web 2.0

Wednesday, February 10, 2010

به یاد استاد خلاقیت

به یاد استاد خلاقیت،

ستاره ی قره قاچ خورشید عشایر که نور افشانی اش استمرار مستقیم نداشت؛ افتخاری اسطوره ای که حقیقت داشت

همزمان با کودتای 1299 در ایل قشفایی و قشلاق نشین آن قره قاچ در دامن مادری شجاع و با شهامت که در زندگی مردانه بود پا به عرصه ی وجود گذاشت که نامش را نه تحت تاثیر خون آشامان و فاتحان، چنگیز و تیمور گذاشتند و نه بر مبنای نام های ایران قدیم و متاثر از افسانه ها و اسطوره های به جا مانده از شکوه مندی دوران تاریخی ایران یعنی ایرانشان (ایرانشاه) به مرکزیت انشان، فریدون و کوروش و داریوش افتخار ایران و ایرانی تمدن و کشورداری و آزادی و حریت نامیدند. بلکه انتخاب نام زیبای محمد برای او خود نشانه ای از طلوع ستاره ای در قره قاچ بود که با رشد و شکوفایی در ظلمت های آینده استبداد و فشار های ناشی از حاکمیت ایلات و قبایل خاص ایل قشقایی و خانواده ی محمد ظلمت ها و تاریکی هایی ایجاد کرد که ستاره ی قره قاچ با پنهان و پیدای خود و در کش و قوس های قره قاچ تا سمیرم و تهران تا سمیرم ابر های تاریک را پشت سر نهاد و با بهره گیری از نبوغ و هوش و استعداد خود و پشت سر گذاشتن همه ی تالمات و سختی های زندگی به پیش رفت. بله تولد محمد اگرچه مقارن است با نشانه های سقوط حاکمان بی خبر قاجاری اما مصادف با ظهور استبدادی است که برای این نوزاد و ایل و تبارش گران تمام شد.

آری تبرک نام محمد نه تصادف که معجزه ای بود یادآور ولادت خاتم النبیین در ظلمت و تاریکی و جهالت های عربستان. با آن همه سختی هایی که برای ظلم و بی عدالتی و جهل و خرافات تحمل کرد تا اولین حکومت را بر پایه ی توحید و عدالت به وجود آورد. بله انتخاب نام او به نام محمد اگر به آن دقت شود از گوش های بزرگ او که در میان ایل نشان اقبال بود معجزه ای بود که انسان های فهیم را هرچه زمان می گذشت متوجه این حقیقت می کرد که این ستاره به خورشیدی تبدیل می شود و اشعه های نور و روشنایی آن تمام عشایر ایران را با حقیقت علم و آگاهی آشنا و جغد شوم و تاریکی و دیو آل را از او دور خواهد کرد.

محمد بهمن بیگی با همه ی مشقات زندگی که در کتاب های شیرین خود از جمله اگر قره قلچ نبود و ایل من بخارای من و طلای شهامت و ... گوشه هایی از آن همه رنج و سختی را به رشته ی تحریر در آورده است.

خدماتی به عشایر و فرهنگ و تعلیم و تربیت با شیوه ی اسطوره ای و ابتکار و خلاقیت منحصر به فرد انجام داد که وصف آن را با قلم به دست گرفتن بوسیله ی شاگردی از شاگردان او نه تنها ساده نیست که جسارت توام با عجز است. شخصیتی که با نبوغ و ابتکار خود اگرچه می توانست به قله های رفیع قضاوت در علم حقوق برسد اما کنار گذاشت تکیه بر علم قضاوت را و دنبال کرد جسارت و شهامت را در رسیدن به عشق ذاتی خود. نجات بچه های عشایر نجات دختر و پسر نجیب و مستعد اما ظلم کشیده و در فقر خشکیده راه نجات را گم کرده و جهل و عصبیت را راهنمای خود قرار داده. بله بهمن بیگی راه نجات را در بیغوله های فقر و عصبیت و ظلمت و تاریکی با به دست گرفتن مشعل هدایتاز طریق ایجاد تعلیمات عشایر پیدا کرد و محمد گونه جواب داد به آنهایی که با درس گرفتن از پیامبر و ائمه مبنی بر انتخاب نام نیکو برای فرزندان خود چه نیکو پدر و مادر را در پیشگاه پیامبر رو سفید به انتخاب آنها و با خدمات وصف ناپذیر خود تبریک گفت. بله از خدمات بهمن بیگی استاد خدمت و خلاقیت و استاد ابتکار و شهمت و راه یاب در میان ظلمت و محبوب در حال تبعید در سایه ی ظلمت صحبت کردن آنقدر سخت است که باید گذشت و فقط اشاره کرد که بهمن بیگی حقیقت و واقعیتی اسطوره ای بود که آیندگان خلاقیت های ابتکاری او را در تعلیم تربیت دانش آموزان عشایری که به وسیله ی شاگردانش به اجرا در می آمد اگرچه بافیلم تصویر باشد باور نمی کنند و اسطوره می خوانند.

بهمن بیگی در حالی چراغ هدایت عشایر را به دست گرفت که اکثر خوانین عشایر ایران راهی غیر از آن را در پیش گرفته بودند و او بود که در ظمت حاکم و جهل، به پا خاسته راهی متفاوت را با همه ی موانع انتخاب تا عشایر را به سرچشمه ی زلال معرفت و شکوفایی استعداد خود رساند که رساند. ابتکار و خلاقیتی که باعث شد در حکومتی که مغضوب او می باشی محبوب شوی و با همه ی توقعات حاکمان از لشکری و کشوری با حلم بردباری مسیری را طی کنی که پایان ان استعداد های عشار در ایران نود افشانی کنند.

بله پیدا کردن راه در میان بیشه زار های پر از خار لگر وصف نیرو های لشکری و کشوری برای فرزند مغضوب ترین ایل عشایر قشقایی به درختان خاردار کنار و رملک و کنگلک (سیسه) و بادام های خار دار و تمشک (دره) و انواع خار های دیگر و مغیلن در هم تنیده با سیم خار دار در مسیر او درست باشد که هست، خلاقیتی مافوق قدرت و توان انسان است. کاری که بهمن بیگی انجام داد و به مقصد رساند و برای استمرار آن چه رنج ها کشید. پیدا کردن کهنسال مدرس شیرین زبان که هر حرکت او برای معرفی وسیله ای برای آزمایش علوم هزاران توجه و تحریک حس کنجکاوی معلمان و شاگردان بود و قاسمی و هوشمند با آن جدیت و خلاقیت در تدریس الفبای فارسی، از کاظممی و ریز شدن در تاریخ و جغرافیا و قهرمانی و جدیت در شعرش و مومنی وشادمانی و بیژن بهادری کشکولی و سرپرستانی مانند ماری اوریاد و طاهری و موصلو و رزمجو و عبدالهی و محمودی حافظ و مدرس گلستان و بوستان که با روش خاص آموزش عشایر تدریس می کردند و ... و شیوه ی ارائه ی دورس مختلف، خاص سرعت عمل در ریاضیات با ارائه ی روش مدرسین کشف شده در میان معلمان عشایری همه ابتکار و خلاقیت می خواست که فقط بهمن بیگی قادر به انجام آن بود. اما آن همه خدمت و خلاقیت در بیشه زار های ظلمت می تونست با پیروزی انقلاب موجب استمرار نورافشانی خورشید علم و دانش شود که انتظار هر آگاه به علم دانش و تعلیم و تربیت بود و بارها گفتم ای کاش بعد از پیروزی انقلاب بهمن بیگی به وزارت آموزش و پرورش منصوب می شد و تمام اختیارات لازم را در اختیار او قرار می دادند تا به جای مدرک دکتری در رشته های مختلف با تشکیل ضمن خدمت های زیاد در اکثر وزارت خانه ها و یا کلاس های از راه دور و تشکیل پیام نور در اکثر شهر ها و شهرک ها که احتمالاً در آینده ی نزدیک بدون در نظر گرفتن افت علم به روستا نیز خواهد رسید مدارک علمی با محتوا و مایه های محکم علمی در سراسر ایران به استعدا های ایرانی داده می شد که بتوانند بیش از پیش در سراسر جهان باعث عزت و افتخار شوند. اما افسوس که این خورشید خلاقیت و نور روشنایی استمرار نداشت و اخیراً کتاب طلای شهامتش را خواندم و مشکلات او را بعد از انقلاب متوجه و متاثر شدم. اما شجاعت و شهامت و اعتقاد واقعی او را به خدمت و عدم ترک ایران و امیدوار به یاری خدا با توجه به خدمات صادقانه و منحصر به فردش را خواندم بیش از پیش به او علاقه مند شدم و قطره ای از دریای بیکران خدماتش را به یاد آوردم تا سپاس و تشکری باشد از استاد و معلم خود و همه ی معلمین عشایری و عشایر که به صورت مستقیم و غیر مستقیم از او و خلاقیتش بهره بردند. با هزاران درود بر او و اندیشه ی منورش و آرزوی توفیق الهی در نگارش همه ی خاطراتش. وسلام

چکیده‏ی تاریخ ممسنی و رستم و نقدی بر مقالات «دربند پارس» فصل‏نامه‏ی فراسو و آوای دنا

چکیده‏ی تاریخ ممسنی و رستم و نقدی بر مقالات «دربند پارس» فصل‏نامه‏ی فراسو و آوای دنا

علی‏سینا برقک

پژوهشگر و کارشناس تاریخ

چکیده: پیش از این، کتاب‏های تاریخی و مقالاتی در مورد «دربند پارس»، توسط برخی نگارندگان، به تحریر درآمده است. در این نوشته‏ها، محل وقوع حوادث بزرگ تاریخی، همچون دفاع سردار مشهور هخامنشی در تنگ تکاب (پیلا پرسیکا) دروازه‏ یا دربند پارس را بدون دلیلی بر این ادعای احساسی، جاهایی معرفی کردند که با شواهد و مدارک اصلی هیچ تطبیقی ندارند و متعصبانه به توجیه آنها پرداخته‏اند. این در حالی است که متأسفانه، این نوشته‏ها به‏عنوان منابع تاریخی، معروف شده و در نگارش‏های دیگر مورد استفاده قرار گرفته‏اند. چند سالی است که نگارنده‏ی این مقاله، در تلاش است تا پرده از این ناراستی‏ها و تعصبات بردارد و در کتابی که به تاریخ جنوب غرب ایران و به‏ویژه استان کوه‏گیلویه و بویراحمد و بخش‏هایی از خوزستان می‏پردازد، حقیقت را به خوانندگان بنمایاند. در این مقاله با بهره‏گیری از برخی منابع دست اول و شناخته شده‏ی دنیای دانش، شمه‏ای از تاریخ سرزمین دوست‏داشتنی «ممسنی و رستم» را در برابر چشمانمان خواهیم دید و نوشته‏های متعصبانه و بدون دلیل و مدرک آقایان «شاقاسمی» و «چوبینه» در «فصلنامه‏ی فراسو» و «ساعد حسینی» در آوای دنا را نقد خواهم کرد تا بر جستجوگران راستی و افتخار آشکار شود که اولاً افتخار و بالندگی را در زمانی حدود ده هزار ساله باید جستجو کرد و ثانیاً «دربند پارس» در مرز پارس است نه در عمق پارس و بدانند که برای معرفی آن سند تاریخی لازم است و احساس و تعصب راه به جایی نمی‏برد.

کلمات کلیدی: دربند پارس، آریوبرزن، ممسنی و رستم، کورنگان، جن جان، تحریف تاریخ

1- مقدمه

شهرستان‏های ممسنی و رستم در غرب استان فارس واقع شده‏اند و با استان‏های بوشهر و کوه‏گیلویه و بویراحمد همسایه‏اند. مردم این دیار، از نظر زبان و نژاد‏ لر می‏باشند. این منطقه با زمین‏های حاصلخیز و آب فراوان جایگاه مناسبی برای پیدایش و رشد تمدن‏های نخستین بوده است. همچنین، خاک این شهرستان‏ها، گذرگاه کاروان‏های بازرگانی و نیروهای نظامی بوده‏است. از این‏رو از زمان‏های کهن‏، کشورداران‏، حاکمان و اقوامی که به این نواحی مرتبط بودند به این خاک توجه داشتند. می‏توان رد پای انسان را از آغاز فرمانروایی انسان بر کره خاکی‏، در این موقعیت جغرافیایی کاوش کرد. در این مقاله، سخن، از روزگار نخستین آغاز می‏گردد‏ و در طول مقاله از آغاز تا پایان دوران هخامنشی، شاهد توجه حکومت‏ها به این منطقه و اهمیت آن خواهیم بود و در پایان، مطالبی را در رد گفته‏های احساسی همراه با تعصب آقایان «شاقاسمی» و «چوبینه» که در فصل‏نامه‏ی فراسو آمده است]1[ و نیز مقاله‏ی سید ساعد حسینی که در فصل‏نامه‏ی آوای دنا به چاپ رسید]2[، آورده‏ایم تا از این دریچه، ذهن مخاطب با حقایق تاریخی منطقه آشنا شود.

2- پیشینه‏ی تاریخی شهرستان‏های رستم و ممسنی

در هزاره ی سوم پیش از میلاد، سلسله‏ای ایلامی، در فارس بزرگ تأسیس شد که به خاطر مرکزیت شهر «انشان» به «انشانی» مشهور گردید و شهرهایی مثل «نوبندگان»، «توج» (توز)، «کورنگان» و «گناوه»، ریشه در آن دوران دارند و دارای دژهای معروفی همانند «قلعه سفید» بوده‏اند که در صورت پژوهش، تعدادشان در شهرستان‏های ممسنی و رستم شاید به بیش از ده و حتی بیست مورد برسد.

دوران پیروزی بین‏النهرینی‏ها بر انشان، شاهد انجام دو نوع سیاست بین النهرینی‏ها جهت کنترل انشان و ایلام می‏باشیم که عبارتند از‏:

1- ایجاد لژیون‏های پنج تا بیست و پنج نفری مستقر در قلعه‏های مستحکم، به فرماندهی یک نجیب‏زاده‏ی انشانی ایلامی‏ که درکنار جاده‏های میان بین‏النهرین تا هندوستان قرار داشتند. تعداد زیادی از آن قلعه‏ها در دو شهرستان ‏«ممسنی و رستم» بوده‏اند و هم‏اکنون آثارشان موجود می‏باشد]3[.

2- سیاست ازدواج و ایجاد پیوندهای خانوادگی میان حاکمان بین‏النهرین و پادشاهان مناطق مختلف انشان: بین‏النهرینی‏ها سعی می‏کردند رابطه‏ی خود را نه با جنگ که از راه دیپلماسی و به زنی دادن دختران خود به پادشاه «انشان» و پادشاهان این منطقه حفظ نمایند]4[. اما شاهد بودیم که اگر چه در کوتاه ‏مدت این سیاست موفق بود ولی در دراز مدت عامل سقوط بین‏النهرین شد و بر اثر وحدت پادشاهان «انشان و سیماش» سیطره‏ی بین‏النهرین درهم شکسته شد]5[ و پادشاه آن به انشان تبعید گردید. ساکنان موقعیت جغرافیایی دو شهرستان «ممسنی و رستم» در این رویداد، نقش بسزایی داشتند. دوران حاکمیت وحدت «انشان و سیماش» جای خود را در حدود دو هزار قبل از میلاد به سلسله‏ی سه نفره‏ی انشانی دیگری داد که اگر چه پایگاه اقتدار آنها به شعاع بیش از یکصد و پنجاه کیلومتری قلعه دنا در همه جهات جغرافیایی (اربع) بود اما بیشتر در سیوند فارس مستقر بودند و یکی از پادشاهان آن به میان‏رودان حمله و مجسمه‏ی «نه‏نه» (نانا) را به شوش آورد و سلطه‏ی سومریان را بر شوش (سوزیان) و جاده‏های ساحلی تا کرمان و هندوستان از بین برد. که قطعاً قسمتی از این جاده‏ها و قلعه‏ها در این منطقه‏ی جغرافیایی بوده است‏.

پایان این سلسله ‏‏با حملات کاسی‏ها (ساکنان لرستان امروزی‏) به بین‏النهرین مصادف شد که توانستند ضمن تصرف سرزمین میان‏رودان و تشکیل سلسله‏ی کاسی، حتی جلگه خوزستان (سوزیان) به مرکزیت شوش را مدت چند قرن از دست «انشانی‏ها و ایلامی‏ها» خارج کنند؛ تا جائیکه تا سال‏های هزار و پانصد قبل از میلاد، نامی از ایلامیان و انشانی‏ها در کتیبه‏های سومری پدیدار نشد]6[.

در این زمان پادشاهان نواحی مختلف زاگرس مرکزی و اطراف دنا با ایجاد وحدت تحت رهبری خاندانی «انشانی‏نژاد» سلسله‏ای مقتدر تأسیس کردند. ایشان، ابتدا با پیوندهای فامیلی و ازدواج با دختران پادشاهان کاسی به آنها نزدیک شدند و در شرایط و زمان مناسب به آنها حمله کرده، مناطق تصرف شده سوزیان (شوش) را بازپس گرفتند و سلسله‏ی کلاسیک انشانی را به اوج اقتدار رساندند]7[. یکی از گروه‏های مردمی موثر در این قیام، ساکنان کورنگان (ممسنی و رستم) بودند که با خاندان حاکم، بستگی داشتند.

این سلسله قدرت را نه به خارجی که به وابستگان خود که ساکن دو شهرستان ممسنی و رستم (کورنگان‏) بودند واگذار کرد و «شوتروک ناخونته» از مردم ساکن در این دو شهرستان توانست بین‏النهرین را تصرف کند‏. اگر چه عمر سلسله‏ی شوتروکیدها با همه اقتداری که داشتند طولانی نبود و بار دیگر سلسله‏ای به نام پاش‏ها]8[ در بین‏النهرین به قدرت رسید و مناطق ساحلی از دجله تا هندوستان را به تصرف در‏آورد که قسمت‏های میان ساحل تا شهرهای قدیمی ممسنی (کورنگان‏) نیز جزیی از آن بود.

در پایان سلسله‏های دریایی بین‏النهرین با حاکمیت بابلی‏ها سعی در دست‏اندازی به همسایگان را داشتند در چنین شرایطی، پادشاهان «انشان و ایلام» که با شعاع بیش از یکصد و پنجاه کیلومتری از ارتفاعات دنا حاکمیت و پادشاهی‏های مستقلی را تشکیل می‏دادند به این نتیجه رسیدند که راه سلطه بر بین‏النهرین و یا حفظ استقلال، ایجاد وحدت میان این نواحی است. در جهت احیای این وحدت و هماهنگی، مردمان (ممسنی و رستم‏) و «پارسوماش» ساکن در قسمت‏های جنوب و جنوب‏شرقی رود مارون، نقش کلیدی را به‏عهده داشتند. بدان‏سبب که در صحنه‏های جنگ با آشوریان و بین‏النهرینی‏ها، پادشاهان ماد و ایلام به خاطر داشتن مرزهای مشترک با سرزمین میان‏رودان، فرماندهی سپاهیان متحد را به‏عهده داشتند، در تاریخ پیروزی‏ها وشکست‏ها بیشتر به نام آنها آمده است‏.

در پایان کار ایلامیان، کورش «‏پارسوماشی»، جد کورش کبیر، در ارگان (هیدالی‏) با سر‏کردگان آشوری نشست و جهت اطمینان «آشور بانی پال» فرزندش «اروکو» را به نینوا فرستاد]9[‏. در این زمان شاخه‏ی دیگر خاندان هخامنشی، بر سراسر فارس فرمان می‏راند. در دوران پادشاهی داریوش بزرگ، تخت جمشید (شهر پارس یا پرسپولیس‏)، جایگاه جشن بزرگ نوروز بود و «قلعه سفید» ممسنی و شهر «نوبندگان» نقاط قابل توجهی بوده‏اند. مسیر زمستانه‏ی پادشاهان هخامنشی از شوش به تخت جمشید و بالعکس از این شهرستان می‏گذشت و داریوش بزرگ در هر سفر بعد از چند روز مسافرت از شوش به تخت جمشید یا بالعکس مدتی را در کاخ میان راهی «جن جان» در کنار رود فهلیان (پهله‏بان‏) می‏گذراند که یکی از پادگان‏های دوره هخامنشی و همچنین یکی از انبارهای آذوقه آنها در این موقعیت جغرافیایی قرار داشت و دارای اهمیت خاص‏، سیاسی‏، امنیتی‏، اقتصادی‏، بوده است آنچنانکه امروز نیز یکی از قطب‏های اقتصادی فارس می‏باشد‏.

دیگر مکان‏های تاریخی که می‏توان نام برد عبارتند از: عبادتگاه ایلامی کورنگان ،منزلگاه تل گچگران‏، قصر ضحاک نوبندگان‏، آثار تل جوی برمک و تل کره تلی نور‏آباد‏، آثار تل کره قلی باجگاه، چار‏بازار بابامیدان‏ و تل پهنوی ده نو]10[.

3- تعیین موضع دربند پارس

پس از یادآوری کوتاه تاریخ چند هزار ساله‏ی شهرستان‏های «ممسنی و رستم» به موضوع دفاع سردار گرانمایه‏ی هخامنشی، «آریوبرزن»، می‏پردازیم و از این میان، نظرات احساسی آقایان شاقاسمی و چوبینه و سید ساعد حسینی را به نقد می‏گذاریم.

از آنجا که مسئله‏ی مورد بحث، محل وقوع این رویداد است، ابتدا به توصیف‏هایی که در منابع نسبت به این رویداد وجود دارد می پردازیم و سپس تلاش خواهیم کرد تا مکانی را بیابیم که با این توصیف‏ها سازگار باشد. منابع این رویداد، نوشته‏های نویسندگان همراه اسکندر می‏باشد. در آنها، اینچنین آمده است که اسکندر، پس از فتح اوکسیان که منطقه‏ای کوهستانی بود، سپاه سنگین اسلحه‏اش را که کندتر حرکت می‏کرد، از راه اصلی روانه‏ی فارس کرد. خود او همراه با سپاهی از سواره‏نظام و پیاده‏نظام، از طریق راه کوستانی که عبور از آن بسیار دشوار بود، به پیش شتافت. اکسیان در مرز خوزستان بوده و همسایه‏ی پارس بود و سرچشمه‏ی کارون از آنجا می‏آمد که آن را منطبق بر ایذه دانسته‏اند. اسکندر پس از سه روز از فتح اکسیان، به مرز پارس وارد شد و در روز پنجم، در حالی که از آغاز حرکتش، 113 میل یا تقریباً 31 فرسنگ یا حدود 180 کیلومتر را طی کرده بود، به دروازه‏ی پارس و یا به روایت برخی دیگر، دروازه‏ی شوش رسید. دروازه‏ی پارس، تنگه‏ای بود که در میان کوه‏های برفی قرار داشت و عبور از آن دشوار بود. آریوبرزن، در این مکان، راه را بر اسکندر می‏بندد. اسکندر موفق می‏شود پس از سه روز، سپاه آریوبرزن را دور زده، از پشت آنان در آید. آریوبرزن موفق می‏شود با تلفات، محاصره را بشکند و به سوی پرسپولیس برود. لکن بخش دیگر سپاه اسکندر، مانع عبور او از رود می‏گردد و باز می‏گردد و پس از نبردی سخت، جان می بازد]11[.

حال که روایت همراهان اسکندر، به صورت کوتاه بیان شد، به ذکر نکاتی می‏پردازیم که در این روایت، قابل توجه است:

1- اوکسیان از توابع خوزستان و همسایه‏ی فارس بوده است.

2- فاصله‏ی اوکسیان (ایذه) تا دربند پارس، حدود 180 کیلومتر بوده که سپاهیان سوار و پیاده‏ی اسکندر، پس از پنج روز پیاده‏روی به آن می‏رسند. سپاهیان اسکندر پس از سه روز از اکسیان به مرز رسیده و دربند پارس، نزدیک به مرز و در فاصله‏ی دو روزه‏ی مرز بوده است.

3- دربند پارس در دره‏ای تنگ و کوهستانی قرار داشته است. این منطقه در زمستان برف‏گیر بوده است.

اکنون به بررسی این نکات و تطبیق منطقه‏‏ی توصیف شده با مکان‏های پیشنهاد شده، می‏پردازیم. در مورد نکات نخست و دوم، توجه به این موراد ضروری است:

1) اوکسیان، منطقه‏ی مرزی خوزستان بوده و با این حال با خود مرز، سه روز فاصله داشته است. دربند پارس از اکسیان هم به مرز نزدیک‏تر بوده و دو روز تا آن فاصله داشت. بنابراین، دربند پارس را باید در مرز پارس و خوزستان جستجو کرد. در واقع، دربند یا دروازه‏ی پارس و شوش، درب ورود به سرزمین پارس یا خروج از آن به سوی شوش بوده است و این دروازه در حوالی مرز پارس واقع شده بود.

2) تیمور لنگ در سال 795 هجری قمری، از شوشتر تا قلعه سفید ممسنی را در مدت شانزده روز طی کرد]12[ آن هم با عجله‏ای که او در جنگ با شاه منصور مظفری داشت و با در نظر گرفتن اینکه هیچ خطری در این فاصله او را تهدید نمی‏کرد و نیاز به هیچگونه احتیاط نبود و نهایتاً در قلعه‎سفید با شاه منصور وارد جنگ شد و او را شکست داد و وارد شیراز گردید‎.

3) آخرین حمله‏ی نظامی که در این مسیر انجام گرفت زمانی بود که محمد خان بلوچ، حاکم شورشی کوه‏گیلویه، در سراب‏سیاه ممسنی (نزدیک به یقه‏ی سنگر‏) مستقر شده بود و نادرشاه با همه‏ی خشم و نفرتی که به او داشت و عجله‏ای که به کاربرد بیش از ده روز طول کشید تا از شوشتر به آن جا رسید]13[‏.

4) بارون دوبده از فهلیان تا ایذه را نزدیک به ده روز طی کرده است در شرایطی که تمام امکانات لازم را حاکمان مناطق بین را ه به بهترین وجه برایش فراهم می‏کردند و راهنمایان آگاه به مسیر راه در خدمتش آماده حرکت بودند بدون تر‏س از ده‏ها فرضیه خطر در میان سرزمین اوکسیان تا تنگ تکاب دربند مورد محافظت آریوبرزن که در زمان حمله اسکندر برای او وجود داشت]14[‏.

5) چند سیاح غربی مسیر میان شوشتر تا ممسنی و بالعکس را با وجود تمام شرایط لازم امنیتی در مدتی بیش از دوازده روز طی کرده‎اند]15[.

6) فاصله‏ی شهر تصرف شده‏ی ایذه (اوکسیان‏) محل حاکمیت ماداتس تا ممسنی و قلعه‏سفید هم اکنون نزدیک به سیصد کیلومتر می‏باشد. کدام سپاه پیاده و سواره می‏تواند بدون توقف روزانه و شرایط خاص امنیتی آن را بپیماید و از کنار قلعه‏های مسیر جاده، در مدت پنج روز آن را طی کند‏.

پس، با توجه به اینکه فاصله‏ی اکسیان تا دربند پارس، حدود 180 کیلومتر بوده و سپاه اسکندر آن را در مدت 5 روز طی کرده است، دربند فارس نمی‏تواند در منطقه‏ی یقه‏ی سنگر واقع شود که بیش از 300 کیلومتر فاصله دارد و افراد و لشکریان مختلف، فاصله‏ی میان آن و اکسیان را در ده روز طی کرده‏اند.

اما در مورد نکته‏ی سوم؛ آنچه موجب اشتباه نویسندگان معاصر شده است این است که ایشان تصور کرده‏اند برخلاف توصیفی که در منابع آمده است، منطقه‏ی اطراف تنگ تکاب برف‏گیر نبوده است حال آنکه مناطق مورد نظر خودشان _یعنی یقه‏ی سنگر و یا تنگاری_ برف‏گیر هستند. این، تنها یک داده‏ی نادرست در استدلال ایشان است؛ چراکه نگارنده‏ی این مقاله، در سال‏های گذشته به طور مداوم به این منطقه سرکشی کرده و از آن تصویر تهیه نموده ‏است. این منطقه، حتی در زمان حاضر نیز شاهد بارش برف است که گاه بسیار شدید می‏شود و مسلماً در بیش از دو هزار سال پیش که دمای هوا پایین‏تر، رطوبت بیشتر و هوا معتدل‏تر بوده است، در این منطقه، به میزان بسیار بیشتری برف می‏باریده است.

پس، بخشی از اشتباه نگارندگان مذکور، در استدلالشان، از اطلاعات ناکافی ایشان نسبت به مناطق، ناشی می‏شود.

مواردی که در بالا آمد، به تنهایی برای دریافت اینکه، معابر پیلاسوزیدا و پیلاپرسیکا در تنگ تکاب قرار داشته‏اند و نه در یقه‏ی سنگر،یاتنگاری موردنظر سید ساعدحسینی کافی هستند. لکن می‏توان به نکته‏های دیگری نیز توجه کرد:

1- دژهای مستحکم، برزیون و گنبدان (گس یا جص) در دو طرف رود مارون ناظر بر دربند پارس در کنار چندین دژ دیگر مربوط به دوره هخامنشی در این قسمت قرار دارند که خط بطلانی بر همه‏ی ادعاها است.

2- اسکندر پس از عبور از دربند پارس، از رود آروسیس می‏گذرد که با رود شیرین، یکی دانسته شده است]16[.

3- مسئله دیگری که خیلی از افراد را به اشتباه کشانده، انحراف تاریخ استان کوه‏گیلویه و بویر‏احمد به وسیله‏ی افرادی است که بعد از انقلاب با آوردن چند حادثه‏ی ناچیز منطقه‏ای مثل تنگ تامرادی و گجستان خیال کردند ابتدا و انتهای تاریخ استان همین بود و سکنه‏ای غیر از ما وجود نداشته است. بنابراین، ایشان تصور می‏کرده‏اند که اسکندر نیز ناچار بوده که در هر صورت از این مسیر بگذرد چراکه دیگران نیز چنین کرده‏اند.

4- نگارندگان مذکور، منبعی برای ارائه‏ی مطالب خود معرفی نکرده‏اند و برای رویدادی که بیش از دو هزار سال پیش حادث شده است، از آگاهان محلی زمان حال بهره گرفته‏اند. آقایان شاقاسمی و چوبینه مطالب خود را پژوهش نامیده‏اند در حالیکه هیچگونه مدرکی دال بر پژوهش وجود ندارد گو اینکه آقایان تاریخ سقوط هخامنشیان را که در سال سیصد و سی قبل از میلاد بوده است آن هم بعد از گذشت دو هزار و سیصد و سی و نه سال به صورت نقلی و از زنان و مردان پیر پرسیده‏اند و به عنوان پژوهش ارائه داده‏اند‏. این، کاری است که متاسفانه در منطقه به وسیله عده‏ای، جایگزین اسناد و مدارک تاریخی شده است.

4- نتیجه‏گیری

در این مقاله کوشیدیم تا هرچند کوتاه، شمه‏ای از تاریخ دو شهرستان «ممسنی و رستم» را بنمایانیم. براساس منابع معتبر، این مناطق دوران انشانی و ایلامی و هخامنشی را به خود دیده است و قلعه‏ها و میراث فرهنگی زیاد و به یادگار مانده از آن دوران تا پس از اسلام را در خود حفظ کرده است.

سپس با ادله‏ی ساده، نشان دادیم که دربند پارس، نمی‏تواند در «یقه سنگر» یا «تنگاری» باشد؛ بلکه باید محل آن را در تنگ تکاب جستجو کرد.

به این امید که راهنمایی علاقه مندان و دوستان موجب غنای کتاب در دست نگارش نگارنده گردد، دوستان اهل قلم را به پژوهش علمی دعوت کرده و ایشان را به خودداری از رویارویی احساسی با مسائل سفارش می‏کنم.