چکیدهی تاریخ ممسنی و رستم و نقدی بر مقالات «دربند پارس» فصلنامهی فراسو و آوای دنا
علیسینا برقک
پژوهشگر و کارشناس تاریخ
چکیده: پیش از این، کتابهای تاریخی و مقالاتی در مورد «دربند پارس»، توسط برخی نگارندگان، به تحریر درآمده است. در این نوشتهها، محل وقوع حوادث بزرگ تاریخی، همچون دفاع سردار مشهور هخامنشی در تنگ تکاب (پیلا پرسیکا) دروازه یا دربند پارس را بدون دلیلی بر این ادعای احساسی، جاهایی معرفی کردند که با شواهد و مدارک اصلی هیچ تطبیقی ندارند و متعصبانه به توجیه آنها پرداختهاند. این در حالی است که متأسفانه، این نوشتهها بهعنوان منابع تاریخی، معروف شده و در نگارشهای دیگر مورد استفاده قرار گرفتهاند. چند سالی است که نگارندهی این مقاله، در تلاش است تا پرده از این ناراستیها و تعصبات بردارد و در کتابی که به تاریخ جنوب غرب ایران و بهویژه استان کوهگیلویه و بویراحمد و بخشهایی از خوزستان میپردازد، حقیقت را به خوانندگان بنمایاند. در این مقاله با بهرهگیری از برخی منابع دست اول و شناخته شدهی دنیای دانش، شمهای از تاریخ سرزمین دوستداشتنی «ممسنی و رستم» را در برابر چشمانمان خواهیم دید و نوشتههای متعصبانه و بدون دلیل و مدرک آقایان «شاقاسمی» و «چوبینه» در «فصلنامهی فراسو» و «ساعد حسینی» در آوای دنا را نقد خواهم کرد تا بر جستجوگران راستی و افتخار آشکار شود که اولاً افتخار و بالندگی را در زمانی حدود ده هزار ساله باید جستجو کرد و ثانیاً «دربند پارس» در مرز پارس است نه در عمق پارس و بدانند که برای معرفی آن سند تاریخی لازم است و احساس و تعصب راه به جایی نمیبرد.
کلمات کلیدی: دربند پارس، آریوبرزن، ممسنی و رستم، کورنگان، جن جان، تحریف تاریخ
1- مقدمه
شهرستانهای ممسنی و رستم در غرب استان فارس واقع شدهاند و با استانهای بوشهر و کوهگیلویه و بویراحمد همسایهاند. مردم این دیار، از نظر زبان و نژاد لر میباشند. این منطقه با زمینهای حاصلخیز و آب فراوان جایگاه مناسبی برای پیدایش و رشد تمدنهای نخستین بوده است. همچنین، خاک این شهرستانها، گذرگاه کاروانهای بازرگانی و نیروهای نظامی بودهاست. از اینرو از زمانهای کهن، کشورداران، حاکمان و اقوامی که به این نواحی مرتبط بودند به این خاک توجه داشتند. میتوان رد پای انسان را از آغاز فرمانروایی انسان بر کره خاکی، در این موقعیت جغرافیایی کاوش کرد. در این مقاله، سخن، از روزگار نخستین آغاز میگردد و در طول مقاله از آغاز تا پایان دوران هخامنشی، شاهد توجه حکومتها به این منطقه و اهمیت آن خواهیم بود و در پایان، مطالبی را در رد گفتههای احساسی همراه با تعصب آقایان «شاقاسمی» و «چوبینه» که در فصلنامهی فراسو آمده است]1[ و نیز مقالهی سید ساعد حسینی که در فصلنامهی آوای دنا به چاپ رسید]2[، آوردهایم تا از این دریچه، ذهن مخاطب با حقایق تاریخی منطقه آشنا شود.
2- پیشینهی تاریخی شهرستانهای رستم و ممسنی
در هزاره ی سوم پیش از میلاد، سلسلهای ایلامی، در فارس بزرگ تأسیس شد که به خاطر مرکزیت شهر «انشان» به «انشانی» مشهور گردید و شهرهایی مثل «نوبندگان»، «توج» (توز)، «کورنگان» و «گناوه»، ریشه در آن دوران دارند و دارای دژهای معروفی همانند «قلعه سفید» بودهاند که در صورت پژوهش، تعدادشان در شهرستانهای ممسنی و رستم شاید به بیش از ده و حتی بیست مورد برسد.
دوران پیروزی بینالنهرینیها بر انشان، شاهد انجام دو نوع سیاست بین النهرینیها جهت کنترل انشان و ایلام میباشیم که عبارتند از:
1- ایجاد لژیونهای پنج تا بیست و پنج نفری مستقر در قلعههای مستحکم، به فرماندهی یک نجیبزادهی انشانی ایلامی که درکنار جادههای میان بینالنهرین تا هندوستان قرار داشتند. تعداد زیادی از آن قلعهها در دو شهرستان «ممسنی و رستم» بودهاند و هماکنون آثارشان موجود میباشد]3[.
2- سیاست ازدواج و ایجاد پیوندهای خانوادگی میان حاکمان بینالنهرین و پادشاهان مناطق مختلف انشان: بینالنهرینیها سعی میکردند رابطهی خود را نه با جنگ که از راه دیپلماسی و به زنی دادن دختران خود به پادشاه «انشان» و پادشاهان این منطقه حفظ نمایند]4[. اما شاهد بودیم که اگر چه در کوتاه مدت این سیاست موفق بود ولی در دراز مدت عامل سقوط بینالنهرین شد و بر اثر وحدت پادشاهان «انشان و سیماش» سیطرهی بینالنهرین درهم شکسته شد]5[ و پادشاه آن به انشان تبعید گردید. ساکنان موقعیت جغرافیایی دو شهرستان «ممسنی و رستم» در این رویداد، نقش بسزایی داشتند. دوران حاکمیت وحدت «انشان و سیماش» جای خود را در حدود دو هزار قبل از میلاد به سلسلهی سه نفرهی انشانی دیگری داد که اگر چه پایگاه اقتدار آنها به شعاع بیش از یکصد و پنجاه کیلومتری قلعه دنا در همه جهات جغرافیایی (اربع) بود اما بیشتر در سیوند فارس مستقر بودند و یکی از پادشاهان آن به میانرودان حمله و مجسمهی «نهنه» (نانا) را به شوش آورد و سلطهی سومریان را بر شوش (سوزیان) و جادههای ساحلی تا کرمان و هندوستان از بین برد. که قطعاً قسمتی از این جادهها و قلعهها در این منطقهی جغرافیایی بوده است.
پایان این سلسله با حملات کاسیها (ساکنان لرستان امروزی) به بینالنهرین مصادف شد که توانستند ضمن تصرف سرزمین میانرودان و تشکیل سلسلهی کاسی، حتی جلگه خوزستان (سوزیان) به مرکزیت شوش را مدت چند قرن از دست «انشانیها و ایلامیها» خارج کنند؛ تا جائیکه تا سالهای هزار و پانصد قبل از میلاد، نامی از ایلامیان و انشانیها در کتیبههای سومری پدیدار نشد]6[.
در این زمان پادشاهان نواحی مختلف زاگرس مرکزی و اطراف دنا با ایجاد وحدت تحت رهبری خاندانی «انشانینژاد» سلسلهای مقتدر تأسیس کردند. ایشان، ابتدا با پیوندهای فامیلی و ازدواج با دختران پادشاهان کاسی به آنها نزدیک شدند و در شرایط و زمان مناسب به آنها حمله کرده، مناطق تصرف شده سوزیان (شوش) را بازپس گرفتند و سلسلهی کلاسیک انشانی را به اوج اقتدار رساندند]7[. یکی از گروههای مردمی موثر در این قیام، ساکنان کورنگان (ممسنی و رستم) بودند که با خاندان حاکم، بستگی داشتند.
این سلسله قدرت را نه به خارجی که به وابستگان خود که ساکن دو شهرستان ممسنی و رستم (کورنگان) بودند واگذار کرد و «شوتروک ناخونته» از مردم ساکن در این دو شهرستان توانست بینالنهرین را تصرف کند. اگر چه عمر سلسلهی شوتروکیدها با همه اقتداری که داشتند طولانی نبود و بار دیگر سلسلهای به نام پاشها]8[ در بینالنهرین به قدرت رسید و مناطق ساحلی از دجله تا هندوستان را به تصرف درآورد که قسمتهای میان ساحل تا شهرهای قدیمی ممسنی (کورنگان) نیز جزیی از آن بود.
در پایان سلسلههای دریایی بینالنهرین با حاکمیت بابلیها سعی در دستاندازی به همسایگان را داشتند در چنین شرایطی، پادشاهان «انشان و ایلام» که با شعاع بیش از یکصد و پنجاه کیلومتری از ارتفاعات دنا حاکمیت و پادشاهیهای مستقلی را تشکیل میدادند به این نتیجه رسیدند که راه سلطه بر بینالنهرین و یا حفظ استقلال، ایجاد وحدت میان این نواحی است. در جهت احیای این وحدت و هماهنگی، مردمان (ممسنی و رستم) و «پارسوماش» ساکن در قسمتهای جنوب و جنوبشرقی رود مارون، نقش کلیدی را بهعهده داشتند. بدانسبب که در صحنههای جنگ با آشوریان و بینالنهرینیها، پادشاهان ماد و ایلام به خاطر داشتن مرزهای مشترک با سرزمین میانرودان، فرماندهی سپاهیان متحد را بهعهده داشتند، در تاریخ پیروزیها وشکستها بیشتر به نام آنها آمده است.
در پایان کار ایلامیان، کورش «پارسوماشی»، جد کورش کبیر، در ارگان (هیدالی) با سرکردگان آشوری نشست و جهت اطمینان «آشور بانی پال» فرزندش «اروکو» را به نینوا فرستاد]9[. در این زمان شاخهی دیگر خاندان هخامنشی، بر سراسر فارس فرمان میراند. در دوران پادشاهی داریوش بزرگ، تخت جمشید (شهر پارس یا پرسپولیس)، جایگاه جشن بزرگ نوروز بود و «قلعه سفید» ممسنی و شهر «نوبندگان» نقاط قابل توجهی بودهاند. مسیر زمستانهی پادشاهان هخامنشی از شوش به تخت جمشید و بالعکس از این شهرستان میگذشت و داریوش بزرگ در هر سفر بعد از چند روز مسافرت از شوش به تخت جمشید یا بالعکس مدتی را در کاخ میان راهی «جن جان» در کنار رود فهلیان (پهلهبان) میگذراند که یکی از پادگانهای دوره هخامنشی و همچنین یکی از انبارهای آذوقه آنها در این موقعیت جغرافیایی قرار داشت و دارای اهمیت خاص، سیاسی، امنیتی، اقتصادی، بوده است آنچنانکه امروز نیز یکی از قطبهای اقتصادی فارس میباشد.
دیگر مکانهای تاریخی که میتوان نام برد عبارتند از: عبادتگاه ایلامی کورنگان ،منزلگاه تل گچگران، قصر ضحاک نوبندگان، آثار تل جوی برمک و تل کره تلی نورآباد، آثار تل کره قلی باجگاه، چاربازار بابامیدان و تل پهنوی ده نو]10[.
3- تعیین موضع دربند پارس
پس از یادآوری کوتاه تاریخ چند هزار سالهی شهرستانهای «ممسنی و رستم» به موضوع دفاع سردار گرانمایهی هخامنشی، «آریوبرزن»، میپردازیم و از این میان، نظرات احساسی آقایان شاقاسمی و چوبینه و سید ساعد حسینی را به نقد میگذاریم.
از آنجا که مسئلهی مورد بحث، محل وقوع این رویداد است، ابتدا به توصیفهایی که در منابع نسبت به این رویداد وجود دارد می پردازیم و سپس تلاش خواهیم کرد تا مکانی را بیابیم که با این توصیفها سازگار باشد. منابع این رویداد، نوشتههای نویسندگان همراه اسکندر میباشد. در آنها، اینچنین آمده است که اسکندر، پس از فتح اوکسیان که منطقهای کوهستانی بود، سپاه سنگین اسلحهاش را که کندتر حرکت میکرد، از راه اصلی روانهی فارس کرد. خود او همراه با سپاهی از سوارهنظام و پیادهنظام، از طریق راه کوستانی که عبور از آن بسیار دشوار بود، به پیش شتافت. اکسیان در مرز خوزستان بوده و همسایهی پارس بود و سرچشمهی کارون از آنجا میآمد که آن را منطبق بر ایذه دانستهاند. اسکندر پس از سه روز از فتح اکسیان، به مرز پارس وارد شد و در روز پنجم، در حالی که از آغاز حرکتش، 113 میل یا تقریباً 31 فرسنگ یا حدود 180 کیلومتر را طی کرده بود، به دروازهی پارس و یا به روایت برخی دیگر، دروازهی شوش رسید. دروازهی پارس، تنگهای بود که در میان کوههای برفی قرار داشت و عبور از آن دشوار بود. آریوبرزن، در این مکان، راه را بر اسکندر میبندد. اسکندر موفق میشود پس از سه روز، سپاه آریوبرزن را دور زده، از پشت آنان در آید. آریوبرزن موفق میشود با تلفات، محاصره را بشکند و به سوی پرسپولیس برود. لکن بخش دیگر سپاه اسکندر، مانع عبور او از رود میگردد و باز میگردد و پس از نبردی سخت، جان می بازد]11[.
حال که روایت همراهان اسکندر، به صورت کوتاه بیان شد، به ذکر نکاتی میپردازیم که در این روایت، قابل توجه است:
1- اوکسیان از توابع خوزستان و همسایهی فارس بوده است.
2- فاصلهی اوکسیان (ایذه) تا دربند پارس، حدود 180 کیلومتر بوده که سپاهیان سوار و پیادهی اسکندر، پس از پنج روز پیادهروی به آن میرسند. سپاهیان اسکندر پس از سه روز از اکسیان به مرز رسیده و دربند پارس، نزدیک به مرز و در فاصلهی دو روزهی مرز بوده است.
3- دربند پارس در درهای تنگ و کوهستانی قرار داشته است. این منطقه در زمستان برفگیر بوده است.
اکنون به بررسی این نکات و تطبیق منطقهی توصیف شده با مکانهای پیشنهاد شده، میپردازیم. در مورد نکات نخست و دوم، توجه به این موراد ضروری است:
1) اوکسیان، منطقهی مرزی خوزستان بوده و با این حال با خود مرز، سه روز فاصله داشته است. دربند پارس از اکسیان هم به مرز نزدیکتر بوده و دو روز تا آن فاصله داشت. بنابراین، دربند پارس را باید در مرز پارس و خوزستان جستجو کرد. در واقع، دربند یا دروازهی پارس و شوش، درب ورود به سرزمین پارس یا خروج از آن به سوی شوش بوده است و این دروازه در حوالی مرز پارس واقع شده بود.
2) تیمور لنگ در سال 795 هجری قمری، از شوشتر تا قلعه سفید ممسنی را در مدت شانزده روز طی کرد]12[ آن هم با عجلهای که او در جنگ با شاه منصور مظفری داشت و با در نظر گرفتن اینکه هیچ خطری در این فاصله او را تهدید نمیکرد و نیاز به هیچگونه احتیاط نبود و نهایتاً در قلعهسفید با شاه منصور وارد جنگ شد و او را شکست داد و وارد شیراز گردید.
3) آخرین حملهی نظامی که در این مسیر انجام گرفت زمانی بود که محمد خان بلوچ، حاکم شورشی کوهگیلویه، در سرابسیاه ممسنی (نزدیک به یقهی سنگر) مستقر شده بود و نادرشاه با همهی خشم و نفرتی که به او داشت و عجلهای که به کاربرد بیش از ده روز طول کشید تا از شوشتر به آن جا رسید]13[.
4) بارون دوبده از فهلیان تا ایذه را نزدیک به ده روز طی کرده است در شرایطی که تمام امکانات لازم را حاکمان مناطق بین را ه به بهترین وجه برایش فراهم میکردند و راهنمایان آگاه به مسیر راه در خدمتش آماده حرکت بودند بدون ترس از دهها فرضیه خطر در میان سرزمین اوکسیان تا تنگ تکاب دربند مورد محافظت آریوبرزن که در زمان حمله اسکندر برای او وجود داشت]14[.
5) چند سیاح غربی مسیر میان شوشتر تا ممسنی و بالعکس را با وجود تمام شرایط لازم امنیتی در مدتی بیش از دوازده روز طی کردهاند]15[.
6) فاصلهی شهر تصرف شدهی ایذه (اوکسیان) محل حاکمیت ماداتس تا ممسنی و قلعهسفید هم اکنون نزدیک به سیصد کیلومتر میباشد. کدام سپاه پیاده و سواره میتواند بدون توقف روزانه و شرایط خاص امنیتی آن را بپیماید و از کنار قلعههای مسیر جاده، در مدت پنج روز آن را طی کند.
پس، با توجه به اینکه فاصلهی اکسیان تا دربند پارس، حدود 180 کیلومتر بوده و سپاه اسکندر آن را در مدت 5 روز طی کرده است، دربند فارس نمیتواند در منطقهی یقهی سنگر واقع شود که بیش از 300 کیلومتر فاصله دارد و افراد و لشکریان مختلف، فاصلهی میان آن و اکسیان را در ده روز طی کردهاند.
اما در مورد نکتهی سوم؛ آنچه موجب اشتباه نویسندگان معاصر شده است این است که ایشان تصور کردهاند برخلاف توصیفی که در منابع آمده است، منطقهی اطراف تنگ تکاب برفگیر نبوده است حال آنکه مناطق مورد نظر خودشان _یعنی یقهی سنگر و یا تنگاری_ برفگیر هستند. این، تنها یک دادهی نادرست در استدلال ایشان است؛ چراکه نگارندهی این مقاله، در سالهای گذشته به طور مداوم به این منطقه سرکشی کرده و از آن تصویر تهیه نموده است. این منطقه، حتی در زمان حاضر نیز شاهد بارش برف است که گاه بسیار شدید میشود و مسلماً در بیش از دو هزار سال پیش که دمای هوا پایینتر، رطوبت بیشتر و هوا معتدلتر بوده است، در این منطقه، به میزان بسیار بیشتری برف میباریده است.
پس، بخشی از اشتباه نگارندگان مذکور، در استدلالشان، از اطلاعات ناکافی ایشان نسبت به مناطق، ناشی میشود.
مواردی که در بالا آمد، به تنهایی برای دریافت اینکه، معابر پیلاسوزیدا و پیلاپرسیکا در تنگ تکاب قرار داشتهاند و نه در یقهی سنگر،یاتنگاری موردنظر سید ساعدحسینی کافی هستند. لکن میتوان به نکتههای دیگری نیز توجه کرد:
1- دژهای مستحکم، برزیون و گنبدان (گس یا جص) در دو طرف رود مارون ناظر بر دربند پارس در کنار چندین دژ دیگر مربوط به دوره هخامنشی در این قسمت قرار دارند که خط بطلانی بر همهی ادعاها است.
2- اسکندر پس از عبور از دربند پارس، از رود آروسیس میگذرد که با رود شیرین، یکی دانسته شده است]16[.
3- مسئله دیگری که خیلی از افراد را به اشتباه کشانده، انحراف تاریخ استان کوهگیلویه و بویراحمد به وسیلهی افرادی است که بعد از انقلاب با آوردن چند حادثهی ناچیز منطقهای مثل تنگ تامرادی و گجستان خیال کردند ابتدا و انتهای تاریخ استان همین بود و سکنهای غیر از ما وجود نداشته است. بنابراین، ایشان تصور میکردهاند که اسکندر نیز ناچار بوده که در هر صورت از این مسیر بگذرد چراکه دیگران نیز چنین کردهاند.
4- نگارندگان مذکور، منبعی برای ارائهی مطالب خود معرفی نکردهاند و برای رویدادی که بیش از دو هزار سال پیش حادث شده است، از آگاهان محلی زمان حال بهره گرفتهاند. آقایان شاقاسمی و چوبینه مطالب خود را پژوهش نامیدهاند در حالیکه هیچگونه مدرکی دال بر پژوهش وجود ندارد گو اینکه آقایان تاریخ سقوط هخامنشیان را که در سال سیصد و سی قبل از میلاد بوده است آن هم بعد از گذشت دو هزار و سیصد و سی و نه سال به صورت نقلی و از زنان و مردان پیر پرسیدهاند و به عنوان پژوهش ارائه دادهاند. این، کاری است که متاسفانه در منطقه به وسیله عدهای، جایگزین اسناد و مدارک تاریخی شده است.
4- نتیجهگیری
در این مقاله کوشیدیم تا هرچند کوتاه، شمهای از تاریخ دو شهرستان «ممسنی و رستم» را بنمایانیم. براساس منابع معتبر، این مناطق دوران انشانی و ایلامی و هخامنشی را به خود دیده است و قلعهها و میراث فرهنگی زیاد و به یادگار مانده از آن دوران تا پس از اسلام را در خود حفظ کرده است.
سپس با ادلهی ساده، نشان دادیم که دربند پارس، نمیتواند در «یقه سنگر» یا «تنگاری» باشد؛ بلکه باید محل آن را در تنگ تکاب جستجو کرد.
به این امید که راهنمایی علاقه مندان و دوستان موجب غنای کتاب در دست نگارش نگارنده گردد، دوستان اهل قلم را به پژوهش علمی دعوت کرده و ایشان را به خودداری از رویارویی احساسی با مسائل سفارش میکنم.
No comments:
Post a Comment