web 2.0

Monday, November 8, 2010

تاثیرات متقابل حوادث تحول‏ساز تاریخی بربافت قومی و قبیله‏ای در استان کوه‏گیلویه وبویر‏احمد

تاثیرات متقابل حوادث تحول‏ساز تاریخی بربافت قومی و قبیله‏ای در استان کوه‏گیلویه وبویر‏احمد

چکيده: گروه‏های قومی، که در سحرگاهان تاریخ بشری پدیدآمدند، در طول تاریخ، موتور محرک رویدادها بوده‏اند.گاه هماهنگی آنها با هم، پدید‏آورنده‏ی رشد وتوسعه بوده وگاه غلیان ویژگی‏های ناپسند انسانی، آنان را در مقابل هم قرار داده تا مهیب‏ترین فجایع را به بار آورند. تاریخ گواهی می‏دهد که این گروه‏ها که هنوز در مناطق رشد نیافته‏تر، حیات دارند، همچون گروه‏های اجتماعی دنیای امروز، می‏توانند در خدمت رشد جامعه باشند، یا تهدیدی برای آن به شمار آیند. در این مقاله،با گذری بر تاریخ ایران‏زمین، ‏این فراز وفرودهاو نقش گروه‏های قومی را مورد کنکاش قرار می‏دهیم. خواهیم دید که همه گروه‏های اجتماعی واز جمله گروه‏های قومی، اگر در زیر چتر مدیریت قوی وهوشیارانه قرار بگیرند، موجب رشد جامعه خواهند شد ودر نبود چنین مدیریتی وآشفتگی‏های اجتماعی و...ناشی از این فقدان، همراه با دیگر گروه‏ها، در مسیر تخریب، سقوط وانحطاط قرار خواهند گرفت.

واژگان کليدي:

1. مقدمه

می‏توان گفت که سیر حوادث تاریخی، عمری به درازای تاریخ بشر و ریشه در بافت قومی دارد؛ چرا که بافت قومی است که با ایجاد حوادث، تحولات تاریخی را ورق می زند. به همین خاطر، مورخینی مثل هینتس ایلامیان را لرهای اولیه می‏نامد[1] وفرای ساکنان بویراحمدی کوه‏گیلویه را دارای ریشه پارسی می‏خواند[2].خداوند یکتا در این باره می‏فرماید:«شما را از مرد وزنی آفریدیم وسپس به قبایل وگروه‏های گوناگون تقسیم کردیم تا از هم باز شناخته شوید»[3]. در مطالب فوق نکاتی نهفته است که روشن می‏کنند، قبایل‏‏، نگاهبانان هزاران سال تمدن و فرهنگ خود هستند؛ تا آنجا که پاتس با مطالعه این آثار نیکو این مطلب را می‏بیند که «همه نمادهای فرهنگی‏،نامگذاری‏های اقلیمی وهویت زبانی می‏توانند به خاطر نشان دادن هویت قومی اعضای یک گروه به جهان بیرون می‏باشند»[4]. با توجه به نکات بالا است که می‏توان تاثیر حوادث تحول‏ساز تاریخی را بر بافت قومی استان مورد بررسی قرار داد.بنابراین، در این مقاله،طی سیری در تاریخ هفت هزار ساله‏ی این استان وتحولات آن که با وجود جابجایی‏های انجام شده، هویت اصلی خود را حفظ و به نسل‏های بعدی انتقال داده تا به ما رسیده استسعی شده است تا مختصراً به پاره‏ای از آن حوادث اشاره شود.

2. دوران باستان

شواهد تاریخی حاکی از آن است که دورانی را که مورخین به نام پیشدادیان در تاریخ ایران نامیده‏اند، عصر حاکمیت اقوام انشانی است. به علت عدم وجود نام این تمدن در منابع بین‏النهرین، سه هزار قبل از میلاد را سال محو و انقراض تمدن انشانی دانسته‏اند. بعد از آن، دوران جمشیدیان می‏باشد که در واقع برابر دوران پلی‏اوانیها است و منطبق با استان وبا نام بنیانگذارش پلی (بلاد شاپور) تا دجله بوده است. ایشان پس از این دوران، با تهاجمات بین‏النهرین (ضحاکیان)،حضور سیاسی خود را از دست می‏‏دهند. اما اقوام دیگر ایلامی و انشانی وتحت عنوان اسطوره‏ای وافسانه‏ای فریدون وگابه (کاوه)، ایران را نجات می دهند.این، در واقع وحدت انشان و سیماشکی، این رویداد مهم را موجب شده است. ولی با اختلاف میان فریدونیان (سوکلماخ‏ها)، مجدداً بین النهرینی ها حاکم می‏شوند[5].

با حاکمیت بین‏النهرین وتصرف مناطق دشت شوشیان است که اقوام دیگر زاگرس توانستند با نام کاسیها‏ی ساکن بر لرستان وکرمانشاه، بین‏النهرین راتصرف کنند. همزمان با حاکمیت کاسی‏ها بر بین‏النهرین است‏ که اقوام انشانی ساکن ‏کوه‏های کوه‏گیلویه وحاشیه مارون، از ساحل تا ارتفاعات، با نام ایگه هالکیدها با کاسیها پیوند خانوادگی برقرار کردند، کم‏کم به دجله نزدیک شده وشوشیان را از کاسی‏ها باز پس گرفتند.از ایشان در تاریخ ایران با نام منوچهریان یاد شده است؛ سلسله‏ای که با انقراضشان، جای خود را در ساحل دریا به شوتروکیدهای انشانی دادند و آنها بودند که مغلوب پاشی‏ها و بعد بازی‏های بین‏النهرین شدند.

با حاکمت سلسله‏های پاشی و بازی‏، اقوام آریایی دارای ریشه انشانی وشوشانی ساکن، کوه‏های زاگرس وخاص زردکوه تا دنا را با دژهای مستحکمش عامل حفظ قومیت واستقلال خود قرار دادند. دورانی که اقوام زاگرس توانستند با ایجاد وحدت، اتحادیه‏هایی را در برابر بین‏النهرین به وجود آورند. شواهد تاریخی، دال بر آن است که حدود سه هزار سال پیش، اقوام یاسام آجام (آجامیان)[6]در ارتفاعات زاگرس، از زردکوه تا دنا زندگی می‏کردند. این اقوام باعث تحولات تاریخی زیادی شده‏اند و اقوام امروزی زاگرس از نژاد آنان می‏باشند که با وجود حوادث متعدد وبزرگ، هویت خود را از آجامیان می‏دانند. بر همین اساس است که مورخین اقوام «ماد»،«اورارتو»،«اوکسی» (خوزی) یا شوشی و (ایلام نوین) و پارس را نسل‏های به جا مانده از آجامیان می‏دانند که توانستند سلسله‏های «ماد»، خوزی (ایلام) وهخامنشی را تأسیس کنند.دورانی که آجامیان (از 750 ق.م تا 646 ق.م)توانستند با وجود حملات بین‏النهرینی‏ها (بابلیان وآشوریان) با نام اسطوره‏ای تورانی‏ها، هویت قومی خود را حفظ کرده و با کمک اقوام دیگر، باعث تحولات زیاد تاریخی شوند. تاریخ شاهد است که اگر اقوامی از نژاد ایلامی-انشانی (آجامیان) موقعیت سیاسی خود را از دست می‏داد اقوام دیگر به بازسازی ساختار اقوام پرداختند وبا ایجاد وحدت با نامی دیگر استقلال اقوام را باز یافته وسلسله‏ی جدیدی تشکیل داده‏اند.

به دنبال تحولات جدیدوحملات بین‏النهرین (بابلیان وآشوریان) به انشان وشوشان، اقوام آجامی با نام‏های ماد وپارس واوژی (شوشی) در شرق زاگرس منطبق با فلات ایران تا دریاچه وان در پهنه‏ی تاریخ ظاهر شدند تا در مقابل حملات آشور از خود دفاع کنند. در این زمان دو قوم ماد و خوزی در شرق و غرب زاگرس مستقرند و پارسیان در اطراف دنا در انشان ساکن می‏باشند.اتحادیه‏ای در برابر آشوریان شکل می‏گیرد. این اتحادیه، شامل «اورارتو»، «ماد»،«کاسی» واحتمالاً پارت بوده است که بعضی از مورخین مثل گیرشمن اشتباه کرده وپارثوا(پارتوا) را پارس فرض کرده است و مسیر مهاجرتی از دریاچه وان تا کرمانشاه و خوزستان وفارس را برای آنان حدس زده است. این اتحادیه جنگ‏هایی را با آشوریان داشتند که طبق آن در صورت یکی دانستن پارثوا(پارتوا)با پارسوا، قوم پارس از حامیان این اتحادیه بوده واسطوره‏ها نیز حاکی از آن می‏باشد[7].

در زاگرس غربی واز دجله تا مارون، ایلامیان (شوشانیان) ابتدا به جنگ با بابلیان و بعد آشوریان وارد شدند که در تمام مراحل دفاع وتهاجم دولت‏های شرقی وغربی زاگرس در برابر بین‏النهرین از حمایت اقوام پشت سر خود برخوردار بودند.

در این دوران اقوام پارس ساکن در انشان وپارسوماش نقش کلیدی را داشتند وبا حمایت پشت جبهه و بعضاً خط مقدم، عامل پیروزی بوده اند. اوج این نقش در نبرد هلوله و با حضور انشان و پارسوماش در سال 691ق.م مشخص می‏شود. همین نقش باعث شده است تا در اسطوره‏ها و افسانه‏ها وشعرهای حماسی، عامل انسجام وپیروزی را کی‏قباد کیانی (چیش پش) وهخامنشی بخوانند. اقوام پارسی در تمامی انشان در شرق، جنوب وغرب دنا ساکن بودند. بی توجهی ایلام نوین 3 به وحدت، موجب کودتاهای داخلی شد و خاندان حکومتی به جان هم افتند. به همین خاطر حامیان کلیدی خود مثل حاکمان «هیدالی» (ارگان) و پارس‏های ساکن انشان و پارسوماش را از دست دادند. امری که باعث شد تا سپاهیان آشور بانی پال به ایلام حمله کرده و این سلسله در سال 646ق.م منقرض شود. این سقوط موجب تحولی جدید شد. کورش دوم پادشاه انشان در هیدالی(ارگان) یکی از پایتخت‏های ایلام نوین سه، با آشوریان نشست و به توافق رسید، فرزندش «اروکو» را به عنوان ضمانت به نینوا فرستاد و استمرار سلسله‏های زاگرس را پس از سقوط این دولتممکن ساخت.اینگونه، پارسیان،وحدت قبایل زاگرس را با تحولی جدید به نام انشان و بعداً پارس وسلسله‏ی هخامنشی حفظ کرد[8].

پس از این رویدادها، مادها در شرق زاگرس در جنگ با آشوریان با خیانت کاسی‏ها شکست خوردند و فرورتیش پادشاه آنان کشته شد. با در پیش گرفتن سیاست جدید به وسیله‏ی هوخشتره و ایجاد پیوند‏های قبیله‏های زاگرس با رهبری پارس شرایطی به‏وجود آمدتا با اتحاد همه قبایل آجامی وحمایت کورش، آشوریان شکست خورده ومنقرض گردند.

این وحدت قبایل آجامی (آریایی)باعث شد تا قبایل مختلف، پشت سرکورش سوم (کبیر)سلسله‏ای بس نیرومند و دارای قدرت جهانی به نام هخامنشی تاسیس کنند که امروز با گذشت دوهزار وششصد سال از تاسیس آن، نام ویاد کورش وداریوش در دنیای پر ادعای مدیران امروزی جهان، باعث مباهات هر ایرانی دارای هویت است. کافی است فقط کاروعملکرد چشم وگوش‏های او را در تمام ساتراپ‏ها بررسی کرد که چگونه سری وناشناس ناظر بر اعمال حاکمان مناطق بودند تا اجهافی از طرف حاکمان بر مردم صورت نگیرد و حقی ضایع نشود. اگر در پایان روزگار هخامنشی، مقدونی‏ها به رهبری اسکندر وخیانت بعضی ساتراپ‏های غرب ایران باعث شدند تا حتی سردار پر آوازه پارسوماش(کوه‏گیلویه) آریوبرزن کشته وپایتخت فتح شود[9]، اما حفظ هویت ملی از یکطرف وعشق به استقلال در میان اقوام وقبایل باعث تحولات جدیدی شد و اقوام پارس وایلامی جانشینان اسکندر را شکست دادند ودو نظام مستقل حکومتی یکی در پارس تا مرز مارون و دیگری از مارون تا کارون با نام‏های«ملکا» و «آلیمائید» تشکیل دادند و پادشاهان آلیمائید تا آنجا پیش رفتند که به کمک اقوام مختلف وبرای دفاع از معابد خود دو نفر از جانشینان اسکندر را به نامهای آنتیوخوس سوم و چهارم به قتل رساندند[10].

در نهایت اگر این اقوام، قدرت را واگذار کردند، این واگذاری با حفظ هویت قومی و قبیله‏ای ووحدت ملی، به شخصی از جنس خود بود. اتحادی بزرگ با نام سلسله‏ی اشکانی تحت رهبری مهرداد اول که او را همپای کورش بزرگ می‏دانند. اردشیر بابکان که ریشه در مغان داشت و از اقوام بازرنگی بود توانست سلسله‏ی اشکانی را شکست داده و قدرت را به دست آورد که خود به خاطر مشروعیت دادن به قدرتش، نژاد و قومیت خویش را از نسل کیانیان دانسته و معرفی کرده است و اکثر مورخین در کتب تاریخی آورده‏اند. با حمله اعراب به ایران وانقراض ساسانیان که ریشه در سوء استفاده‏های مغان زردشتی از دین داشته است، کوره ارگان (استان کوه‏گیلویه و بویراحمد) مورد تهاجم قرار گرفت و تحولات ودگرگونی‏هایی را شاهد بود. از سال 18ه.ق تا 30ه.ق شهر‏های مهم وتجاری آن گرفتار تاخت و تاز ددمنشانه اعراب قرار گرفت تا به مصداق شعر زیر به تخت کیانی رسند که رسیدند[11].

زشیر شتر خوردن وسوسمار عرب را به جایی رسیده است کار

که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

این حملات موجب ویرانی شهرهای زیادی چون: سی نیز، مهرویان، رام هرمز، داریان، آسک، گنبد ملغان، پشکان، گچاران و ارگان ومهم‏تر از همه شهر «ریواردشیر» در دره‏ی زیدون شد که مرکز اسقف‏نشین وگهواره خطوط ایرانی و صنعت پارچه بافی بود. باقیمانده‏یمناطق در جنگ‏های وحشیانه‏ی اعراب تا قرن پنجم چنان آسیب دیدند که امروزه فقط خرابه‏های آنها از زیر خاک سرک می‏کشند و یا به وسیله‏ی کاشفان دفینه‏ها مشخص می‏شوند و سازمان میراث فرهنگی فقط بعد ازآن است که متوجه آنها می‏شود. بیش از یک صد مرکز دیگر، از جمله قریب چهل و دو، تا پنجاه و دو مرکز در بلاد شاپور ویران شده اند، اما هنوز اقوام و طوایف متعددی خود را نسل بازمانده اسطوره‏ای کیانی(هخامنشی)، گودرز وگیو اشکانی و خوزیان (شوشیان) و دیگر اقوام آن زمان می‏دانند. امری که منابع زبان شناسی نیز آن را تائید می کنند و با تحقیق مشخص شده است که بیش از چهل قوم بجا مانده در استان از اقوام ریشه دار مناطق مختلف کوره ارگان می‏باشند که در تقسیمات زمان ساسانی واسلامی به نام «رَم‏های بازرنگی (بازرنجان)یا یاسوج و سیمسخت (سی سخت) وزیز و لوالجان، ذیوان (دیوان) وگیلویه (جیلویه) و صرام و بلاد شاپور حفظ وبجا مانده‏اند[12]. ساکنان این مناطق، خود را از کیانیان (هخامنشی)، پهلوانان (فهلوانان) یا اشکانیان و شبانکاره،«کی»،«گودرزی»، «کی گیویی» و «صرامی» می‏دانند و بعضی اسامی کیانی مثل کی یلان، جای «کی» که به غلط جاکی نام گرفته است نشان از تحولات توأم با هویت است. نام‏های تاریخی و اسطوره‏ای از پیشدادی تا حمله اعراب مثل تل خسروی، سی‏سخت، اسپر، دیل و چرزو، صرام، برزیون، شریهوم، زهره، باشیمو، کمبوس، کپ، لیرکک، دشموک، الا، صیدون، رون، فشیون،در بلادشاپور حفظ و خودنمایی می‏کنند.

3. دوره‏ی اسلامی

حوادث متعدد بعد از اسلام مثل خوارج در دوره امویان اگر چه تأثیر زیادی در این استان داشته است و ویرانی بار آورده‏اند اما نتوانستند بافت قومی وقبیله‏ای وهویت ملی را از بین ببرند. زیرا در پناه کوه‏ها ودره‏ها وفرهنگ غنی وقوی فارسی، مهاجمان را در خود هضم کردند و در کنار رودخانه‏های جاری و قلاع از نام و میهن خود دفاع کردند و هویت ملی، قومی و فرهنگی را به ما انتقال دادند. در پایان سلسله اموی مناطق زیرکوه ارجان، میدان تاخت وتاز مهاجمین عرب از دجله تا فارس و خراسان شد و حتی مناطقی مثل کره و ایغارین (زیز) در تیول (اقطاع) خاندان عربی قاسم عجلی قرار گرفت. اما خاندان‏های ایرانی مثل روزبه المهر جان و گیلویه [13]بخش وسیعی را در اختیار گرفتند و در مقابل حملات اعراب مانع از تحول هویت فرهنگی خود شدند و آنان را در خویش هضم کردند تا جایی که امروز مدعیان عرب بودن خود را ایرانی و لر می دانند. این مهم یعنی تأثیر بافت قومی و قبیله‏ای در حفظ هویت ملی است.

تحولات سیاسی نظامی استان در حمایت مهران الکردی از محمد ابن واصل حاکم فارس در مقابل یعقوب صفاری چشمگیر است. اگرچه با شکست محمد واصل و مهران الکردی عده‏ای کشته وگروهی به کوه‏ها پناه بردند، اما یعقوب با استقرار در ارجان بود که توانست با نزدیکی و اتحاد با عبیدالله الکردی قبایل ساکن در غرب استان را تا رام هرمز به حمایت خود جلب کند[14] و در ارجان اصلی‏ترین پایگاه خود در مقابل خلیفه عباسی و مدارا با زنگیان به مرکزیت مختاری، ابله و بصره، باعث تحولاتی در ساختار فکری اقوام نسبت به عباسیان شود.

دوران بعد از صفاریان دیری نپائید. زیرا سرداران گیلانی با هویت ایرانی و انتساب خود به ساسانیان از طریق اصفهان وکوه‏گیلویه وارد ارجان شدند و آن شهر را پایگاهی قرار دادند تا از یکطرف در مقابل آل زیار مقاومت کنند و از طرف دیگر در مقابل خلفای عباسی از خود دفاع نمایند. مهمترین تأثیرات متقابل این حادثه تاریخ‏ساز به رهبری علی عماد الادوله را تا امروز بدنبال داشته است. چرا که حمایت اقوام ایرانی الاصل این استان در مقاومت او چنان موثر بود تا جایی که در نهایت از این پایگاه به نامه‏های ابوطالب علی ابن زید نوبندگانی پاسخ مثبت داد و سلسله بویه را به اوج اقتدار رساند[15].

در تمام دوران آل بویه از سال 320ه.ق تا سقوط آنان بوسیله سلجوقیان که ریشه در اختلافات درونی داشت، ارجان مهمترین منطقه مورد نظر آنها بود؛ آنچنانکه عضدالدوله دیلمی گفت: «فارس را به خاطر نامش و ارجان را برای در آمدش می‏خواهم»[16]. قلعه و قبر شاه فیروز دیلمی هنوز در این دیار خود نمایی می کنند. با فروپاشی آل‏بویه نیز نام آنان هنوز به صورت دشمن‏زیاری درکوه‏گیلویه و بختیاری باقی مانده است.

اقوام دیل و مارین وکوهمره خامی و بهبهانی‏های اصیل که ریشه پارسی دارند و احتمالاً با مردم سیوند فارس از یک ریشه نژادی می‏باشند و گویش مشترک این اقوام دارای واژه‏های قدیم پارسی است، از دیگر اقوام بجا مانده از نژادهای اصیل ایرانی هستند. برای مثال، نام درخت سیسه (زالزالک) که ایشان هنوز برای آن نام قدیمی آن، یعنی کنگلک را به کار می‏برند و نام چشمه کنگلک در جوخانه به معنی چشمه در میان جنگل سیسه نمونه‏ای از نام‏ها و مکان‏های باز مانده‏ی قدیمی است.

بعد از سقوط آل بویه و سلطه سلجوقیان، اگر چه طوایفی از ترکان وارد استان شدند و تأثیر زیادی در تحولات سیاسی و قومی استان داشتند. مانند سلغریان[17]که از پایگاه کوه‏گیلویه استفاده کردند و با سقوط سلجوقیان، اتابکان فارس را تأسیس نمودند از طرف دیگر عامل تقویت خاندان فضلویه شدند، که احتمالاً ریشه در اقوام شبانکاره داشتند و اتابکان لر را بوجود آوردند[18]و اقوام مختلف ایرانی و حتی اعراب حول این تکیه‏گاه جمع شدند و برگ‏های پر حادثه تاریخ استان را ورق زدند. از زمان صفاریان تا نیمه‏های اتابکان لر فرقه‏های مختلف ایرانی و غیر ایرانی باعث تأثیرات و تحولات زیادی شدند که مهمترین این فرقه‏ها، زنگیان، خرمدینان، قرامطه و اسماعیلیان (السیاده) بودند[19].فرقه‏هایی که موقعیت خاصی داشتند و از قلاع مهم ارجان استفاده کرده‏اند.

حوادث و تحولات تاریخی در بافت قومی و قبیله‏ای دوران اتابکان لر در استان آنقدر زیاد است که اکثر نمادهای مذهبی و مفاخر دینی موجود در استان،ریشه در تحولات این دوران دارد. این آثار، هویت قومی و قبیله‏ای را به بهترین وجه با توجه به منابع تاریخی روشن می‏کنند. ایلات تشکیل دهنده‏ی نوئی در زمان قاجاریه، از نسل اتابکان بودند که خود از زیلایی، دلاوری، امیرگپی، امیر و کمایی، دره موردی، مشایخ عباسی، مشایخ هابیلی تشکیل شده وحتی صرامی و رئیس از حامیان نوئی بودند.

درزمان حاکمیت تیموریان برایران، تیمور و فرزندانش سفرهایی در اطراف استان و حاشیه آن داشتندکه عبارتند از:

1- حرکت عمر شیخ به درخواست پدرش، از شیراز به بغداد که در مسیرش قسمتی از شهر بهبهان را خراب کرد و در خرماطو،در فاصله‏ی چهار منزلی بغداد، کشته شد[20].

2-سفر تیمور در سال 795ه.ق از شوشتر به قلعه‏سفید که منزل به منزل مشخص است و در قلعه سفید بعد از شکست شاه منصور مظفری وارد شیراز شد[21].

3- حمله‏ی ابراهیم تیموری به ایذه و شکست و انقراض اتابکان لر[22]که در مسیر راه اصلی شیراز به ارجان و ایذه انجام گرفته است.

به جز حوادث فوق، منابع تاریخی مسئله چشمگیری ذکر نکرده‏اند که تأثیری در بافت قومی داشته و یا تحولی تاریخ‏ساز باشد و آنچه وقایع‏نگاران استان در کتب خود آورده‏اند مثل نور‏محمد مجیدی و یعقوب غفاری و باعث انحراف تاریخ استان و برداشت‏های غلط شده‏اند، دریافت سست و بی‏اساس و پایه‏ای از رمان غیر‏قابل استناد مارسل بریون فرانسوی و ترجمه‏‏ از رمان ذبیح الله منصور می‏باشد[23]که با حقایق و واقعیات تاریخی، از نظر زمانی، بیش از یکصد سال فاصله دارد.

از دیگر حوادث و تحولات استان تا دوره‏ی صفوی می‏توان به «محمد کره» اشاره کرد[24]که مدتی حاکم ابرقو بود و حتی یزد را تصرف کرد اما دستگیر و سوخته شد. علت باقی ماندن نام«کره» برای او، سکونت در شهر یا ساختمان‏های سنگی بدون ملات در کنار رود گرم (نزدیک پاتاوه) بوده یا ممکن است بر اثر این باشد که شاید«کره»ی پشته زیلایی و چرام و حتی بهبهان منطقه زمستانه ایلی و طایفه‏ای او بوده است.

تحول دیگری که می‏تواند ریشه‏ی خیلی از مسائل موجود در استان باشد تفکرات محمد مشعشع بنیانگذار مشعشعیه بود که فرزندش علی ادعای خدایی کرد و جهت حمله به کوه‏گیلویه تا مارون آمد. وی که از شدت گرما به شنا در رود مارون پناه برده بود، در حال حمام کردن کشته شد. عده‏ای نیز محل کشته شدن وی را دهدشت نام برده‏اند[25].

بیشترین تحولات مثبت و منفی و شاید مذهبی و غیر مذهبی در استان مربوط به دوره صفویه است. طوایف ترک نژادی مثل ایل افشار و آغاجری و زنگنه در استان ساکن شدند و توانستند با ایجاد پیوند با بافت قومی و قبیله‏ای بومی استان به موفقیت‏هایی برسند و تحولاتی را به وجود آورند. اما بعضی از بی‏توجهی‏ها نیز باعث شد که افراد شیاد مانند صفی میرزای دروغین و ملا هدایت الله آرندی مسائلی را بوجود آورند که باعث ضربه به منطقه و اقوام و طوایف شد. شاید خیلی از مناطق مثل «کی یلان» در این دوران متحمل آسیب‏هایی گردید و همچنین شورش‏های ترکان که از حمایت ایلات ریشه‏دار بومی برخوردار بودند باعث حضور الله‏وردیخان شد که خرمن عمر قایدان در آن سوخت[26] و باعث تبعید آنان به جاهای دیگر مانند نجف آباد اصفهان، ده بید و لامرد فارس شدند.

مهمترین تحولات مصیبت بار تاریخ استان که منجر به کوچ ایلات گردید مربوط به دوران افشاریه است که لازم است توضیحات بیشتری داده شود که«دعوت دینی بدون عصبیت انجام نمی یابد» هرگاه امور طبیعی کشورداری چون خودکامگی(حکومت مطلق)، ناز و نعمت، تجمل و آرامش،افزایش یابد، دولت، به سرآشیب سالخوردگی و فرتوتی روی می‏آورد. زیرا، نخست، تا هنگامی که بزرگی و سیادت در میان دسته‏ای (از این قبیله) مشترک است و همه یکسان برای آن می‏کوشند همت آنان در غلبه بر بیگانه و دفاع از مرز و بوم خویش به منزله‏ی یگانه راه‏های ایشان در سربلندی و نیروی حمایت آنان خواهد بود و هدف و مقصد آنان عزت و ارجمندی می‏باشد؛ چنانکه مرگ را در بنیان نهادن کاخ بزرگواری برایشان گوارا خواهد ساخت و جان سپاری را بر تباهی آن ترجیح خواهند داد. لیکن هرگاه یکی از آنان فرمانروای مطلق گردد، عصبیت دیگران را سرکوب سازد و تمام عصبیت را رام خود می‏کند و همه‏ی ثروت‏ها و اموال را به خود اختصاص می‏دهد، در نتیجه، دیگران در امر ارجمندی، مناعت، زبونی و ناتوانی نشان می‏دهند و غلبه‏جویی ایشان به سستی مبدل می‏شود و به خواری و بندگی خو می‏گیرند آنگاه به نسل دوم و سوم خلل وارد می‏شود و از قدرت و شکوه آن کاسته می‏گردد. زیرا تباهی عصبیت به علت از میان رفتن روح دلاوری و جنگاوری در مردم سبب می‏شود که دولت رو به ضعف و سالخوردگی بگذارد و مقتضیات طبیعی کشورداری یعنی ناز و نعمت و تجمل خواهی به صورت عادت در میان دولتیان می‏شود و هزینه‏ها بالا می‏رود و خوشگذرانی به نسل‏های آینده انتقال می‏یابد و مخارج سپاهیان بیشتر می‏شود و ثروت‏های زیادی را به سپاهیان اختصاص می‏دهند که در صورت گرفتن یا استمرار این وضعیت،موجب زبونی و ناتوانی پادشاهان و حاکمان می‏شود و استمرار آن قدرت حاکمان را می‏کاهد. آن وقت، همسایگان یا قبایل و گروه‏های زیر دست آن، گستاخ می‏شوند. خداوند نابودی و انقراض را که بر آفریدگان خود مقدر کرده اعلام می‏فرماید: «گذشته از این تجمل‏خواهی و نازپروردگی برای مردم تباهی‏آور است و انواع بدی‏ها و فرومایگی‏ها و عادات زشت پدید می‏آورد». راحت طلبی که در آنان رسوخ خواهد کرد خوبی خشونت را در آنها از بین می‏برد و بعضی از دولت‏مردان خشونتگران جدیدی را حاکم می‏کنند تا بقاء خود را حفظ کنند در غیر این صورت از بین میروند[27].

شه مست و جهان خراب و دشمن پس و پیش پیداست کز این میان چه بر خواهدخاست

نادر در سختگیری و برخورد با طوایف و قبایل و مهاجرت اجباری نتوانست سوء مدیریت خود را با شمشیر پوشش دهد. قبل از او، نه شمشیر، بلکه تدبیر و رعایت حقوق طوایف باعث شد تا مراکز شهری و روستایی زیادی به رونق برسند و طوایف و تیره‏های مختلف در اکثر نقاط استان با تعامل، پیشرفت کنند. «جانشینان نادر که همواره از شوکت و سطوت او غمگین و مانند بید لرزان و هراسان و بی تمکین بودند به مجرد خالی دیدن صحنه، هر کدام به ترکتازی و خودسری پرداختند و رایت جاه و جلال برداشته با‏ یکدیگر بنای اتفاق و خصومت و نفاق نهاده، شور و غوغای جداگانه در انفس و آفاق انداختند». «طوایف و ایلات از کرد و لر و پارس و عرب و ترک و مغول، تاتار و ترکمان که اغلب در فرهنگ ملی ایرانی مستحیل شده بودند، خصلت‏های عمده‏ی جنگجویی و غارتگری و ترک تازی را از دست نداده به خصوص در ایام ضعف حکومت مرکزی مایه‏های اساسی بحران‏ها بودند». نمونه‏های بی‏شماری می‏توان نام برد که برجسته و نیرومندترین آنان محمد حسن خان قاجار، کریم خان زند، علی مردان خان بختیاری بودند. نفوذ ایلات و عشایر و اثرات حیات کوه‏نشینی و نفوذ بلندی بر پستی در برابر مدنیت و فرهنگ ایرانی و مودب آداب‏سازی چوب بدستان مغرور و عیان گردید. توده‏های عادی ایران که قرن‏ها خود همواره‏ یک نوع وابستگی به مرکز قدرت داشتند، قطب‏های مسلط جوامع ایرانی، اگر در درون حباب‏های نفوذ خود، درگیری‏های فاحشی پیدا نمی‏کردند و به اقتضای زور‏آزمایی و کسب توانایی بیشتر و‏ یا تنازع بقاء که گهگاه ضروری می‏نموده به مبارزه با هم نمی‏پرداختند و طبیعتا در چنین مواردی به فکر بهره‏کشی از زیردستان و وابستگان عادی خود نمی‏افتادند، ترقی را گسترش می‏دادند. به ندرت امکان داشته است که در میان مردم کوچه و بازار، مدعیانی بیابند و ‏یا حد اقل بازخواست کنندگانی داشته باشند که در «اصول و مقررات حاکم» و‏ یا «حدود روابط عامر و ماموری» پرس و جویی بکنند!. در شرایطی که موقعیت‏ها و عنوان‏ها را نه بر اساس لیاقت که بر پایه‏ی زور و شمشیر اشغال می‏کردند و روابط اهل شمشیر بر ضوابط خردمندان پیشی گرفت و متأسفانه ظهور مدعیان متعدد و افراد جاه‏طلب و سبک مغز و بی پایه موجب شد تا نه‏تنها، ماجراجویان و فتنه‏انگیزان داخلی به حریم حقوقی توده‏ی بی‏دست و پا و بی دفاع دست تعدی گشایند بلکه از آن بدتر چاه‏های ویل مطامع همسایگان تجاوزکار و فرصت‏طلب است که به حکم مطلق‏های ذهن زور و حق اقویا دست به تاراج و تطاول می‏زنند و بساط حیات و نوامیس ارجمند انسانی را در هم می‏پیچند. از نکات تأسف‏نگیز این عصر، که باید مخلوق همان بی‏انتظامی و در هم ریختگی‏اش شمرد، و البته در عمق وجود خویش دلایل دیگری نیز می‏تواند داشته باشد گسستگی و از هم پاشیدگی نظامات اخلاقی جوامع ایرانی است. به‏عنوان ‏یک حقیقت دردناک، می‏توان پذیرفت که وقتی مردم آنقدر جور و اعتساف را از طبقات زیردست خویش می‏نگرند، و آن همه کشتارهای انسانی، کله‏مناره سازی، چشم درآوری، گوش بری، کتک زنی، ناموس ربایی و مظالم متعدد دیگر را هر روز و هر ماه و هر سال علانیه می‏بینند، بر کم‏اعتباری و پوچ شدن فضایل اخلاقی آگاهی می‏یابند، و اینکه کسی در بند دیگری نیست و آنچه حاکم است قانون جنگل است و بس، چشم دل خلق را فرا می‏گیرد. میرزا مهدی خان منشی در تاریخ جهان‏گشا می‏نویسد: «عمال ممالک را که در محکمه‏ی حساب حاضر می‏کردند بی اندیشه‏ی روز حساب به مقام مواخذه‏ی ایام اخذ و عمل درآمده، بدون اینکه از جانب احدی تقریر حکایتی ‏یا ادعای شکایتی شده باشد، آن جماعت که در ولایات دستی بلکه ناخنی هم نداشتند که قفای سر توانند خارید، از پا بر فلک کشیده، ناخن به در می‏کردند. بی‏گناهان بی‏دست و پا گشته، هر کدام ده و بیست الف که هر الفی پنج هزار تومان بوده باشد، از دست چوب با قلم‏های شکسته به پای خود می‏نوشتند. این دفعه ضرب و تعذیب را بر ایشان شدیدتر می‏کردند تا عوام و دستیاران خود را به قلم دهند، ایشان نیز ناچار آنچه از خویش و بیگانه و همشهری و دور و نزدیک و ترک و تاجیک را دیده ‏یا ندیده اسمش را شنیده بودند، شریک خود به قلم می‏دادند.» از صدمات جبران‏ناپذیری که جنگ‏های مداوم ایجاد می‏کنند، ‏یکی هم همین تنزل ارزش‏های اجتماعی است، به عبارت روشن‏تر، وقتی که مردم، هر روز شاهد کشتارها و فجایع بی دلیلند و گرامی‏ترین موجودات خویش را در مهد فنا می‏بینند، دیگر نمیتوان از آنها متوقع بود که به بی فایدگی اعتبارات توجه نکنند و زخم‏های مهیبی را که هرج و مرج بر پیکرشان وارد ساخته فراموش کنند و کسی را بر کسی ابقا نباید‏! سردارانی به قید قسم‏های سخت، به مردی اطمینان می‏دهند که سر بر خط و فرمانش گذارند و جز اراده‏ی او مشی و تدبیری نپذیرند، و به اندک مدتی دیده می‏شود که همان سوگندخواران پا بر روی تعهدات خویش می‏نهند، ضمانت‏های اخلاقی و وجدانی را به دور می‏افکنند و ولی نعمت و صاحب اختیار خود را از تخت به زیر می‏کشند. به این هم ابقا نمی‏کنند که به سرنگونی‏اش رضا داده باشند، بلکه حتماً کورش می‏سازند و از نعمت بی‏نظیر حیات محرومش می‏گردانند که همه عبرت زا و تأسف افزاست‏![28].

در این زمان، در هیچ کشور دیگر جهان، اعم از شرقی و غربی، طرح «مطامع ملی» آسان نبوده است، هنوز ملت‏ها تشکل اجتماعی خاص را که نماینده طرز فکر مشترک ملی و ادراک تاریخ و ضرورت‏های قطعی آن و رسم‏های حیات جمعی باشد چندان درک نکرده و الزاماً به ضرورت داشتن فرهنگ ملی، که علی‏القاعده منتهی به داشتن اقتصاد ملی، ارتش ملی، موسیقی ملی، زبان ملی، خط ملی و ... می‏کرد اهتمام آگاهانه‏ای نشان نمی‏دادند. بنابراین به اندیشه‏های ملی و میهنی و وظایف خویش اعتنا نمی‏‏ورزیدند. بلکه با تأسف، زمینه‏های اشتراک نظر و وحدت عقیدتی چون تعالیم دینی مورد عمل قرار نمی‏گرفت تا در بحران‏ها مدد‏‏رسان انفاس بماند و آنان را به رعایت احترامات انسانی و حفظ حدود و ثعور ملی وادار کند. خودخواهی‏ها و حرص و آز‏های مردم فرصت‏طلب و حادثه‏جوست که رهبری آنها را به عهده می‏گیرد و متامع بی‏پایانشان را در هر برخورد و پیشامدی نشان می‏دهد و این جای تاثر است که به‏دلیل درماندگی‏های اخلاقی فوق‏العاده‏ی توده‏ها مجالی برای نمایاندن افکار و اعتقادات و آئین‏های مذهبی و ملی باقی نمانده و جایی که قدرت، تنها فرمانروای قاطع و بی‏گذشت بود، فرصتی برای نمایاندن آرمانهایی که سابقه‏ی طولانی در ایران داشت بجا نمی‏نهد[29]. توجه نادر به نظامی‏گری و فشار بر مردم باعث شورش‏ها و آسیب‏های داخلی گردید و علت اکثر این شورش‏ها تن ندادن مردم به اقتدار مهیب نادری و ایستادگی در برابر خرد شدن و از دست دادن هویت قهرمانی‏ شناخته شده‏ی خویش است. نهایتاً، هر کدام، دست‏آویزی بهره‏ی خود می‏ساختند و تحت عنوان‏های «طرفداری از صفویان»، «حفظ استقلال ایلی و قبیله‏ای»، «پاسداری از شعائر و نوامیس دینی و مذهبی» به مبارزهبرخاسته‏اند[30]؛ حادثه‏ی درویش عباس در کوه‏گیلویه یکی ازآنها می‏باشد.

در این دوره به کرات برای ولایات از جمله کوه‏گیلویه والی تعیین شده[31] که خود نشان از شورش و آشوب است و در همین زمان است که با به قدرت رسیدن بگ‏ها و از بین بردن بزرگان «کی» موجبات سقوط بعضی طوایف و مهاجرت اقوام چهارده ‏گانه‏ی ممسنی را به‏وجود آوردند و باعث خرابی راه‏ها، اقتصاد و عمران و آبادی شدند که عامل اصلی آنها «توجه نادر به نظامیان و پاداش‏های نقدی و جنسی بسیار بوده است»[32]. با واگذاری امور تجارت به سربازان و یا شراکت آنان با تجار به عنوان اردو بازاری، نظامیان، خوشبخت‏ترین سوداگران ایرانی به شمار می‏آمدند[33]. همین میراث به قاجاریه نیز انتقال یافت که با سوء مدیریت و نظام خانخانی برای وصول مالیات در بین مردم چنان اختلاف انداختند و حوادث خونینی را باعث شدند؛ حوادثی که اشاره به پارهای از آنها برای آشنایی نسل جوان خالی از لطف نیست وقطعاً مفید و باعث عبرت خواهد بود مانند:

1- اختلاف میان برائی و بویراحمد با احکام خانی برای حفظ قدرت خود نه با مدیریت که با اختلاف؛

2- استفاده از اختلافات میان نوئی و اتحاد بویراحمد و دشمن‏زیاری و طیبی؛

3- حوادث مربوط به شکرالله خان نوری و نوئی در تنگ بیرزا که باعث فقر و فرار عده‏ای شد؛

4- حوادث مربوط به ایل باوی با حمایت دولت با بویر‏احمد در طسوج که خود حوادث زیادی را به دنبال داشت.

5- اختلاف انداختن بین ایلات با اعطای حکم خانی و فقر و بدبختی‏های ناشی از آن تا کورکردن خوانین؛

6- حاکمیت بختیاری‏ها و سوء‏استفاده‏های آنها و روسای طوایف؛.

7- تقسیمات مناطق میان خان‏های جدید که با حکم خانی دوره قجری خود را مالک جان و مال و همه چیز مردم مناطق می‏دانستند مثل بویراحمد سردسیر وگرمسیر و یا علیا و سفلی و همینطور بهمئی وطیبی؛

8- در این زمان قبایل و طوایف با پیوندهایی، دسته‏بندی‏هایی را به‏وجود آوردند که یکی از آنها باعث شد آغا و کی گیوی به‏وجود آید که منجر به جنگ میان آنها و دشت‏موری (طوایف تامرادی و تاس‏احمدی و شکرالله خان) شد که با کمک قشون دولتی به فرماندهی بختیاری‏ها به نام کردکی‏ها انجام گرفت و در قلعه مهد تعدادی از بزرگان کی (کی گیوی) و آغایی را به توپ بسته و از بین بردند.

9- دسته‏بندی دیگری از طوایف با نام آغایی و دشت‏موری ریشه بسیاری از مشکلات استان شد. اگر چه امروزه همه طوایف از ترک و غیر ترک و حتی ایلات چرامی و نوئی خود را منفک از بویراحمد نمی‏دانند اما زنگارهای تعصب‏آلود ایلات گاهی مشکل‏‏‏‏‏‏‏‏‏آفرین خواهد بود و موجب افسوس خواهد شد.

همه طوایفی که در دوران صفویه و خاص بعد از انقراض آن سلسله در استان موجود بودند اساس قومی و قبیله‏ای خود را حفظ کرده‏اند. اگرچه با فروپاشی صفویه اکثر قبایل چهارده‏گانه ممسنی به شولستان مهاجرت کرده و آن را به نام خود ممسنی و رستم نامیدند. ضعف و ناتوانی حکومت مرکزی بعد از صفوی تا پایان قاجاریه باعث مهاجرت اقوام و طوایفی مثل نوئی، کی، امیروکمائی، دشمن‏زیاری و تیره‏های مختلف صرامی، لیراوی و کرایی شده است؛ ولی ساختار قومی و هویت خود را بعد از مهاجرت نیز حفظ کردند.

نتیجه‏گیری

گروه‏های قومی، پیش از برآمدن نخستین تمدن‏ها و از همان آغاز زندگانی بشر، همراه با پدید آمدن جوامع، به وجود آمدند.همواره در رشد و افول جوامع، قومیت نقش عمده‏ای را بازی می‏کرده است. گاه یکی از گروه‏های اجتماعی برای مطامع خود، به حق دیگر گروه‏هاتجاوز می‏کرده و گروه دیگر در برابر این تجاوز به دفاع برمی‏خاسته است.همیشه و هم‏اکنون، این نزاع‏ها وجود داشته است. گاه این گروه‏، کوچک‏ترین گروه قومی، یعنی خانواده‏ی هسته‏ای امروز بوده است و گاه یک طایفه و گاه ملت یک کشور.به گواهی سطور بالا، در طول تاریخ، در سایه‏ی یک مدیریت قوی مانند مدیریت حاکمان هخامنشی، هماهنگی گروه‏های اجتماعی سنتی و نیز جدید، موجب رشد و تعالی جامعه می‏شده است و شاید بر اثر تغییر نیاز، نقش گروه‏های مختلف، تغییر می‏کرده. در نبود مدیریتی کارآمد، فضای سیاسی اجتماعی جامعه همچون روزگاری افشاری به شدت آشفته می‏شد و این، برخورد گروه‏های قومی را در پی داشت.در هر حالت، نیاز جامعه، تعیین کننده‏ی اهمیت گروه‏های اجتماعی موجود در جامعه بوده است. در روزگار آشفتگی و افزایش تلفات مالی و جانی، اهمیت گروه‏های قومی به عنوان انگیزه‏ی مبارزه برای بقا پررنگ‏تر می‏شود. از سوی دیگر، در زمان رونق، با افزایش ارتباطات میان گروه‏های مختلف، گروه‏های قومی جدیدتری پدید آمده و گروه‏های قومی، خود به خود رنگ می‏بازند. به این ترتیب، آنچه برای رشد جوامع لازم است، وجود مدیریتی کارآمد است. جامعه به طور خودکار، بر اساس نیاز خود، گروه‏های اجتماعی را به وجود خواهد آورد، فعال خواهد کرد و یا بر عکس از بین خواهد برد.

No comments:

Post a Comment