زما نی و دست درازی به مال و جان مردم زیاد می گرديد و افراد بی کفایت و سفله به موقعیت بزرگ میرسید ند که برای نشان نوکری فشار را بیش از پیش می کردند . وسعدی آورده است :
پادشاهی کوروا دارد ستم بر زیرد ست دو ستدارش روزسختی دشمن زور آور است
با رعیت صلح کن واز جنگ خصم ایمن نشین زا نکه شا هنشاه عادل را رعیت لشکر است
در اینجا فرموده مولا علی (ع) را بایدتذکردادکه روزا نتقام مظلوم از ظالم برا ثرظلم ظالم بر مظلوم شدید تر وسخت تراست
وشاعر گوید:
زکاربسته میندیش ودل شکسته مدار که آب چشمه حیوان درون تاریکی است
منشین ترش در گردش ایام که صبر تلخست ولیکن بر شیرین دارد
حاکمان بی رحمی را برمردم می گما شتند .که بدون توجه به حقوق ا نسا نی مردم ویا توان آنها برآنها ستم میکردند وپادشاها ن که خود چنین می خواستند ستم منصوبان را نادیده و بعضا ارتقاع می دادند که شیوه همه ستمگران تاریخ بوده و هست وحاکما نی که رحم پیشه نمی کردند و خلق از اعمال آنها ایمن نبودند را سعدی چنین توسیف کرده است :
نکندجورپیشه سلطانی که نیایدزگرگ چوپا نی
پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند
ترس حاکمان ومنصو بین به پادشا هان ازیکطرف باعث فشار بررعیت جهت ما لیات میشد وازطرف دیگر خطری بود برای پادشا ،زیراچنین کسانی با ا ندک لغزشی در حاکمیت سراسری به طرف کسی می روند که قدرت دارند آن چنان که تاریخ پرازاین چهره های دنیاپرست وفرصت طلب است . که معمولا جبون ومتملق می باشند .
سعدی آورده است : هرمز راگفتندوزیران پدررا چه خطا دیدی که بند فرمودی ؟گفت : خطایی معلوم نکردم ،و لیکن دیدم که مها بت من در دل ایشان بی کران است و برعهد من ا عتمادکلی ندارند ترسیدم ازبیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنندپس قول حکماراکاربسته ام که گفته اند :
ازآن کزتوترسد بترس ای حکیم وگربا چنو صد برآیی به جنگ
ازآن مار برپای را عی زند که ترسد سرش را بکو بد به سنگ
نبینی که چون گربه عا جزشود برآرد به چنگا ل چرم پلنگ
حاکمان زورپیشه بی کفایت که به چیزی جز سلطه استبدادی برمردم وا ستثمار آن ها نمی ا ندیشید ند و همه تلاش خود را در آن صرف می کرد ند تا جا ا ندازند، که شاه سا یه خدا ا ست و مردم با ید سایه خدارا گرامی داشته واز هر کاری برای رضای شاه دریغ نورزند. عا ملی که بیش از پیش با عث ظلم به مردم و ا ستثمار وا ستحمار آنان میگردید و مضاف برآن با ایجاد ا ختلاف میان مردم ورو سای قبا یل ظلم را دو چندان میکرد ند و قطعا توده ملت ستمدیده خواهان نا بودی آنها می شد ند و برای نیستی آنها دعا می کرد ند آنچنان که درویشی مستجاب ا لد عوه در حق حجاج یوسف گفت: خداجا نش را بستا ندوسعدی آورده است :
ای زبردست زیر دست آزار گرم تاکی بما نداین بازار
به چه کار آیدت جها نداری مرد نت به که مردم آزاری
طبیعی است که خواب نیم روز پاد شاه ستمگر برای مردم ستم کشیده غنیمت است وسعدی گوید:
ظا لمی را خفته دیدم نیم روز گفتم این فتنه ا ست خوا بش برده به
وآ نکه خوا بش بهتر از بیداری است آن چنان بد زندگا نی مرده به
حاکمیت چنین پادشا هان و منصوبین بی کفایتشان مثل آب شوری ا ست به جای رود خا نه های خرو شان وشیرین وگوارا که سعدی چه زیبا آورده است :
کس نبیند که تشنه گان حجاز بسرآب شورگرد آیند
هرکجا چشمه ای بود شیرین مرد م و مرغ و مور گرد آیند
و قتی مردم خدمت و صلابتی از آنها نمی دید ند ، که جز با دروغ برای تسلیم مردم به هررسوایی به اختلاف در میان سران ایلات دست می زدند ودررسیدن به رضایت پاد شاه توجهی به رضایت خا لق و مخلوق ندا شتند واز گذ شته نعبرت نمی گرفتند سعدی آورده است:
راستی موجب رضای خدا ست کس ندید م که گم شد از ره راست
وقتی حرامی و سلطان و دزدوپا سبان،فا سق وغماز،رو سپی و محتسب، به جای ترس از هم یکی شوند و هد فشان در ا ستثمار مردم یکی با شد. دیگر حقوق ا نسا نها معنی نخواهد داشت و جایگاه سخن حکیما نه سعدی :که چارکس از چارکس به جان برنجند . حرامی از سلطان ، ودزد از پا سبان ، وفا سق ازغماز ، و رو سپی از محتسب ،دیگر در جامعه وحاکمیت برای برقراری امنیت اخلاقی ، اقتصادی، فرهنگی و ا جتما عی ا میدی وجود نخواهد داشت و درچنین جامعه ای راه سعادت بسته وراه شقاوت و نا هنجاریهای ا جتماعی و اخلاقی و ظلم و ستم به مردم و منا فع ملی بازگذاشته است . و سعدی آورده است :
مکن فراخ روی در عمل اگرخواهی که وقت رفع توباشد مجال دشمن تنگ
توپاک باش و مدارازکس ای برادر باک زنند جا مه نا پاک گازران برسنگ
آنان که تحمل حقوق دیگران را ندا شتند و ظلم و خیا نت پیشه کرد ند از درخت بی بر و حجاج ستمگر بد ترند و ا عما ل حاکمان در ا دوار بعد از او به ویژه درزمان منصوبان توجیه گر بی کفایت که جزخیا نت به حقوق انسا نی مردم ندا شتند و نوکری و حلقه به گوشی را با ظلم به مردم حفظ کردند زبان زد عام و خاص مي شد ند و مصداق ا شعار سعدی ا ست که می گوید:
تورا تحمل ا مثال ما ببا یدکرد که هیچ کس نزند بردرخت بی برسنگ
قارون هلاک شد که چهل خا نه گنج دا شت نوشین روان نمردکه نام نکو به جاگذاشت
قارون زاین برآمد و د نیا براو نما ند بازی رکیک بود که موشی شکارکرد
زیرا قارون با ستم و خدمت به زوردرسا یه آن وكمك تزوير، زر جمع کرده بود و نوشین روان به عدا لت و ایجاد اصلاحات مختلف در جامعه ما نع ظلم به رعیت شده بود . آنطور که درشکارگاه چون نیازبه نمک پیداکردند، غلامی رافرستاد ندتا از رو ستا نمک بگیرد توصیه کرد نمک به قیمت بستان زیرا جورکم کم با عث خرا بی ده گردد و ظلم ا ندک به غایت رسد. وسعدی آورده است :
اگر زبا غ رعیت ملک خورد سیبی برآورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریا نش هزارمرغ به سیخ
درفرهنگ ملی وتاریخ پا د شا ها ن عدا لت گستر ایرا نی توجه به امورات مردم زیاد آمده است .که یک نمونه آن نکا ت ارزشمند ا نوشیروان است که می گفت:"پادشاهی به سپاه ا ست و سپاه به مال و مال به خراج و خراج به آبادی و آبادی به عدل و عدا لت به ا صلاح عمال ا ست و ا صلاح عمال به درستکاری وزیران ا ست و سر همه این است که شاه ما لک نفس خویش با شد و آنرا تادیب کندکه ما لک و نه مملوک آن با شد. همچنین ا صلاح کاررعیت ازفزو نی سپاه در کار فیروزی موثرترا ست و عدا لت شاه ازحا صلخیزی سال سود مند تر ا ست و ایام خوشی چون چشم به هم زدن میگذ رد و ایا م غم هما نند ما هها ست.


می توان گفت که بزرگی و موفقیت ا نوشیروان درا صلاح امورمردم بخا طرا ستفاده و همفکری از بزرگا نی مثل بزرگمهروزیرکاردان او بود ند. آنطورکه روزی شاه ا نجمن کرد تا از آرا ء آنها بهره گیرد و گفت مرا به حکمتی رهبری کنیدکه هم برای من و هم برای رعیت سود مند با شد . بزرگمهرگفت : ای پادشاه من در دوازده مطلب خلاصه می کنم
1 – ترس از خدا درشهوت و رغبت و ترس و خشم و هوس می با ید در همه امور خدا نه خلق را منظور داشته باشی .
2 – راستی درگفتار،کردار و وفا به و عده و عهد و پیمان
3 – مشورت با علما درحا دثا ت امور
4 – احترام علما و اشراف ومرزداران و سرداران و د بیران و بندگان هریک به قدرمرا تبشان
5- مرا قبت قضا ت وتفتیش کارعمال به ا قتضای عدالت و پاداش درستکار و کیفربدکار
6- مرا قبت زندا نیان که روزها درکارشان بنگری و ازوضع بدکار مطمئن شوی و بی گناه رارهاکنی .
7- مرا قبت ازرا هها و بازارها و نرخها و داد و ستد ها 8-حسن تا دیب رعایای مجرم وا جرای مجازات ها
9- فراهم آوردن سلاح و لوازم جنگ 10- احترام فرزندان وکسان وخویشاو ندان و تامل درمصالح آنها
11- گما شتن مراقبان به دربندها تا حوادث بیم ا نگیزراپیش بینی کنند و پیش از وقوع علاج آن توان کرد.
12- مرا قبت وزیران و بندگان وتعویض آنهاکه نادرست یا ناتوا نند ." ا نوشیروان دستورداد به طلا نوشتندوعمل کردند
همین فرامین رابا اعمال پادشا هان بعد ازحمله عرب تاپایان قاجاریه مقایسه باید کرد و دید که دراین دوران تعویضها نه براساس توان که برمبنای حلقه بگوشی و نوکری است و عامل بد بختی مملکت بوده است .
ادیان الهی و به ویژه دین اسلام برپایه عدالت و قسط و امر به معروف و نهی ازمنکرآمده است و ائمه هدا به همین خاطربه مبارزه اقدام کردندو به شهادت رسید ند
مملکتی که حاکمان تمام توان خود را برای فشار بر مردم بدون خدمت به آن ها به کار می بستند تا خزا نه دولت و جیب خود راپرکرده وموجب سفرهای پر هزینه برمناطق وکشورهای خارجی شوند ودر آمد نا شی ازفروش نفت نیز هزینه سفرهاو خوشگذرانیها می شد .مصداق این شعراست که :
ا بلهی کوروزروشن شمع کافوری نهد زود بینی کش به شب روغن نبا شد در چراغ
آن وقت است که برای جبران کمبود، ظلم و جور را برملت افزایش داده و به ا نواع ستم به ملت دست می ا ندازند که این افزایش ستم موجبات شکاف غنی و فقیر را بیشتر میکرد و اقلیت ده در صدی و وابسته فامیلی به هم ازناف به پا ئین باکشاندن عده ای جیره خوار واستثمار توده بی خبرفریاد زننده بیچاره که خود عامل استحمارخود بودندرا به میدان آورده وگوششان بد هکارجواب دادن به دل دردمندان نبود و غافل بودند از اینکه دعای خلق دمار از روزگارشان درمی آورد .
سعدی آورده است :
آتش سوزان نکند با سپند آن چه کند دود دل درد مند

مولا علی (ع) می فرما ید خداوند دنیا را برای دوستان خود گوارا و بدون آلودگی و ناراحتی قرار نداد، اما برای دشمنان خویش آنچه ازآن خواستند دریغ نکرد . اینجا ا ست که بایدیادآوری کرد، قطعا روزی ستمدیدگان برسر شما می گذرندوخواهندگفت:
نه هرکه قوت وبازو منصبی دارد به سلطنت بخورد مال مردمان به گزاف
توان برحلق فرو بردن استخوان درشت ولی شکم بدرد چون بگیرد ا ندرناف
نما ند ستمکار بد روزگار بما ند براو لعنت پایدار

آری قصه حاکمان ستمگر به کمک دست نشاندگان و نوکران خود درمیان ایلات و طوایف قصه پادشاهی است که برای سلامتی خود فرزندی را ازپدرو مادر پیر و فقیر و نیازمند خرید تا با توجه به مشخصات مشا به و مورد نیاز سلامتی پادشاه اورا بکشد که در اوج غافلی شاه و نومیدی فرزند که معمولا درچنین شرایطی پدر ومادربرای فرزند به دعا می نشینند ولی پدر و مادر بی چاره که پول گرفته بودند و به پول بیش از فرزند توجه داشتند غافل شدند . درآن حا لت فرزند دم تیغ دست به سوی خدا بلند می کند و از اوکمک می خواهد. این حا لت را برای هزاران ا نسان که بر ا ثرظلم و ستم گرفتار بلا شده اند درنظر بگیرید. كه سعدی چه زیبا گوید:
پیش که برآورم زدستت فریاد هم پیش تو از دست توگرخواهم داد
مولا علی (ع)می فرماید: آگاه با شید و بدا نیدکه براستی گاهی تیراندازتیرمی اندازد اما تیراو به خطا می رود و نیزممکن است سخن ازراه منحرف گردد. اما سر انجام باطل و نادرست ازمیان می رود. و خداوند شنوا و بینا است (هوسمیعا بصیرا) واینها همه تجربه ای است برای عبرت گرفتن آن چنا نکه مولا علی (ع)می فرماید :عبرفی آثارما ضین قبلکم ، تا حاکمان دیگرظلم برخلق خداوحقوق خدا و انسانها روا ندارند و با اعمال دوگانه و ریا و دروغ باعث رسوائی خود نشوند ودل خوش نبا شند که باریا وفریب چون گرگ درلباس میش چند روزی در دنیای فانی ا لظاهر با پایما ل کردن حقوق دیگران بر اریکه قدرت تکیه زده و بافریبکاری خودرا سایه ومورد توجه باری تعالی معرفی می کنند و چون مار خوش خط و خال به جان مردم می افتند . که سعدی آورده است :
ماری تو که هرکه را ببینی بزنی یا بوم که هرکجانشینی بکنی
زورت ارپیش می رود باما باخ داوند غیب دان نرود
زورمندی مکن براهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود
حذرکن زدوددرونهای ریش که ریش درون عاقبت سر کند
بهم برمکن تاتوانی دلی که آهی جهانی بهم برکند
اگرکسا نی راه نیکی و خدمت به خلق ورضایت خالق راپیشه کنند و به دستورالهی عمل نمایند مردم به نیکی از آنها یاد می کنند. زیرا بر تاج کی خسرو نوشته بود :
چه سالهای فراوان وعمرهای دراز که خلق برسر ما برزمین بخواهدرفت
چنانکه دست به دست آمده است ملک به ما به دستهای دگر همچنین بخواهدرفت
و فردوسی آورده است :
فریدون فرخ فرشته نبود زمشک وزعنبر سرشته نبود
به داد ودهش برداین نیکویی تودادودهش کن فریدون تویی
فريدون زكاري كه كرد ايزدي نخستين جهان را بشست از بدي
يكي بيشتر بند ضحاك بود كه بيدا دگر بود و ناپاك بود.
وديگر كه كين پدر باز خواست جهان ويژه بر خويشتن كرد راست
سه ديگر كه گيتي زنا بخردان بپا لود وبستد زدست بدان
جهانا چه بد مهر وبد گوهري كه خود پروراني وخود بشكري
نگه كن كجا آفريدون گرد كه از پير ضحاك شاهي ببرد
به بد در جهان پا نصد سال شاه بآخر شد وماند از و جايگاه
برفت وجهان ديگري را سپرد بجز حسرت از درد چيزي نبرد
چنينيم يكسر كه و مه همه تو خواهي شبان باش وخواهي رمه


امادیدیم که ظلم حاکمان برپایه اختلاف انداختن وحکومت کردن وبراساس ،تهدید ،تطمیع ،وزوروتزویرچنان برملت فشار آوردندکه ازظلم ضحاک وحجاج تاثیرآن درعقب ماندگی استان مابیش ازهمه بود .استانی که خاستگاه امپراطوری درخشان آزادیخواه هخامنشی وشاهد با لندگیهای بیشمار بود چنان شد که گویی قبل از ما کسی در آن ساکن نبوده است . باید گفت پیامد حاکمیت سفله ها ومتملقین حلقه بگوش ونوکران بی خرد وعوام استحمارشده چیزی جزآن نخواهدبود . وبدین طریق آخرت خود را برای دنیای دیگران باظلم به مردم وضایع کردن حقوق آنها تباه کردند . وسعدی چه زیبا آورده است :
دوران بقاچه باد صحرا بگذشت تلخی وخوشی وزشت وزیبا بگذ شت
پنداشت ستمگرکه جفابرماکرد درگردن او بما ند برما بگذشت
آری نوکران سرسپرده وحاکمان دست نشا نده که همه اقداماتشان برای قدرت ودنیا بود وهیچ مسولیتی در جهت رفاه ،اقتصادی ،اجتماعی ،اخلاقی ،عقیدتی وفکری فرهنگی درقبال مردم نداشتند . ونشان دادند که گرگ در لباس میشند را ، سعدی چه زیبا آورده است :
دربرابرچوگوسفندسلیم درقفاهمچوگرگ مردم خوار
دنیارافرصت دانستند ومردم راکاروانی فرض کردندکه دزدا نه به آن هاحمله می کردند وا موا لشان را می ربود ند و عجباکه یک بار به خود نیامدندتا بپرسند قیام امام حسین (ع)برای چه وعلیه که بود .وسعدی چه زیبا آورده است:
چوپیروزشددزدتیره روان چه غم دارد ازگریه کاروان
عدم توجه دزد به سخنان حکیما نه در زمان صرقت اموال موجب توجه کاروان به جواب لقمان مي شود که ازاوخواستندتا آنهاراموعظه کندشاید پنداودرآنها اثرداشته با شد. و سعدی چه شیرین دارد :
با سیه دل چه سودگفتن وعظ نرود میخ آهنی درسنگ
دیدیم که این چنین حاکمیت هایی برمردم هما نند ،را هزنان بودند ونه تنها توجهی به پند و ا ندرز نمی کردند. که خود توجیه گر تضیع وغارت حقوق ا نسا نها بود ند وآن را عنایت خدا میدا نستند . ان الله هم الغافلون و ان الله هم ا لظالمون دم از فرامین خداورسول می زدندوخود را ظل الله معرفی می کردند وهر گونه اعمال خلاف دین وارزشهای دینی وانسا نی وملی را نادیده میگرفتند وا نسا نهارا به خاری زندان تبعید وکور می کردند ویا به کلی حیات را از آنها می گرفتند . ویامجبور به ترک دیارشان میکردند . این بود حاکمیت ظل ا لهی ها ،وسعدی آورده است :
به عذر توبه توان رستن از عذاب خدای ولیک می نتوان اززبان مردم رست
آوازخوش ازکام ودهان ولب شیرین گرنغمه کندو رنکند دل بفریبد،
ورپرده عشاق خراسان وحجازاست ازحنجره مطرب مکروح نزیبد
بنابراین خیا نت به حقوق مردم وظلم پیشه کردن برای رضای" شاه" سایه خدا با هررنگ وا نگ حاکمیت مصداق تزویروریامی باشد . وشاعرگوید :
زاهد که درم گرفت ودینار زاهدتر ازاو یکی به دست آر
آنهایی که صاحب دل می با شند نان می گیرند چون به کنج عبادت مشغولند نه مثل ریاکاران و متظاهران برای رسیدن به دنیا خودرا به عبادت زده ا ند ودراین راه باریاو تظا هر هر حقی را ضایع میکنند تا به دنیا و نان برسند و آن را عنایت خدا میدا نستند . وسعدی چه زیبا آورده است :
نان رابرای کنج عبادت گرفته اند صا حبدلان نه کنج عبادت برای نا ن
زیرا آن چنان که وزیرمعزول به گروه درویشان در آمدوبرکت صحبت ایشان دراوسرایت کردودرآن جمعیت براثرتمرکزفکرواندیشیدن حقیقت یافت وزما نیکه ملک براودل خوش کرد.براوخدمت کردن را وظیفه نمودوقبول نکردوگفت معزولی به نزدخردمندان بهترکه مشغولی :
آنان که به کنج عافیت بنشستند دندان سگ ودهان مردم بستند
کاغذبدریدندوقلم بشکستند وازدست زبان حرف گیران رستند
ملک گفت هرآینه ماراخردمند خرده گیربایدکه تدبیرمملکت رابشاید.گفت ای ملک نشان خردمندی کافی جز آن نیست که به چنین کارهاتن ندهد .
همای برهمه مرغان از آن شرف دارد که استخوان خوردوجا نورنیازارد
اعمال دست نشاندگان ومتملقان مثل رفتار سیه گوش به دور سفره شیراست تاازفضله صیدش خورد وازشردشمنان درپناه اوزندگی کند ولی توام باتملق وچاپلوسی تااز خشم اودرامان باشد. زیراسعدی چه زیبا آورده است:
اگرصدسال گبرآتش فروزد اگریک دم دراوافتدبسوزد
پس باید ازرنگ به رنگی پادشاهان برحذربودکه وقتی به سلامی برنجند ودیگروقت به دشنامی خلعت دهند واینجا است که فرق است میان ندیمان ومتملقان فرصت طلب باحکیمان، وسعدی آورده است:
توبرسرقدرخویشتن باش ووقار بازی وظرافت به ندیمان بگذار
آری درجامعه ای که ریا ودروغ وتظاهرو ،زر ،و ،زور، وظل الهی برای قتل وغارت وچپاول وتضیع حقوق انسانها است . واختلاف انداختن عامل ورمز موفقیت چند روزه دنیای بی وفا وعروس هزار شوهر است .حکیمان جایی ندارند . وندیمان ومتملقان وچاپلوسان واوباشان بی مخ دنیادوست وفرصت طلب محبوب ترین می باشند .وحاکمان خودفریب زمانی به خود می آیند که خود ومیهن رافداکرده اند وخواری وفقر وبدبختی برای ملت به ارمغان آورده اند وننگ ا بدی برای خود به جا گذاشته اند .چه انسانها در حالی گرسنه ازبین رفته اند که سرمایه های ملی آنها نه مردم کشور خود که مردم دیگر کشورهارا تغذیه می کرد.وسعدی چه جالب آورده است . :
بس گرسنه خفت وکس ندانست که کیست بس جان به لب آمد که براوکس نگریست
مبارزه علیه چنین حاکمان ستمگری برای نجات ملت ومردم وبه یادگرسنه گان بودن همانند منافع زیاددردریامی باشدوخطراتی که به دنبال دارد.وسعدی گوید:
به دریادرمنافع بیشمار است وگرخواهی سلامت ،برکناراست
فرصت طلبان سودجوی دنیاطلب وبادمجان دور بشقاب چین متملق که همیشه نور چشمان حاکمان ستمگرند .درزمانشان میخورند وبعد از آن برای تملق حاکمان جدید از آنها بدمی گویند که خود وتاریخ شاهد صدها نمونه زنده آن بوده ایم . وبی شک به شعر سعدی درزیر می مانند:
دوست مشمارآن که درنعمت زند لاف یاری وبرادرخواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست درپریشان حالی ودرماندگی
دفاع ازحقوق انسانهادر چنین دوره ای انگشت درسوراخ کژدم (عقرب)کردن است. وپندحکیمان نیز درحاکمیت استبدادملبس به ریا وتظاهرنه تنها بی اثر که بسیارپرخطر است.وسعدی چه خوب گوید:
بدانستی که بینی بندبرپای چودرگوشت نیامدپندمردم
دگرره چون نداری طاقت نیش مکن انگشت در سوراخ کژدم
در میر ووزیر وسلطان را بی وسیلت مگردپیرامن
سگ ودربان چویافتندغریب این گریبانش گیردوآن دامن
وقتی عالمان ومنورالفکران وصاحبان اندیشه وخردواصلاح طلبانی چون عباس میرزاو میرزا ابوالقاسم فراهانی ومیرزاحسین خان سپهسالار ،وامیرکبیروسیدجمال الدین اسدآبادی وسید جمال واعظ اصفهانی وده هااصلاح طلب دیگر ازایران تانجف به قتل رسیدند وافراد ضعیف متملق ویاوابسته وطرف دار این وزیر یا آن دیگری صاحب منصب وبزرگ شدند .و افرادبی کفایت وبی سیاست پرچم دار امورشدند.به مانند صیادضعیف وماهی قوی در دام افتاده است ،که طاقت حفظ اورانداشت وماهی براوغالب آمدودام ازدستش درربودوبرفت ودیدیم که چه قسمت هایی از ایران جدا گردید که افسوس وآه دیگرفایده ندارد تاابدگرفتارلعنت شده اند.
شدغلامی که آب جوی آرد جوی آب آمدوغلام ببرد
دام هر بار ماهی آوردی ماهی این باررفت ودام ببرد
آن جااست که به این نتیجه می رسیم که سفله ها جز خسارت ونفرین آیندگان رابه دنبال نخواهند داشت آن چنانکه شاعر گفته است :
شودبنده بی هنر(پدر)شهریار نژاد وبزرگی نیایدبکار
زروئیدن خارسردیواردانستم که ناکس کس نمی گردد ازاین بالانشینی ها
حاکمان ستمگر قدرت طلب مست به دنیا باتجاهل به غفلت ولی به خاطر حفظ قدرت همه چیز رانادیده می گیرند. ولی ناگهان بابرگشت روزگارخوشی ورسیدن دوران ضعف ازجایی ضربه می خورندکه تصور آنرا نمیکردند. آن چنانکه سعدی آورده است :
دست وپابریده ای هزارپایی کشت. صاحبدلی بروگذرکردوگفت:
سبحان الله باهزارپایی که داشت چون اجلش فرارسیدازبی دست وپایی گریختن نتوانست .
وشاعر آورده است :
چو آیدزپی دشمن جانستان ببندد اجل پای اسب دوان
در آندم که دشمن پیاپی رسید کمان کیانی نشایدکشید
چو آیدبه مویی توانی کشید چوبرگشت زنجیرهابگسلد
آری حاکمان ستمگراز فرصت به دست آمده نهایت استفاده را کردند تاباظلم وجبروریا وتظاهر درحفظ قدرت باهر خفتی ساخته وبه جمع آوری مال پرداختند وننگ ابدی را برای خود ماندگار کردند اما افسوس که افراد زمان قدرت، خیانت خود ،رانیز به خورد مردم خدمت معرفی می کنند واین زمان رافقط میتوان بااشعار فردوسی جواب داد که :
چوروزاندر آید به روز دراز شودناسزاشاه گردن فراز
نه تخت ونه تاج ونه زرینه کفش نه گوهرنه افسرنه برسردرفش
به رنج یکی دیگری برخورد به داد وبه بخشش همی ننگرد
زپیمان بگردندوزراستی گرامی شودکژی وکا ستی
پیاده شودمردم جنگجوی سوارآنکه لاف آردوگفت وگوی
کشاورزجنگی شودبی هنر نژادوهنرکمترآیدبه بر
ربایدهمی این از آن آن ازاین زنفرین ندانندبازآفرین
نهان بدترازآشکاراشود دل شاهشهان سنگ خاراشود
بداندیش گرددپدرازپسر پدر برپسرهمچنین چاره گر
شود بنده بی هنر شهریار نژادوبزرگی نیایدبه کار
به گیتی کسی رانماندوفا روان وزبانهاشودپرجفا
ازایران وازترک وازتازیان نژادی پدیدآید اندر میان
نه دهقان نه ترک نه تازی بود سخنهابه کرداربازی بود
همه گنجها زیردامن نهند بمیرند وکوشش به دشمن دهند
بوددانشومندوزاهدبه نام بکوشدازاین تاکه آیدبه کام
چنان فاش گرددغم ورنج وشور که شادی به هنگام بهرام گور
نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام همه چاره ورزش وسازدام
پدرباپسرکین سیم آورد خورش کشک وپوشش گلیم آورد
زبان کسان ازپی سودخویش بجویند ودین اندرآرندپیش
نباشدبهاروزمستان پدید نیارندهنگام رامش نبید
چوبسیارازاین داستان بگذرد کسی سوی آزادگی ننگرد
بریزند خون ازپی خواسته شود روزگار مهان کاسته
دل من پرازخون شد و روی زرد دهن خشک ولبهاشده لاژورد
وسعدی براساس تجربه آورده است:که ملک ازخردمندان جمال گیردودین از پرهیزگاران کمال یابد و پادشاهان به صحبت خردمندان از آن محتاجترند،که خردمندان به قرب پادشاهان
پندی اگربشنوی ای پادشاه درهمه عالم به ازاین پند نیست
جزبه خردمند مفرماعمل گرچه عمل کارخردمند نیست
چراکه ملک بی سیاست پایدارنمی ماندوآن همه خسارت ناشی از بی سیاستی را دیدیم که قسمتهای وسیعی را ازدست دادیم وکاروان صنعت که همزمان با تحولات ژاپن در ایران شروع شد بر اثر کشتن امیرکبیر وانتخاب حلقه به گوشی به نام آقاخان نوری مانع شدند وبه قول مولانا ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ،زیرا سیاست رابرپایه استبداد وخفه کردن اصلا ح طلبان در پیش گرفتند . وشعر زیر مصداق اصلی دادن آزادی وهمدلی واستفاده از همه افکار واندیشه ها است که می گوید:
وقتی به لطف گوی ومداراومردمی باشد که درکمند قبول آوری دلی
وقتی به قهرگویی که صدکوزه نبات گه گه چنان به کار نیاید که حنظلی
واینجامنظور از حنظل سخنان حکیمانه ای است که برای حاکمان ستمگرومتکی به قدرت تلخ است.حال آنکه این تذکرات عالمانه درصورت آزادی واجازه گفتن برپایه حقیقت است وباعث اصلاح اموروایجاد تحول به سوی پیشرفت وشکوفایی وبیمه کننده حکومت وضامن سلامتی، سیاسی ، اقصادی ،فرهنگی ، اجتماعی ، و عقیدتی ومانع از فساد اداری وتوجیه ودروغ که عامل ضعف وسقوط هرحکومت وسلسله ای می باشد . اما افسوس که انسانهای غافل براریکه قدرت آن چه راکه انجام می دهند حق وصحیح می دانند وتوجهی ندارند خودرامنبع عقل کل می دانند. اشتباهی که تاریخ شاهد آن بوده وهست.وحاکمان مستبدهمیشه متملقین را رحم آورده وگرامی داشتندواندیشه وصاحبان خردراکشتندویامنزوی تبعیدوزندان کردندوعامل فرارمغزهاشدندکه این همه باعث خسارت به مملکت وعقب ماندگی آن ازکاروان آزادی وترقی شده است.وسعدی چه زیباگوید :
خبیث راچوتعهد کنی وبنوازی به دولت توگنه می کندبه انبازی
واینجا است که به دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کردکه آن به خیال مبدل شود.وآورده است :
معشوق هزار دوست رادل ندهی ور می دهی آن دل به جدایی بنهی
دنیا وحکومتی که علی (ع)جزبرای گرفتن حق مظلوم لگامش را به گردنش انداخت ورهایش کرد.برای دنیاطلبان زر وزور وتزویرچه عزیز گشت تاجایی که برای حفظ آن دین وتمام ارزشهایش را برای نابودی رقیب وبه دست آوردن پستی پست ومایه ننگ درچشم آینده گان وعامل لعن به دست آوردند ومردم را باحیله وتزویراستحمار واستثمار کرده به زیرستم کشیدند.وازهمه چیز حتی معاد وقیامت وپایان عمرغافل شدند واحساس کردند که خود حق هستند وهر گزنمی میرند.
آری حاکمیتی که براثراختلافات سران ایلات وقبایل وباحمایت دوست داران دنیا به دست آید و بدون زحمت وبا سوء استفاده اززحمات دیگران ومعرفی خود به سایه خدا وانحراف بوجودآید وادامه یابد دیری نپاید.که سعدی چه زیبا دارد:
خاک مشرق شنیده ام که کنند به چهل سال،کاسه ای چینی
صدبه روزی کننددرمردشت لاجرم قیمتش همی بینی
کسانی که نه برپایه علم وتجربه وتخصص وفهم وسیاست وخردمندی به قدرت رسیده اند .بلکه برپایه نوکری ره صدساله را یک شبه به پاس حلقه به گوشی طی کردند. همه چیزرافدامی کنند .تاخودوقدرت راحقظ نمایند. قطعا نفرین آیندگان رابه دنبال دارند. وآنجا که به جای عقل خیال توام باتوهم می کردندکه ارکان اجرایی وتصمیم گیری رابه جای فرهیختگان به حلقه به گوشان بی مقدار بدهند تاازناتوانی آنها نهایت استفاده رانه برای ملت که برای خود کرده باشند . مصداق اشعار سعدی است که :
به یک ناتراشیده در مجلسی برنجد دل هوشمندی بسی
اگربرکه ای پرکنندازگلاب سگی دروی افتد کند منجلاب
تشریح حاکمیت قاجاریه که باتمسک به ظل الهی بودن شاه وتوجیه برپایه دین وبزرگ کردن متملقین ومتظاهرین به دین که برپایه استبدادوبرای استحمارملت بود .وتاثیر این درباریان متظاهر درتمام ایالات وولایات مصداق این حکایت گلستان بود. که فقیه زاده ای پدرراگفت:هیچ ازاین سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثرنمی کند، به حکم آنکه نمی بینم مرایشان رافعلی موافق گفتار.
ترک دنیا به مردم آموزند خویشتن رابه سیم وغله اندوزند
عالمی راکه گفته باشد و بس هرچه گوید نگیرد اندر کس
عالم آنکس بودکه بدنکند نه بگوید به خلق وخود نکند
آنچنانکه خدادرآیه 42سوره بقره آورده است آیا مردم رابه نیکی فرمان می دهید وخود رافراموش می کنید.
پس وقتی زر و زور و تزویریکی شود وکارهابه سفله های حلقه به گوش سپرده شود شعار عدالت خواهی ،همانندفریاد کوری است که درشب تاردر گل ولجن گرفتارشده وفریاد می زند یکی از مسلمانان چراغی فراراه من داردکه اینجاعدالت وحقیقت است .لذادرپیشگاه دنیاطلبان قدرتمندوریاکاران درباری تا ارادتی وتملقی نیازی سعادتی نبری که اهل خرد آن رانه سعادت که عین ذلت دانند.وجادارد وصیت داریوش را به فرزندش درباره حکومت کردن بیان کنم تابیش ازپیش متوجه خدمت وخیانت شویم ، آنجا که گفته است فرزندم وقتی مردم مرادرقبربگذار ولی درب آن رانبند تاهمیشه به یادداشته باشی که پادشاهی که روزی براین سرزمین پهناور حکومت می کرد حالا توان حرکت ندارد .ودوستان وخویشان ونزدیکان خود رابرکارهای بزرگ مگذار زیرا درصورتیکه خلافی ازآنها سرزددوستی ونزدیکی مانع از عزلشان می شود وباعث ظلم وویرانی مملکت می شود. وغفلت از مردم ودفاع ازمنسوبین باعث سست شدن پایه های حکومت خواهدشد. درخاتمه به کلام ملک الشعرای بهار اکتفامی کنم که میگوید:
این دوسیه فام که ازبام وطن خاست ، ازماست که برماست.
وین شعله سوزان که برآمدزچپ وراست ، ازماست که برماست
جان گربه لب مارسدازغیرننالیم ، باکس نسگالیم
ماکهنه چناریم که ازبادننالیم، برخاک ببالیم
لیکن چه،آتش ما درشکم ماست، ازماست که برماست
گوییم که بیدارشدیم این چه خیالیست ، بیداری ماچیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالاست، ازماست که برماست
مصداق واقعی قرآن که" ان الله ما یغیربه قوم حتی یغیرما به انفسهم " خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغیر نمی دهد مگر آن قوم خود سرنوشت خود را تغیر دهد .
وکلام آخر را به چند شعر ختم می کنم شاید درسی باشد به همه طالبان قدرت وموجب شود ازخواب بیدارشوند وهمه چیز رابه خاطرهیچ از دست ندهند تامجبور به توجیه ودروغ بستن نشوند . ولا ملک الا با لرجال ،مملکت پایدار نیست مگر بامردان بزرگش کسانی که درمملکت مایامنزوی یازندان ویاتبعید وکشته می شدند .
چه هرکه تخم درزمین شوره کارد جزندامت بری برندارد
ازشکوه همای رایت شاه کرکس آسمان پراندازد
هرکه رابخت رهبری نکند کوشش وجهد یاوری نکند
کوشش وجهد درپی قدرت است فسق آید برون وقدرت گیرد
سرچشمه شاید گرفتن به بیل چوپرشد نشاید گذشتن به پیل
سیل اگر کوه رابگرداند چون به دریارسدفروماند
چوخسروکند میل مستی وخواب شود بی گمان کارملکش خراب
جهان سفله اگر باکسی وفاکردی زکی قباد کجامنتقل شدی به قباد زبه التاریخ ،ج ،3،ص 394و500
به دولت منازوزمحنت منال که این هردورازودباشدزوال
به امید آن که خدا عاقبت همه راختم به خیر کند و مسلمانان را از شردرونی وبرونی نجات دهد . انشاء الله

No comments:

Post a Comment