به یاد استاد خلاقیت،
ستاره ی قره قاچ خورشید عشایر که نور افشانی اش استمرار مستقیم نداشت؛ افتخاری اسطوره ای که حقیقت داشت
همزمان با کودتای 1299 در ایل قشفایی و قشلاق نشین آن قره قاچ در دامن مادری شجاع و با شهامت که در زندگی مردانه بود پا به عرصه ی وجود گذاشت که نامش را نه تحت تاثیر خون آشامان و فاتحان، چنگیز و تیمور گذاشتند و نه بر مبنای نام های ایران قدیم و متاثر از افسانه ها و اسطوره های به جا مانده از شکوه مندی دوران تاریخی ایران یعنی ایرانشان (ایرانشاه) به مرکزیت انشان، فریدون و کوروش و داریوش افتخار ایران و ایرانی تمدن و کشورداری و آزادی و حریت نامیدند. بلکه انتخاب نام زیبای محمد برای او خود نشانه ای از طلوع ستاره ای در قره قاچ بود که با رشد و شکوفایی در ظلمت های آینده استبداد و فشار های ناشی از حاکمیت ایلات و قبایل خاص ایل قشقایی و خانواده ی محمد ظلمت ها و تاریکی هایی ایجاد کرد که ستاره ی قره قاچ با پنهان و پیدای خود و در کش و قوس های قره قاچ تا سمیرم و تهران تا سمیرم ابر های تاریک را پشت سر نهاد و با بهره گیری از نبوغ و هوش و استعداد خود و پشت سر گذاشتن همه ی تالمات و سختی های زندگی به پیش رفت. بله تولد محمد اگرچه مقارن است با نشانه های سقوط حاکمان بی خبر قاجاری اما مصادف با ظهور استبدادی است که برای این نوزاد و ایل و تبارش گران تمام شد.
آری تبرک نام محمد نه تصادف که معجزه ای بود یادآور ولادت خاتم النبیین در ظلمت و تاریکی و جهالت های عربستان. با آن همه سختی هایی که برای ظلم و بی عدالتی و جهل و خرافات تحمل کرد تا اولین حکومت را بر پایه ی توحید و عدالت به وجود آورد. بله انتخاب نام او به نام محمد اگر به آن دقت شود از گوش های بزرگ او که در میان ایل نشان اقبال بود معجزه ای بود که انسان های فهیم را هرچه زمان می گذشت متوجه این حقیقت می کرد که این ستاره به خورشیدی تبدیل می شود و اشعه های نور و روشنایی آن تمام عشایر ایران را با حقیقت علم و آگاهی آشنا و جغد شوم و تاریکی و دیو آل را از او دور خواهد کرد.
محمد بهمن بیگی با همه ی مشقات زندگی که در کتاب های شیرین خود از جمله اگر قره قلچ نبود و ایل من بخارای من و طلای شهامت و ... گوشه هایی از آن همه رنج و سختی را به رشته ی تحریر در آورده است.
خدماتی به عشایر و فرهنگ و تعلیم و تربیت با شیوه ی اسطوره ای و ابتکار و خلاقیت منحصر به فرد انجام داد که وصف آن را با قلم به دست گرفتن بوسیله ی شاگردی از شاگردان او نه تنها ساده نیست که جسارت توام با عجز است. شخصیتی که با نبوغ و ابتکار خود اگرچه می توانست به قله های رفیع قضاوت در علم حقوق برسد اما کنار گذاشت تکیه بر علم قضاوت را و دنبال کرد جسارت و شهامت را در رسیدن به عشق ذاتی خود. نجات بچه های عشایر نجات دختر و پسر نجیب و مستعد اما ظلم کشیده و در فقر خشکیده راه نجات را گم کرده و جهل و عصبیت را راهنمای خود قرار داده. بله بهمن بیگی راه نجات را در بیغوله های فقر و عصبیت و ظلمت و تاریکی با به دست گرفتن مشعل هدایتاز طریق ایجاد تعلیمات عشایر پیدا کرد و محمد گونه جواب داد به آنهایی که با درس گرفتن از پیامبر و ائمه مبنی بر انتخاب نام نیکو برای فرزندان خود چه نیکو پدر و مادر را در پیشگاه پیامبر رو سفید به انتخاب آنها و با خدمات وصف ناپذیر خود تبریک گفت. بله از خدمات بهمن بیگی استاد خدمت و خلاقیت و استاد ابتکار و شهمت و راه یاب در میان ظلمت و محبوب در حال تبعید در سایه ی ظلمت صحبت کردن آنقدر سخت است که باید گذشت و فقط اشاره کرد که بهمن بیگی حقیقت و واقعیتی اسطوره ای بود که آیندگان خلاقیت های ابتکاری او را در تعلیم تربیت دانش آموزان عشایری که به وسیله ی شاگردانش به اجرا در می آمد اگرچه بافیلم تصویر باشد باور نمی کنند و اسطوره می خوانند.
بهمن بیگی در حالی چراغ هدایت عشایر را به دست گرفت که اکثر خوانین عشایر ایران راهی غیر از آن را در پیش گرفته بودند و او بود که در ظمت حاکم و جهل، به پا خاسته راهی متفاوت را با همه ی موانع انتخاب تا عشایر را به سرچشمه ی زلال معرفت و شکوفایی استعداد خود رساند که رساند. ابتکار و خلاقیتی که باعث شد در حکومتی که مغضوب او می باشی محبوب شوی و با همه ی توقعات حاکمان از لشکری و کشوری با حلم بردباری مسیری را طی کنی که پایان ان استعداد های عشار در ایران نود افشانی کنند.
بله پیدا کردن راه در میان بیشه زار های پر از خار لگر وصف نیرو های لشکری و کشوری برای فرزند مغضوب ترین ایل عشایر قشقایی به درختان خاردار کنار و رملک و کنگلک (سیسه) و بادام های خار دار و تمشک (دره) و انواع خار های دیگر و مغیلن در هم تنیده با سیم خار دار در مسیر او درست باشد که هست، خلاقیتی مافوق قدرت و توان انسان است. کاری که بهمن بیگی انجام داد و به مقصد رساند و برای استمرار آن چه رنج ها کشید. پیدا کردن کهنسال مدرس شیرین زبان که هر حرکت او برای معرفی وسیله ای برای آزمایش علوم هزاران توجه و تحریک حس کنجکاوی معلمان و شاگردان بود و قاسمی و هوشمند با آن جدیت و خلاقیت در تدریس الفبای فارسی، از کاظممی و ریز شدن در تاریخ و جغرافیا و قهرمانی و جدیت در شعرش و مومنی وشادمانی و بیژن بهادری کشکولی و سرپرستانی مانند ماری اوریاد و طاهری و موصلو و رزمجو و عبدالهی و محمودی حافظ و مدرس گلستان و بوستان که با روش خاص آموزش عشایر تدریس می کردند و ... و شیوه ی ارائه ی دورس مختلف، خاص سرعت عمل در ریاضیات با ارائه ی روش مدرسین کشف شده در میان معلمان عشایری همه ابتکار و خلاقیت می خواست که فقط بهمن بیگی قادر به انجام آن بود. اما آن همه خدمت و خلاقیت در بیشه زار های ظلمت می تونست با پیروزی انقلاب موجب استمرار نورافشانی خورشید علم و دانش شود که انتظار هر آگاه به علم دانش و تعلیم و تربیت بود و بارها گفتم ای کاش بعد از پیروزی انقلاب بهمن بیگی به وزارت آموزش و پرورش منصوب می شد و تمام اختیارات لازم را در اختیار او قرار می دادند تا به جای مدرک دکتری در رشته های مختلف با تشکیل ضمن خدمت های زیاد در اکثر وزارت خانه ها و یا کلاس های از راه دور و تشکیل پیام نور در اکثر شهر ها و شهرک ها که احتمالاً در آینده ی نزدیک بدون در نظر گرفتن افت علم به روستا نیز خواهد رسید مدارک علمی با محتوا و مایه های محکم علمی در سراسر ایران به استعدا های ایرانی داده می شد که بتوانند بیش از پیش در سراسر جهان باعث عزت و افتخار شوند. اما افسوس که این خورشید خلاقیت و نور روشنایی استمرار نداشت و اخیراً کتاب طلای شهامتش را خواندم و مشکلات او را بعد از انقلاب متوجه و متاثر شدم. اما شجاعت و شهامت و اعتقاد واقعی او را به خدمت و عدم ترک ایران و امیدوار به یاری خدا با توجه به خدمات صادقانه و منحصر به فردش را خواندم بیش از پیش به او علاقه مند شدم و قطره ای از دریای بیکران خدماتش را به یاد آوردم تا سپاس و تشکری باشد از استاد و معلم خود و همه ی معلمین عشایری و عشایر که به صورت مستقیم و غیر مستقیم از او و خلاقیتش بهره بردند. با هزاران درود بر او و اندیشه ی منورش و آرزوی توفیق الهی در نگارش همه ی خاطراتش. وسلام
No comments:
Post a Comment